طول عمر جنتی به نفع اصلاح طلبا بوده

طول عمر ایت اله جنتی بیشتر به نفع اصلاح طلبان بوده
برای ۹۶ هم شدیدا به وی نیاز دارند

 

بقایی امد

تورم تک رقمی

⁣افتخار کردن #روحانی به تورم تک رقمی مثل این میمونه که یه اتوبان رو ببندی بعد از ۳ سال با افتخار بگی که هیچ تصادفی رخ نداده!!

همه چیز تقصیر احمدی نژاده

۸سال هاشمی
۸سال خاتمی
۴سال روحانی
۲۰سال است که دولت در دست یک تفکراست
وهنوزمعتقدند همه خرابیها از احمدی نژاداست

تندرو کیست؟

آیا میدانیدسفارت امریکا توسط ابراهیم اصغرزاده و معصومه ابتکار و جمعی دیگر از مدعیان امروز آزادی تسخیر شد. گذشته از بررسی اصل عمل مهم تغییر مواضع به سبک منافقانه(کی بود کی بود من نبودم) و منتقل نمودن پرداخت هزینه ای که باید مدعیان امروز آزادی پاسخگو باشند، به مخالفین ریل انحراف از اهداف انقلاب ، متهم نمودن جریان انقلابی به تندرو نمونه ای بارز از چرخش های منفعت طلبانه اصلاح طلبان امروز و حامیان اسلام تکفیری دیروز است.

@haghighatjooo

مسئولین امر دولتها اول و دوم تا ششم انقلاب و حامیان اسلام تکفیری در گذشته و لیبرال های چپ مسلک امروز چه کسانی بودند جز میرحسین موسوی و هاشمی ،خاتمی ،ناطق ، کروبی ، محتشمی ، موسوی خوئینی ها ، خلخالی ، صانعی ، حجاریان ، و........

چه کسانی حامیان حجاب اجباری در ابتدای انقلاب بودند جز چپی های دیروز در مسند قدرت و لائیکهای امروز در خدمت منافع .

آیا اعدام هایی که در ابتدای انقلاب توسط جریان حاکم بر دولت و قوه قضائیه انجام می گرفت جز توسط اقای صانعی و خلخالی در قوه قضائیه و سعید حجاریان ها در اطلاعات نخست وزیری و اکبر گنجی(معروف به اکبر پونس) در اطلاعات سپاه طراحی و اجرا می گردید.
@haghighatjooo

چه کسانی در جنگ اول خلیج فارس جز جریان موسوم به چپ خواستار حمله به امریکا و حمایت از صدام بود؟

با تحقیق در موارد فوق ذکر شما نیز نتیجه گیری کنید تندرو کیست و جریان انقلابی تاوان کدام گناه نکرده را پرداخت می کند .

برچسب زنی فصل مشترک هردو

سر و ته یک کرباس!

اصولگراها هرکی رو میخوان بکوبن و هیچ دلیل عقل پسندی برای نقد ندارن میگن طرف ضد ولایته و از اونجایی که ولایت هم فقط اون چیزیه که اونا میگن به غیر از خودشون میشن ضد ولایت...
@haghighatjooo
اصلاحاتی ها هم وقتی میخوان کسی رو خراب کنن یه جور دیگه فحش میدن ؛ به بلوغ سیاسی نرسیده و خشن و ضد دموکراسی و افراطی و سرهنگ و...

 

درامد نفتی

براساس اعلام اوپک، طی هشت سال ریاست‌جمهوری احمدی‌نژاد، کشور از طریق صادرات نفت بیش از 578‌میلیارد‌دلار درآمد داشته است، در حالی که درآمد کشور در 8 سال سید محمد خاتمی، رفسنجانی و میر حسین موسوی به ترتیب 206، 123 و 103 میلیارد دلار بوده است. اوپک همچنین اعلام می کند که متوسط صادرات روزانه نفت در دوران خاتمی، رفسنجانی و موسوی به ترتیب 2.280 میلیون، 2.256 میلیون، 1.504 میلیون بشکه با متوسط قیمت 22، 17.6 و 23 دلار بوده است و در دوران احمدی نژاد روزانه 2.155 با متوسط قیمت 91 دلار فروخته شده است.
نگاهی به قیمت جهانی طلا از همان سال اول نخست وزیری موسوی نتایج زیر را در بر دارد. متوسط قیمت جهانی هر اونس طلا در دوران احمدی نژاد، خاتمی، رفسنجانی و موسوی تقریبا برابر با 1164، 320، 365 و 390 دلار بوده است. با تقسیم میزان درآمد نفتی این دولت ها به متوسط قیمت جهانی هر اونس طلا در بازه زمانی مربوطه، درآمد هر دولت بر حسب طلا به میزان زیر بوده است:

احمدی نژاد== 496,563,573 اونس طلا
خاتمی==== 643,750,000 اونس طلا
رفسنجانی= 336,986,301 اونس طلا
موسوی== 264,102,564 اونس طلا

رقم های بالا نشان می دهد که تنها در دوران موسوی به دلیل جنگ، صادرات نفت کم بوده است و دولت احمدی نژاد کمتر از دو دولت دیگر طلای سیاه را داده و طلای زرین را گرفته که هر دو ثروت محسوب می شود. حال اقتصاددانی که فقط صحبت از 578 میلیارد می کند بیشتر شبیه یک نادان علم اقتصاد است، چرا که تنها با بیان درآمد ناخالص سعی در القا شائبه ای است که بهره برداری سیاسی نماید. یک سوالی که از این افراد می شود پرسید این است که آیا شما که در اول انقلاب با درآمد ماهانه شاید 30,000 تومان ارتزاق میکردید الان که درآمدتان به بالای 10,000,000 نومان رسیده است دلیلش را متوجه نیستید؟ آیا تفاوت این دو رقم بایستی رفاه چندین و چندین برابری را برایتان بیاورد؟؟؟یا اینکه جواب پس دهید که با این 10,000,000 این روزها چه میکنید؟؟؟ وقتی کشوری که وارد کننده نفت است به دلیل اتفاقات بین المللی مجبور به پرداخت ارز بیشتری برای تامین سوخت میشود آیا شما فکر نمیکنید که کشور ایران نیز متاثر از همین اتفاقات هزینه های بیشتری را برای اداره امور متحمل میشود؟؟؟آیا شما به عنوان اقتصاد دان توجهی به افت ارزش دلار در برابر طلا آن هم به این حد ندارید؟؟؟ حال با تمام این اوصاف اگر ادامه این روش را ترجیح می دهید شما بیشتر به یک بیشعور علمی می مانید تا ابله...
آیا این حضرات که ادعای علم اقتصاد را دارند نمیتوانند ارتباطی بین ارزش پول، تورم، درآمد و رکود برقرار کنند؟؟؟
هرچند ادعای وجود علمی به نام اقتصاد در این کشور از اساس بیشتر شبیه یک جوک بوده است چرا که اقتصاد تحویل گرفته شده توسط محمود احمدی نژاد از طریق تزریق مستقیم سوبسید دولتی در حال زیست بوده است و عمده صنایع بزرگ نیز با نام خصوصی در اختیار نهادهای حکومتی بوده است.
@haghighatjooo

تناقض

حامیان دولت اکنون با تناقض روبرو شده‌اند: اگر از مخالفت دولت با حذف یارانه مرفهان دفاع کنند، در واقع از شیوه فعلی هدفمندی یارانه‌ها دفاع کرده‌اند که با انتقادات مستمرشان از این شیوه که آن را میراث شوم احمدی‌نژاد می‌دانند، کاملا متناقض است. در واقع آنها هم به جمع حامیان تصمیمات پوپولیستی در مسائل اقتصادی پیوسته‌اند.
@haghighatjooo

اگر هم از مصوبه مجلس دفاع کنند در واقع از مواضع چند سال اخیر خود دفاع کرده‌اند اما به ناچار باید از موضع دولت انتقاد کنند؛ اما اکثر حامیان دولت نشان داده‌اند که حاضر نیستند مواضع دولت محبوب خود را به طور علنی نقد کنند.

بنابراین به سکوت در برابر این موضع غیرکارشناسی، متهم خواهند شد و ضمنا در آینده دیگر نمی‌توانند از شیوه فعلی اجرای هدفمندی یارانه‌ها انتقاد کنند و دولت احمدی‌نژاد راپوپولیست بخوانند.

"رســــــــانه سیـــــــاسیـــــون"
✅رسانه سیاسیون
@haghighatjooo
پی نوشت : محمود احمدی نژاد تک تک طرح هایش کارشناسی شده و اصولی و در راستای فرهنگ و تقاضای مردم ایران بود. 92 درصد مردم هم این قانون و شگرد اقتصادی را پسندیدند .

اولین رییس جمهور چهارساله

♦️معلوم نیست این نامه را خود کروبی نوشته یا برایش نوشتند

هرچند که خودش نشان داده ادراکش در این حدود نیست

🔸لکن حواسمان جمع باشد که فریب فریدونیان و .... را نخوریم
@haghighatjooo
⭕️ حالا که همه منتظر جواب پرسش هایشان در مورد کرسنت از زنگنه هستند

⭕️حالا که روحانی و دولتش باید در مقابل رکود کمرشکن، تعطیلی تولیدی ها، ایجاد #خسارت_محض ، نابود کردن صنعت هسته ای، آلودگی هوا و واردات بنزین آلوده توسط شوهر ابتکار، مفت فروشی نفت و وارد کردن بیش از 100 میلیارد دلار خسارت، رفع نشدن تحریم ها، هم ردیف شدن ایران با سودان، وضع تحریم های مکرر توسط آمریکا، بی حیثیت کردن پاسپورت ایرانی و هزاران بی لیاقتی و بی مبالاتی و بی عرضگی خود توضیح دهند

✅ حواسمان باشد با این بازی های سیاسی و نامه های کذایی ذهن ما را از مسیر اصلی منحرف نکنند
@haghighatjooo

💢 وگرنه زنده کروبی در هر حالتی برای روحانی ارزش ندارد و خود روحانی بیش از هر کسی دوست دارد تا اینان در حصر باشند تا هر از گاهی، عامل هیجانی با شند برای گریز از سوالت مردم و افکار عمومی و برای چاق کردن نفس برای این دولت منفعل فراهم کنند.

طرفداران بی سواد  و بدون حافظه

دوستان توجه فرمایید . حسن روحانی در حادثه یک دهم 88 یعنی 18 تیر 78 در قبال مخالفین چنین کرد و چنین گفت. حداقل اگر مبارزه می کنید و اپوزیسیون هستید بفهمید و شعور داشته باشید که دارید از چه کسی دفاع می کنید
@haghighatjooo
آقای روحانی به نفع سپاه رای داد و گفت: «سپاه باید بیاید؛ برای دفع فتنه تهران».
در تجمع مردم تهران، سخنران اصلی مراسم، حسن روحانی، دبیر شورای عالی امنیت ملی بود. وی در بخشی از سخنان خود گفت: "من در همین جا لازم می‌دانم از دانشجویان عزیز بیدار، هوشیار و قهرمان تشکر و قدردانی کنم که با هوشیاری و با دید نافذشان تا متوجه شدند که این عناصر مفسد و معاند در کنار آنها قرار گرفته‌اند، بلافاصله اعلام بیزاری و برائت کردند و خودشان را کنار کشیدند. این نشان هوشیاری و بیداری دانشجویان انقلابی و مسلمان و قهرمان ما است. افرادی که اتوبوس و اموال عمومی را آتش می‌زنند، آنها که ماشین بیت‌المال را آتش می‌زنند و حتی اتومبیل شخصی افراد را از بین می‌برند… بی‌تردید این افراد دشمن مردم ایران و ارزش‌های این مرز و بوم هستند، این اوباش حتی به مساجد هم تعرض کردند. ادامه این وضع برای نظام ما کشور ما و ملت ما قابل تحمل نخواهد بود. دیروز نسبت به این عناصر دستور قاطع داده شد، دیروز غروب دستور قاطع صادر شد تا هر گونه حرکت این عناصر فرصت‌طلب، هر کجا که باشد با شدت و با قاطعیت برخورد شود و سرکوب شوند. مردم ما شاهد خواهند بود که از امروز نیروی انتظامی، نیروی قهرمان بسیج حاضر در صحنه، با این عناصر فرصت‌طلب و آشوبگر – اگر جرات ادامه حرکت مذبوحانه داشته باشند- چه خواهند کرد… آن عاملی که امروز ملت ما را متحد کرده است و پیوند ناگسستنی در ملت ما ایجاد کرده است، اسلام و [اسلامیت نظام] است و مظهر این اسلامیت، رهبری و مقام ولایت است… مسئله ولایت مظهر اقتدار ملی ما است. ..در کدام کشور جهان، حرکت‌های آشوب‌طلبانه این چنین تحمل می‌شود اینها خیلی پست‌تر و حقیرتر از آن هستند که بخواهیم نسبت به آنها تعبیر حرکت براندازی را مطرح کنیم. در کجای دنیا و در کدام کشور و توسط کدام دولت، آشوب، تخریب و بر هم زدن نظم جامعه، تحمل می‌شود. مگر دولت مقتدر جمهوری اسلامی ایران مسئولین امنیتی نظام، این گونه حوادث را تحمل خواهند کرد. این صبر و متانت، در یکی دو روزه برای این بود که ماهیت این چند صد نفر اوباش به خوبی برای مردم ما روشن می‌شود و همه به خوبی بدانند اینها چه کسانی هستند و دارای چه ماهیتی هستند.
@haghighatjooo

مهدی کروبی

مهدی کروبی متولد 1316 آخوند که هست . خدا قبول کنه انقلاب هم کرده . دو دوره رییس مجلس هم بوده . بنیاد شهید بوده و کمیته امداد بوده و از امام خمینی نامه ها گرفته و خلاصه هر اتفاقی از ابتدای انقلاب نظام با مردم کرده ایشون هم نقش داشته و جزو مهره های حکومت بوده وگرنه در سال 88 تایید صلاحیت نمی شد
@haghighatjooo
فرزند احمد کروبی در انتخابات از ارای باطله هم کمتر رای میاره و اعتراض می کنه و سر هجمه خیابانی علیه نظام و سیستم در حصر به سر می بره . خب تو هیچ کجای دنیا کسی که علیه امنیت ملی حرکت کنه بهش رحم نمی کنن . فکرش رو بکنید تو انتخابات پیش رو در امریکا مثلا ترامپ ببازه یا هیلاری کلینتون . بعد طرفداراشون بریزن تو خیابون و نظم شهر واشنگتن رو به هم بزنند و هشت ماه اون کشور ابرقدرت رو تعطیل کنند . به نظرتون چه کاری می کنند باهاشون ؟ تظاهرات 99 درصدی ایالات متحده رو سرچ کنید متوجه می شید . حالا همچین وضعی پیش اومده و این اقایون رای نیاوردن . اگه محاکمه می شدن که جوابی نداشتن بدن . اگر هم تو حصر نبودن که یک بی ترمزی پیداش می شد می زد بلایی سرشون می اورد . عوض تشکر از رهبر که حفظشون کرده و تو امنیت به سر می برن نامه فلان و بهمان هم می زنن و اصلا هم خودشون رو نانجیب نمی دونن .
و بدتر از اینکه دیکتاتوری محض به پا می کنن . معتقدن دوره احمدی نژاد فساد بوده و مملکت به گند کشیده شده . حالا کاری نداریم هر چی فساد رو ریشه یابی کردن به خودشون رسیده ولی خداییش اینکه بدون اثبات حتی نیم بند حرف های صدمن یه غازشون باز دارن تکرار می کنن نوبره . شما یک نمونه فساد رو ثابت کن . فقط یک نمونه . قول شرف می دم طرفدارتون بشم
راستی اگه مهدی کروبی رای میاورد و می شد رییس جمهور، ایران ما چه شکلی بود الان ؟ یه جور می گن تقلب شد و این حرفا انگار مردم ایران بزرگترین موهبت قرن رو از دست دادن . نتیجه افکارتونو داریم تو دولت روحانی می بینیم دیگه ؟
@haghighatjooo
فرامرز بهاری

در نقد سخنان رئیس جمهوری که نه در بیابان خانه ساخت، نه در شهر

⭕️ حسن روحانی، دیروز: تامين مسكن در شهرها با خريد مسكن مهر وسط بيابان خيلي متفاوت است... مسكن مهر فقط يك خوابگاه است.

🏠حدود ۴۰۰ هزار واحد از پروژه‌های مسکن مهر در شهرهای کوچک (زیر ۲۵ هزار نفر)، 900 هزار واحد به صورت خود مالکی در دل شهرها و 2 میلیون واحد درون بافت روستاها اجرا شده است.

🏠در قالب طرح مسکن مهر، ۲۷۰ هزار واحد مسکونی در بافت فرسوده در دست نوسازی قرار گرفت که قابل مقایسه با عملکرد دولت یازدهم در همین حوزه نیست.

🏠مسلما مردم محروم نیز علاقه دارند به جای داشتن یک مسکن حداقلی در بیابان، مانند جناب رئیس جمهور و وزیر راه ایشان در محله زعفرانیه یا خیابان دولت صاحب مسکن شوند.
@haghighatjooo

🏠اما همین مردم داشتن یک مسکن واقعی در بیابان را بر دل خوش کردن به وعده‌های خیالی دولت یازدهم نظیر ساخت ۱٫۵ میلیون مسکن اجتماعی، احداث سالانه ۲۰۰ هزار مسکن روستایی و پرداخت سالانه ۳۰۰ هزار واحد تسهیلات نوسازی بافت فرسوده ترجیح می‌دهند.

فحش ندهید . کاریکاتور نکشید . رقابت جانانه سیاسی کنید

کسانی که برای مخالفت با احمدی نژاد متوسل به فحاشی و کاریکاتور کشیدن و تهمت و افترا شده اند بدانند که با این کارشان چند کار را انجام می دهند
@haghighatjooo
فحش ها با این حجم نشان دهنده کینه است . کینه ورزان هیچ گاه محبوب نبوده اند
فحشها احمدی نژاد را مظلوم می کند . سکوت ایشان این مظلومیت را ده چندان می کند و مردم همیشه جانب مظلوم بوده اند
فحش دادن ها یعنی فقدان منطق سیاسی در فحش دهنده پس وقتی اندیشه و منطق غالب نباشد فحاش شکست خورده مسلم خواهد بود
فحش دادن ها به یک نفر خاص بیشتر از هر کسی همان یک نفر را سر زبان ها می اندازد . کافی است جرقه ای زده شود آنهایی که می سوزند فحش دهندگانند
فحش دادن ها حقانیت را به فحش خور می دهد
فحش دادن نمایانگر خوی دیکتاتوری و فاشیستی فحش دهنده است که در قبال مخالفش به این حد از تنفر رسیده است
@haghighatjooo
و نهایتا اینکه کسی که فحش می دهد یعنی از لحاظ اخلاقی سقوط کرده است . حرفی برای گفتن ندارد و کورکورانه فقط مخالف است و مهمتر از همه اینکه صد در صد از کسی که فحشش می دهد می ترسد و او را قدرتمند تر از خود می داند وگرنه همه می دانند در رقابت سیاسی و اجتماعی . دو طرف رقیب باید در میدان حاضر شوند . رو در رو و تن به تن
یک بهاری

الآن #دقیقاً مشکل شما چیست؟

۱- معتقدید ۸۸ تقلب شده است. این یعنی احمدی‌نژاد در همان سال هم محبوبیت و رأی چندانی نداشته است.

۲- معتقدید احمدی‌نژاد خدمت چندانی هم نکرده است. پس لابد بعد از ۸۸ هم از همان محبوبیت کم‌اش کاسته شده است.
۳- معتقدید احمدی‌نژاد کلی فساد هم کرده که شما هم هر روز در حال ارائه‌ی آمار و ارقام و افشاگری هستید. طبعاً مردمِ آگاه از افشاگری‌های شما هم که به مفسدین اقبال نخواهند کرد
@haghighatjooo
۴- از یک جهت روحانی را نتیجه‌ی تنفر مردم از احمدی نژاد می‌دانید.
۵- می‌گویید دولت روحانی در یک محشر عظمی کلی خدمات به کشور و مردم کرده است. یک برجام هم آورده که نشاط و امید به جامعه بخشیده است. لذا مردم در رضایت کامل از دولت هستند.
۶- یک سید خندان هم دارید که معتقدید با ۲ بار گفتنِ «تَکرار می‌کنم» نتیجه‌ی انتخابات را تغییر می‌دهد.
۷- انتخابات هفتم اسفند را هم تأییدی می‌دانید بر رویگردانی مردم از دیگران به سمت خودتان.
۸- بصورت دیفالت هم که‌معتقدید همواره مردم با شما هستند.

الآن دقیقاً از چه می‌ترسید؟ از چهارتا سخنرانی احمدی‌نژاد این‌طرف و آن‌طرف؟ این‌همه به در و دیوار زدنتان با پیش فرض‌های گفته شده در متن که همواره تَکرار و در بوق می‌کنید تناقض ندارد؟
@haghighatjooo
محمدجواد محمدزاده / گوگل پلاس

دادگاه کروبی رو تو استودیوی خندوانه برگزار کنن

دادگاه کروبی رو تو استودیوی خندوانه برگزار کنن 😊

Kazem Alireza / گوگل پلاس

بیناب: ولی جدی یکی از فامیلای ما هست مناظره های سال 88 رو ضبط کرده از تلویزیون. هنوز که هنوزه گاهی برای خنده می شینه مناظره کروبی و احمدی نژاد رو تماشا می کنه.
از کانال بیناب

@haghighatjooo

بوی بهار می اید 

بوی بازگشت عدالت می اید . 

اینبار پر قدرت می اید 

با کانال حقیقت جو هم در خدمتتان هستیم . عضو شوید  و دوستان خود را هم دعوت کنید 

telegram.me/haghighatjooo

شما يادتون نمياد!!

شما يادتون نمياد، سال های ابتدای دهه هفتاد، سال های رونق کرسی های آزاداندیشی بود؛

هفته ای نبود که دانشگاهی در کشور با حضور نگاه ها و سلیقه های مختلف، جلسات تضارب آرا و گفتگو و بحث برگزار نکند. شور و هیجان و نشاط در دانشگاه ها موج ميزد.

شما يادتون نمياد، اون وقت ها همین جناب آقای رفسنجانی رییس جمهور بود و هم چنان که این روزها از آزادی و کار و اشتغال و دموکراسی سخن می گوید، آن روزها هم اوج فعالیت های روزنامه ها و رسانه های مختلف و مخالف بود.

شما يادتون نمياد، آن سال ها، بیشترین آزادی متعلق بود به مخالفان رییس جمهور، یکی از عادات رییس محترم دولت، آن روزها، این بود که صبح ها از خواب که بیدار ميشد اولین سوالش این بود؛
- امروز از کدام مخالفم تجليل کنم؟!

شما يادتون نمياد، كار فراوان بود، کسی نیاز به یارانه نداشت، تورم زیر یک درصد بود، سر صف و توی تاکسی و بازار و اداره همه در حال تعریف از دولت و رییس دولت بودند.

شما يادتون نمياد، رابطه اتحادیه اروپا، کشورهای همسایه و آن چه این روزها آقای هاشمی جامعه جهانی می نامد، چنان با ما خوب بود که نمی توانید حتا تصور کنید.
@haghighatjooo
شما يادتون نمياد... راستش هیچ کسی یادش نمياد...

 رستمی 

🔻کاریزمای "احمدی نژاد" / عبدالرضا داوری

سوال محوری این یادداشت این است که "چرا علیرغم سکوت شخص دکتر احمدی نژاد ، او یکی از چند چهره تراز اول رسانه ها و محافل سیاسی ایران و جهان است و چرا اخبار مرتبط با رییس جمهور سابق همواره در صدر رسانه های داخلی و خارجی نشسته و در زمره پربیننده ترین اخبار قرار می گیرند؟"

پاسخ به این سوال را باید در «کاریزماتیک» بودن شخصیت دکتر احمدی نژاد جستجو کنیم. در واقع این سمت ریاست جمهوری نبود که دکتر احمدی نژاد را مهم جلوه می داد ، بلکه این احمدی نژاد بود که سمت ریاست جمهوری در ایران را به جایگاه واقعی اش بازگرداند. در این مقام حتی آنها که مخالف رییس جمهور سابق هستند هم نمی توانند او را نادیده بگیرند و حتی پس از کناره گیری رئیس جمهور سابق از قدرت همواره ناچارند گوشه ای از ذهنشان را به دکتر احمدی نژاد اختصاص دهند. حتی ریشه ابراز تنفر غیر عادی برخی دشمنان دکتر احمدی نژاد و فحاشی های بی امان و کاریکاتورهای زشتی که از وی در فضای مجازی منتشر می شود را باید در همین شخصیت کاریزماتیک دکتر احمدی نژاد جستجو کرد که موجب واکنش هیستریک مخالفانش شده است.
کاریزمای احمدی نژاد واقعیتی است که از شخصیت استثنایی رییس جمهور سابق کشورمان ناشی شده است.
دکتر احمدی نژاد در عالی ترین سطح از توانایی الهام‌بخشی به گروه های انسانی برخوردار است و دایره این توانایی تا آنجا است که مرزهای ملی را هم در نوردیده و بر اساس آخرین نظرسنجی مرکز پژوهشی پیو در واشنگتن که فوریه 2016 انجام شده ، دکتر احمدی نژاد در غالب کشورهای جهان به ویژه در کشورهای محروم یکی از محبوب ترین و مطرح ترین چهره های سیاسی است .

🔸اما کاریزمای دکتر احمدی نژاد چگونه پدید آمده است؟
@haghighatjooo

🔻اولین مولفه شکل دهنده کاریزمای احمدی نژادی آن است که ، افق و چشم انداز حرکت دکتر احمدی نژاد در تضاد کامل با وضعیت موجود در سطح ملی و بین المللی است. احمدی نژاد با مهارت بسیار بالایی می تواند وضعیت موجود را به عنوان وضعیتی منفی و طاقت‌فرسا و اهداف آینده را به عنوان جایگزینی جذاب‌تر و قابل حصول تر برای جامعه توصیف ‌کند بر همین اساس احمدی نژاد یک تغییر خواه رادیکال است و گفتمان او به شدت تحول خواه و تغییر خواه است.

🔻دوم آنکه احمدی نژاد در مسیر این تغییر خواهی به شدت خطر پذیر است و ریسک‌های شخصی بالا را می پذیرد و هزینه‌های بالایی را متحمل می شود تا با از خود گذشتگی بتواند بر اهداف تحول خواهانه اش جامه عمل بپوشاند این ریسک پذیری و از خود گذشتگی احمدی نژاد که با صراحت لهجه نیز همراه است ، اعتماد به نفس حامیانش را به شدت بالا می برد و نگرانی های آنها را در ادامه مسیر محو می کند.

🔻سوم آنکه احمدی نژاد مهارت خود را در فراتر رفتن از نظم موجود چه در سطح ملی و چه در سطح فراملی از طریق به کار بردن ابزارهای غیر متعارف و استثنایی به اثبات رسانده و با کاربست رفتارهایی بدیع و خارج از عرف متداول و مشهورات سیاسیون از ضرر دیدن در مسیر تحقق آرمانهایش هراسی به دل راه نداده است این کنش احمدی نژاد موجب شده که او تافته جدا بافته ای از سیاسیون جلوه کند و با تمایزیابی از چهره های مشهور و دم دستی در عالم سیاست بتواند دایره هواداری خود را بازتر کند.

🔻چهارم آنکه دکتر احمدی نژاد ، ارزیابی دقیقی از محیط پیرامون ملی و فراملی دارد و می تواند با راهبردهای ابتکاری از فرصت ها و تهدیدهای محیطی به خوبی بهره برده تا مسیر تحقق اهداف خود را دقیق تر ترسیم کند
🔻و پنجم آنکه احمدی نژاد با اعتقاد به اینکه مناسبات بین یک شخصیت سیاسی و توده های مردم باید مبتنی بر عشق و محبت فی مابین بنا شود ، مردم گرایی بر پایه علایق انسانی را به وجه اصلی رفتار و کنش خود مبدل کرده و همین موضوع ، نفوذ بی بدیل او در اعماق توده های مردمی ملی و فراملی را رقم زده است.
@haghighatjooo

🔹برای همین ویژگی های کاریزماتیک است که احمدی نژاد علیرغم سکوت مطلق و گوشه نشینی در عالم سیاست ، همچنان در متن تحولات ایران قرار دارد و همه روزه ذهن سیاسیون و رسانه ها متوجه اوست .

🔸کاریزمای احمدی نژاد یکی از پیچیده ترین کاریزماهای شناخته شده در تاریخ معاصر است . روابط کاریزماتیک او با گروه های انسانی، هم بر پایه "روابط نمادین" است که در احمدی نژاد تجسم و نمادی از آینده و بر هم زننده نظم موجود و حرکت به سمت وضع موعود را می یابند و هم بر پایه "روابط انعکاسی" است که از اشتیاق هوادرانش بر پایه محبت ، قاطعیت و اراده، استحکام و انرژیک بودن احمدی نژاد ناشی می شود.

بيخ بخيه!

ديروز حسن روحاني از برجام و نگراني خود نسبت به ايراد گرفتن از جاي بخيه بيمار گفت! او كه از برجام دفاع مي كرد گفت؛ كسي نگران ماندن جاي بخيه نباشد!

جالب است! كسي كه خودش را حقوقدان معرفي مي كرد، به نظر مي رسد اهل بخيه هم هست و مي خواهد جاي بخيه هم خوب باشد. ولي اگر نشد! توصيه مي كند كسي ايراد نگيرد. پس به اين مي شود گفت يك جراحي خوب و كار آمد! يعني بيمار از اتاق عمل زنده بيرون مي آيد و حالا اگر جاي بخيه اش هم خوب نبود يا مطلوب به نظر نرسيد ايرادي بر آن نيست.
اما واي به روزي كه معلوم شود نه تنها ماله كشي روي بتن هاي ريخته شده در قلب رأكتور هسته اي كه نسخه دكتر هاي خارجي هم كلاس دكتر داخلي بود! به مراتب صاف تر و با دقت تر از بخيه زدن هاي جراحان اتاق عمل برجام بوده است و علائم و آزمايشات نشان دهد كه قيچي و چاقو و پنس جراحي هم در دل بيمار برجام جا مانده! آنوقت چي؟ بتن رأكتور را كه نمي شود تخليه كرد، آيا بخيه ها را مي شود كشيد و حداقل قيچي و چاقو را بيرون آورد؟
جالب تر اينكه! بعضي ها هنوز بخيه بيمار برجام را نزده! به فكر برجام ٢ و ٣ و ... هستند!
ولي نگراني بيخود است، با اين توضيحاتي كه رييس روحاني دولت داد ظاهرا اين دولت بخيه زياد ديده است .
دكتر روحاني با ملاحظه نگراني هاي مردم از فرجام برجام، ديروز گفته است:
«طوری رفتار نکنیم که اگر به طور مثال مریض در حال مرگی از عمل جراحی سالم بیرون آمد٬ بخواهیم از جای بخیه ایراد بگیریم.»
ما هم مي گوييم چشم آقاي دكتر! هر چه شما بفرماييد. فقط جواب اين سهراب سپهري را بدهيد كه مي گويد: ... دل خوش سيري چند...آب را گل نكنيد... و... از اين حرف ها!
@haghighatjooo

محمدرضا تقوي فرد/ ١٧ فروردين ١٣٩٥

منجی سلطه گر 14 آخر

در 13 قسمت مقالات منجی سلطه گر قبل از تفکر شیطانی گفتیم که بر قدرت طلبان غالب می شود و راه و روش خود را پایه ریزی می کند. شیطان به عنوان مانعی جهت رسیدن بشر به خداوند می باشد و قرار است اشرف نبودن ما را بین مخلوقات خداوند اثبات کند. در طول تاریخ چه بلاهایی که بر سر بشر نگون بخت وارد نشده و چه غم ها و چه مصیبت ها و چه جنگهایی که بشر به چشم ندیده است. درست است که خیر و شر بوده و هست و خواهد بود ولی بالاخره باید خیر بر شر پیروز شود.
صلح و دوستی و عشق باید حاکم شود و همه خوشبخت باشند و باید بصیرت همه مردمان بالا برود و همه بیدار باشند .
در قسمتهای قبل سیاست هایی که یک حکومت شیطانی دنبال می کند را آنالیز کردیم . مثالهایی هم از فیلمهای خودشان زدیم تا مصداق تصویری این گفته ها را به شما گفته باشیم . گفتیم به صورت نمادین نمادین ایالات متحده و مشترکا همه قدرت طلبان عالم از یک سری راهکارهای مشخصی برای رسیدن به قدرت و زر و زور بهره می برند. این همه گفتیم که شیطان را بشناسیم . شیطان را از اعمال انسان شیطانی باید تشخیص داد و حالا که مراحل تشخیص شیطان را هر چند به صورت ناقص فهمیده ایم در قسمت آخر مباحثمان راهکارهای ناکار کردن شیطان را با همان مصداق آوردن از فیلمهای هالیوودی و آن سویی بیان می کنیم .
.......................
همه قدرت طلب ها نقاط ضعف دارند. اصولا قدرت طلب از روی نقطه ضعف است که انرژی و توانایی انسانهای دیگر را اجیر می کند. کافی است نقاط ضعف شناسایی شود. مطمئنا قدرت طلبی نخواهد توانست شیطانی شود .
قدرت طلب با قدرتمند فرق زمین تا آسمان با هم دارند. قدرت طلب قدرتش پوشالی است. نمایشی و ظاهری است. تو خالی است. قدرت طلب پهلوان پنبه است. کف روی آب است. قدرت طلب را فقط قدرتمند می تواند تشخیص دهد. تنها راه تشخیص هم دست و پنجه نرم کردن با قدرت طلب است. به این دلیل قدرت طلب همیشه لاف می زند و تهدید می کند و رجز خوانی می کند و سعی می کند تا حد ممکن با قدرتمند روبرو نشود. هیچ کس به اندازه قدرت طلب بر ضعف های خود آگاه نیست و سریعا هم پی به قدرت قدرتمند می برد. قدرت طلب از قدرتمند دوری می کند. پاپوش برای براندازی او می دوزد. نوچه های جاهل پیرو خود را در ابتدا به جان قدرتمند می اندازد. غوغا سالاری می کند. با پول امکاناتی برای خود می خرد. مخالفان و موافقان نمایشی برای خود دست و پا می کند. دعواهای ساختگی به پا می کند و در دعواهای ساختگی مثلا پیروز می شود. قدرت طلب دائما می ترسد و در اضطراب به سر می برد. به دنبال راهکاری است تا رقبای آتی خود را حذف کند. بی رحم است. هرکاری از دستش بر بیاید برای فلج کردن رقبای احتمالی می کند .
قدرتمندی و قهرمانی لیاقت می خواهد. خیلی ها دوست دارند به این لیاقت برسند ولی چون ابزار آن را ندارند از راههای دیگر سعی می کنند به آن مرتبه برسند .
در فیلم گلادیاتور ساخته رایدلی اسکات که قبلا هم از آن نام برده بودیم دیدیم که ماکسیموس فقط به جرم قهرمان بودنش از دربار پادشاه تبعید شد و بعدها با زور بازوی خود مراحل ترقی را طی کرد و در تقابل با امپراتور قرار گرفت. درست است که پایان سفارشی فیلم در جهت استراتژی سفارشی است و قهرمان کشته می شود ولی فارغ از این مسئله می توان پی برد که تاریخ هم سرشار از این داستانهاست. از موسی ع بگیرید تا محمد ص همه در ابتدا یک نفر بودند. در برابر پادشاهی دد منش لب به اعتراض گشودند. طرد شدند و در هجرتشان قدرتی تشکیل دادند و پوزه امپراتور زمان خود را به خاک مالیدند .
کسی که قدرتمند و قهرمان است از قدرت طلب پوشالی هیچ ترسی ندارد چون قهرمان است و قدرت خدایی دارد. تماما بر نقاط ضعف حریف آگاه است. همیشه هم تبعید شده اند چون قدرت طلبان بهتر از هر کسی به قدرت انها واقف بوده اند. داستانی مثل داستان گلادیاتور که تقریبا کولاژگونه و برگرفته از حقایق تاریخی است یک اصلی را رعایت می کنند و آن اینکه ایده مورد نظر خود را هرچند سطحی است ولی بیان می کنند. ماکسیموس قهرمان واقعی است که تبعید می شود و امپراتور که لیاقت مدیریت و ریاست کشورش را ندارد این جایگاه را اشغال کرده است .
قدرت طلب دائما از من می گوید و سعی می کند همه چیز به من ختم شود. می خواهد همیشه اول باشد. چون هدفش من است برتر از خود را در حریم خود راه نمی دهد. حتی شده به قیمت سقوط و از بین رفتن اعتبارش تمام شود از تک روی اش دست بر نمی دارد. عشق شهرت و قدرت و ثروت وجودش را می گیرد و برای حفظ قدرت پوشالی اش هر کاری که لازم باشد می کند ولو کشتن بندگان خدا .
تنها زمانی به رقابت با قهرمان می پردازد که قهرمان ضعیف شده باشد .
الان بین ایران و آمریکا رقابت است ولی 37 سال است که ایران را تحریم می کنند و با جنگ خواستند آسیب بر آن وارد کنند و هزاران اقدام می کنند تا اگر روزی رقابت آخر فرا رسید توان تحمل ضربات قهرمان را حداقل داشته باشند. کسانی که کنار امدن با امپراتوری را تجویز می کنند به هیچ وجه نه تاریخ می دانند. نه ملی گرایی. نه غیرت. مسئله ایران و امریکا به هیچ وجه مسئله جمهوری اسلامی نیست
مسئله این است : کل دنیا قرار بود امریکایی شوند و امریکا آقای جهان شود ولی کشوری به نام ایران به هیچ وجه من الوجوه خصوصیات اسیر شدن را ندارد. همه خوبی ها و همه ثروت ها و همه علم و هنر و همه توانمندیها در بهترین حالت در این کشور وجود دارد و هویت چندین هزار ساله اش قدرت نهفته ای است که بیدار شده است و تمام تلاش امپراتوری این است که آن را خاموش کند.
یک دهم بلاهایی که سر ایران می آورند بر سر کشورهای دیگر حتی پیشرفته شان می اوردند بارها تنگی نفس گرفته بودند ولی برای ایران اینطور نبوده است. با همه بی نظمی ها و مشکلات عدیده و سختی هایی که مردم کشیده اند اگر افراطیون و خائنین اجازه بدهند راند اخر آغاز شده و به محض کنار رفتن غبار های عدیده حقایق برای همه مشخص خواهد شد و معادلات بین المللی به نفع ایران خواهد شد
در همین فیلم گلادیاتور قبل از مبارزه آخر بین امپراتور و ماکسیموس دست و پای ماکسیموس قهرمان را می بندند و امپراتور با میله ای پهلوی ماکسیموس را سوراخ می کند تا دنده های بغل وی سوراخ شود. هم درد بکشد و هم تنفسش به سختی پیش برود تا با یک حریف ضعیف شده بجنگد ولی این هنر نیست. با این وجود قهرمان اگر قهرمان باشد با این جرزنی هم پیروز می شود که البته باز می گویم در این فیلم سفارشی قهرمان کشته می شود ولی در حقیقت اینطور نیست. پیروزی حتما با قهرمان است .
امپراتوری امریکا ابر قدرتی است که به مانند ناو جنگی در اقیانوس مه آلود دائما یکجانبه حرکت کرده و قایقهای کوچک را له کرده و کشتی ها را نصف کرده و به اکثر کشتی ها هشدار داده که بروید کنار و خیلی ها زده اند کنار و حالا با مانعی روبرو شده که هر چه می گوید برو کنار نمی رود. چون صخره ایران بزرگ در برابرش ایستاده است و برخورد با این صخره عواقبش مشخص است.
مورد شماره 1 : قدرتمند باشید تا قدرت طلب را بر زمین بکوبید
در فیلم دروغ گو دروغ گو liar liar تام شادیاک که در آن جیم کری بازی می کند. وی وکیل است و ظاهرا بسیار موفق ولی مشخص می شود که همه موفقیتش از دروغ است. مشکلات خانوادگی دارد و روراست نیست. روزی که تولد پسرش است و وی مثل همیشه بد قولی می کند و به جای حاضر شدن در این جشن مشغول خیانت به همسرش است پسر بچه اش آرزو می کند که پدر راستگو شود و به صورت فانتزی چنین امری محقق می شود و زین پس وکیل موفق هیچ وقت نمی تواند دروغ گویی کند و سقوطش آغاز می شود و همه دستاوردهایش را از دست می دهد .
همه قدرت طلبان با دروغ بزرگ می شوند و فرهنگ جامعه را طوری چیدمان می کنند که دروغ ارزش شود و دروغگو برتر از دیگران شود. برای مقابله با این خصلت قدرت طلبان باید معیار را به سمت شفاف سازی و صداقت برد.
آن وقت مهم این است که در بستر صداقت چه کسی پیروز و برتر شود .
2- در برابر قدرت طلب باید صداقت داشت

فیلمی انیمیشن و بسیار جالب به نام شرکت هیولاها Monster Inc ساخته شد که اصلا مفهوم اصلی اش مورد توجه منتقدین قرار نگرفت و بر مفاهیم زیر لایه سیاسی فیلم کسی مانور نداد. فیلم ظاهرا کودکانه است ولی بسیار جدی و بزرگ است.
انیمیشن فوق شرکتی را به تصویر می کشد که هیولاها در آن مشغول کارند. کارشان هم ترساندن بچه ها در حین خواب است و بدین منظور به صورت کارمندی وظیفه دارند وارد خانه های مختلف در اقصی نقاط جهان شوند و جیغ کودکان ایجاد کنند تا انرژی مورد نیاز شهرشان را تامین کنند. ترسیدن بچه ها و غافل بودن آنها از حقیقت باعث می شود این شرکت بسیار پر رونق شود و هیولاهای ستاره و درجه یکی همچون سالیوان هم دارند که به آن افتخار می کنند .
این هیولاها نه تنها ترسناک نیستند بلکه بسیار با مزه هم هستند. این مسئله را بچه ها نمی دانند و همین جهل و نادانی است که می ترساندشان. ولی بچه ای پیدا شده که از روی کنجکاوی و نترسی وارد شرکت می شود و پشت پرده این شرکت را متوجه می شود و این شکسته شدن تابو باعث می شود بچه های دیگر هم نترسند و شرکت به دوره بحران اقتصادی و سیاسی و ... برسد. دیگر بچه ای جیغ نمی کشد و ترساندن بچه ها به کاری بسیار سخت و غیر ممکن تبدیل شده است. به مرور شرکت فوق به کمبود انرژی و کم شدن قدرت دچار می شود تا اینکه راهکاری می یابد و آن اینکه بچه ها که دیگر نمی ترسند و برعکس می خندند از خنده شان انرژی کسب کنند و همه هم و غم خود را به خنداندن بچه ها معطوف کنند و این کار را هم می کنند و اتفاقا دو برابر قبل انرژی کسب می کنند .
این فیلم دقیقا سیاست های تهدید مدارانه ایالات متحده امریکا و اسراییل را که در منطقه کاشته شده زیر سوال می برد. می توان گفت شرکت هیولاها هر شرکت و هر حکومتی می تواند باشد که از راه ترساندن ارتزاق می کند.
امپریالیسم دنیا را تاریک می کند سعی می کند انسان ها به خودشان اگاه نشوند و در جهل بمانند و دوما با تبلیغات و ترساندن و ... سعی می کند هیبتی هیولایی پیدا کند تا کشورها باج بدهند جیغ بکشند
نترسیدن و کم کم بیدار شدن کشور های دنیا باعث شده که ایالات متحده کسب درآمد سابق را نداشته باشد و روز به روز ضعیف تر شود و این اصل را بعضی ها باید بدانند که در این سالها اصلا زمان ترسیدن از قدرت های بزرگ نیست .
3- در برابر قدرت طلب باید از جهل و ترس خارج شد

فیلمی هست به نام باجه تلفن Phone Booth ساخته جوئل شوماخر که هم از لحاظ تکنیک و هم از لحاظ محتوا بسیار حائز اهمیت است . مردی به نام استوارت را نشان می دهد که دائما دروغ گویی کرده و وعده داده و آدمها را کاذب بالا برده و یا به زمین زده و بسیار مغرور شده و روزانه عادت دارد که به همسرش خیانت کند و برای اینکه تلفن های زده شده اش توسط همسرش چک نشود از باجه تلفن به دوست دخترش زنگ می زند ولی در آخرین بار ارتکاب جرم مخفیانه زیر نظر مرد ناشناسی است که حکم وجدان او را دارد . تک تیراندازی موذی و البته آگاه به همه امور زندگی استوارت ، وی را نشانه می گیرد و به وی هشدار می دهد که اگر از باجه خارج شوی تو را خواهم کشت . این ستاره ساز مغرور پوشالی ابتدا باور نمی کند ولی بعد از اثبات خطر کمین کرده در باجه تلفن گیر می کند.
به حدی روشنگری صورت می گیرد که استوارت به اصطلاح به غلط کردن می افتد. صدایی که حکم وجدان دارد و تا آخرین صحنه هم صاحبش دیده نمی شود وی را عاصی می کند. دسیسه های او را رو می کند. گافهایش را می گوید. نقاط ضعفش را گوشزد می کند .
در قبال آدم مغرور و خود بزرگ بین باید محکم ایستاد. چون توخالی است سریع نمود پیدا می کند و این اصلی در طبیعت است .
در این فیلم استوارت نمادی از آدمهای پهلوان پنبه پوشالی است که با آنتی خودشان به راحتی کن فیکون می شود .
صدا می گوید : تو آدم فاسدی هستی . بسیار ترسو که از ترس ، کارای خصوصیت رو از باجه تلفن انجام می دهی . خیلی چیزا ازت می دونم . ...
استوارت به مرور اقرار می کند که : من فقط یک تبلیغات چی بودم . برای هنرپیشه ها رویا درست می کردم. پولهام رو صرف خرید لباس های شیک می کردم تا فکر کنم آدم مهمی هستم . به کسایی که به دردم نمی خوردند کمک نمی کردم. به جوونا وعده های پوچ می دادم. پای تلفن به همه دروغ گفتم. با مجله هایی آشنا شدم که دروغ هام رو چاپ کنند. من مردم رو گول می زدم. می خواستم رییس جمهور بشم. چون فکر می کردم مافیایی ام لباس های ایتالیایی می پوشیدم کتی با مارک دانا کارن و کراوات آرمانی . فکر می کردم با این لباس و ساعتی 2000 دلار در آمد آدمی هستم. از چیزای با ارزش غافل شدم و این آشغالارو ارزش دونستم. از زنم خجالت می کشم که بهش خیانت می کردم. خجالت می کشم بهش نگاه کنم. لیاقتش بیشتر از اینهاست.
و در آخر خطاب به همه مخاطبان جمع شده در خیابان که پلیس و زن و دوست دخترش هم هستند اعلام می کند که : من هیچی نیستم. من خلاصه شده ام از پوست و گوشت و ضعف .
صدا : امیدوارم راستی و درستی را پیدا کرده باشی
4- در برابر قدرت طلب باید زیر سوال برد. افشاگری کرد. سرشار از حقیقت بود


در فیلم مترجم Interpreter سیدنی پولاک مترجمی نیکول کیدمن را می بینیم که در سازمان ملل کار می کند. در ظاهر امریکا را نشان می دهد که میزبان کشورهاست و سازمان ملل در انجا تاسیس شده است و بیانیه های حقوق بشر از این کشور صادر می شوند ولی خود این کشور و سیاست هایش موجبات فقر و بی عدالتی و گرسنگی و دیکتاتوری در جهان است .
داستان فیلم در مورد کشوری نمادین به نام موتوبو در آفریقا است. کشوری دیکتاتور با رهبری ظالم به نام زوانی که به شورای امنیت دعوتش می کنند. زوانی محکوم است به نسل کشی. زوانی محکوم است که مخالف خودش را تروریست می داند. نیکول که اصالتا زاده این کشور است و زبان آنها را می داند مترجم این فرد می شود .
نیکول پدرو مادرش را در بمب گذاریهای همین حاکم از دست داده است. ولی نمی خواهد با خشونت انتقام بگیرد. بلکه آرمانش این است که به بهترین نحو وظیفه دیلماجی اش را انجام دهد تا مردم دنیا همدیگر را بشناسند. نیکول پی برده است که مخالفان خود ساخته زوانی با خشونتهای خودساخته باعث طول عمر زوانی شده اند. زوانی از این خشونت ها ارتزاق می کند. نیکول زمزمه هایی متوجه می شود که افرادی سعی دارند زوانی را در آمریکا بکشند. سعی می کند که این اتفاق نیافتد. چون مرگ زوانی او را جاویدان تر می کند. فیلم موضوعش همین است. هدف فیلم را می توان این طور تعبیر کرد که می خواهد بگوید دیکتاتور ها عاشق خشونتند. اگر قصد دارید دیکتاتور ها را از بین ببرید باید با پنبه سر ببرید. فیلم می گوید در برابر دیکتاتور دست به خشونت نبرید. کسی که با خشونت به جنگ با دیکتاتور می رود خودش دیکتاتور است .
در اشل جهانی شاهد بزرگترین نمونه اش هستیم. واضح و مبرهن شده که ایالات متحده به بهانه مبارزه با تروریسم اغلب خیالی و خود ساخته ، خشونت و جنگ و اشغال و رخنه در کشورها و .. را پیش می برد .
در جایی که زوانی وارد آمریکا می شود که مورد استیضاح قرار گیرد آسمان خراشهای آمریکا را می نگرد و سخن جالبی دارد که می گوید : اینجا بیشتر از آسمان ، آسمان خراش هست
یعنی اینکه آمریکا مدعی آزادی است ولی خودش آسمان ندارد. خودش آزادی ندارد. خودش نماد دیکتاتوری است
در کلیت زوانی را کریه نمی بینیم. زوانی درس پس می دهد. اصل کاری همانجایی است که جای قاضی نشسته و تعیین تکلیف می کند . زوانی حتی کتابی دارد با این مقدمه :
شلیک اسلحه صدایی ایجاد می کنه که شنیدن رو سخت تر می کنه. ولی صدای انسانها از همه صدا ها متفاوت تره. می شه صدای انسانها رو شنید. حتی بین صداهایی که همه چیز رو دفن می کنند. حتی موقعی که قطع شده باشه. حتی اگر زمزمه باشه. در این حالت هم گویی بلند است. چون حقیقت را می گوید. پس صدای حقیقت بلند تر از شلیک و خشونت است و باید حقیقت را با لطافت گفت
پس نکته آخر :
5 - سخنی از کنفوسیوس : اگر تاریکی می بینید ، شمشیر در دست نگیرید و فحش ندهید . شمع روشن کنید

و پایان بندی مقالات :
کلاسیک ترین و قدیمی ترین سخنانی که از یک فیلم صادر شده و در راستای همه 14 قسمت مقالات ما محسوب می شود مونولوگ ماندگار چارلی چاپلین در انتهای فیلم دیکتاتور بزرگ است .
همگی آن را می خوانیم :
متاسفم
من نمی خواهم امپراتور باشم. این کار از من ساخته نیست. نمی خواهم بر کسی سلطه جویی یا بر او فرمانروایی کنم. دوست دارم اگر مقدور باشد به همه کمک کنم. یهودی ، غیر یهودی ، سیاه پوست یا سفید پوست. همه باید به یکدیگر کمک کنیم. نوع بشر چنین است
می خواهیم به واسطه سعادت دیگران و نه فلاکت آنان زندگی کنیم. نمی خواهیم یکدیگر را تحقیر کنیم یا به یکدیگر کینه بورزیم. در این جهان برای همه کس جا هست و زمین خوب و غنی است و همه را می تواند تامین کند .
راه زندگی می باید آسان و زیبا باشد. ولی ما راه را گم کرده ایم. آزمندی ، روح انسانها را زهر آگین کرده به کینه راه را بر جهان بسته است و ما را به نکبت و خونریزی کشانده است .
ما سرعت را توسعه داده اما خود را اسیرش کرده ایم. ماشین که فراوانی می آورد ما را نیازمند ساخته است .
دانش ما ، ما را بدگمان و زیرکی ما ، سختگیر و بی عاطفه مان کرده است
بسیار می اندیشیم و کمتر حس می کنیم . بیش از ماشین به انسانیت نیازمندیم. بیش از زیرکی به مهربانی و عطوفت نیاز داریم . بدون این خصوصیات زندگی دشوار و همه چیز گم خواهد شد
هواپیما و رادیو ما را به هم نزدیک کرده است. ذات این اختراعات همه را به نیکی می خواند. به برادری جهانگیر و به یگانگی . درست مثل هم اکنون که صدای من به میلیون ها نفر در جهان می رسد. به میلیون ها مرد و زن و کودک و خردسال نومید. قربانیان نظامی که وا می دارد انسان ها افراد بی گناه را شکنجه کنند و به زندان بیفکنند
به آن هایی که صدایم را می شنوند می گویم نومید نباشید. فلاکتی که بر ما مستولی است آزمندی و تند خویی گزنده افرادی است که از پیشرفت انسان می هراسند
نفرت انسان سپری خواهد شد و دیکتاتور ها خواهند مرد و قدرتی که آنان از مردم گرفته اند به مردم باز خواهد گشت
تا وقتی که انسان ها می میرند آزادی از میان نخواهد رفت
سربازان
خود را به ددمنشان نسپارید. کسانی که تحقیرتان می کنند و شما را برده می سازند. شما را دسته دسته میکشند. به شما می گویند چه کنید چگونه فکر کنید و چگونه حس کنید
کسانی که به شما آموزش می دهند. محدودتان می کنند. همچون احشام با شما رفتار می کنند. از شما به عنوان خرج توپ استفاده می کنند .
خود را به دست این افراد ناشایست نسپارید
آدم های ماشینی با مغز های ماشینی و قلبهای ماشینی. شما ماشین نیستید. احشام نیستید. شما انسانید. مهر به انسان را در دل دارید. شما کینه نمی ورزید. فقط نا محبوبان کینه می ورزند. نامحبوبان و ناسرشتان
سربازان
برای بندگی پیکار نکنید. برای آزادی بجنگید. در باب هفتم لوقای مقدس آمده است : ملکوت خداوند در میان شماست
نه یک انسان نه گروهی از انسان ها. بلکه تمامی انسان ها. قدرت از آن شما مردمان است .
قدرت ساختن ماشین ، قدرت ایجاد سعادت. شما مردمان توان آن را دارید که زندگی را آزاد و زیبا و این زندگی را رخدادی شگفت انگیز سازید. پس به نام دموکراسی این قدرت را به کار گیریم
بیایید همگی متحد شویم. بیایید برای جهان نوین مبارزه کنیم. جهان شایسته که به انسان ها مجال کار و به جوانان آینده و به کهنسالان امنیت بدهد .
ددمنشان با این قول ها به قدرت رسیده اند اما دروغ گفتند. به قول خود وفا نمی کنند. هرگز هم چنین نخواهند کرد. دیکتاتورها خود را آزاد می کنند ، اما مردم را برده می سازند.
اکنون برای برای بر آوردن آن عهد مبارزه کنیم. بگذارید جهان را آزاد سازیم. دور از حصار های ملی. دور از طمع ورزی و نفرت و بردباری. بیایید برای جهان خرد ورز مبارزه کنیم. جهانی که دانش و پیشرفت به سعادت تمامی بشریت رهنمون خواهد شد .

سربازان به نام دموکراسی متحد شویم

   

منجی سلطه گر 13

ایالات متحده امریکا حداقل دو دهه است که اصلا پیشتاز نیست. همه داشته هایش مربوط به دهه 80 تا نیمه دوم دهه نود است. از سال 2000 به بعد که رسما لوکوموتیو رانی را رها کرده و با واگن ها کلنجار می رود. همه توجهاتش به عقب است و جلو را رها کرده است. بیشترین انرژی خود را هم اکنون برای عقب راندن رقبا به کار می برد. آمریکا در این سالها می خواهد به زور اول باشد. کشوری که همه چیزش قرضی است و مردمانش هم غیر بومی هستند به ته دیگ رسیده است.
مثال سینمایی اش را نگاه کنید . صرفا فیلمهایی که قسمت اولشان سالها قبل ساخته شده و تبدیل به فرانچز های سینمایی شده اند و هر چند سال یکبار قسمت دیگری از آن رونمایی می شود. یا همین کمیک استریپ ها مربوط به مارول که به دهه 40 برمی گردند و در این سالها دوباره احیا می شوند. از کمپانی های فیلمسازی و ظهور نابغه های سینما بگیرید که این سالها خیلی اندک شده اند و دوران طلایی ظهور بزرگان که گویا تمام شده است. از مایکروسافت و اپل بگیرید تا دیگر تکنولوژی ها که خلقشان مربوط به سالها قبل است و در این سالها فقط تغییرات سطحی پیدا می کنند. یعنی امریکایی که سالهای قبل خبر از اختراع های عجیب و غریب می داد دیگر چنین نیست. دقت کنید که موقعیت و قدرت ایالات متحده اصلا قابل مقایسه با 20 سال پیش نیست .
آمریکا در فیلمها پیشرفته است. با مردان سیاهپوش نشان می دهد که فضایی ها در زمین ایستگاه زده اند . با یاداوری کامل نشان می دهد که زمینی ها در مریخ پایگاه زده اند. با مسافران کشتی فضایی نشان می دهد که جنگهای زمینی تمام شده و حالا زمینی ها با فضایی ها می جنگند ولی درواقعیت هیچ کدام رخ نمی دهد . هنوز در مشکلات خودمان مانده ایم و پس از هزاران سال از زندگی بشر بین خود بشر جنگ و دعوا رخ می دهد و عمدی و غیر عمدی کسی به فکر توسعه بشریت و رسیدن به خدا نیست .
یک زمانی رونالد ریگان در 1983 طرح «دفاع استراتژیک فضایی» امریکا معروف به S.D.I را جنگ ستارگان نامیده بود. دنیای سینما و سیاست ادغام شده بود و می شود .
از شعارهای جرج بوش در دوره اولش به پایان رساندن پروژه سفر به مریخ بود .
دنیا را فیلم کرده اند ؟ یا فیلمها را وارد دنیا کرده اند ؟
صحبت از 6 الی 7 میلیارد انسان روی کره زمین است. چطور ممکن است غلظت جهل در این دنیای درندشت در حدی باشد که این همه دروغ بزرگ را باور کنند .
از یک سری فیلم انتقادی گفتیم ولی یک سری فیلمها صراحتا تبلیغاتی هستند و تاثیر خود را هم گذاشته اند تا حدی که بخش قابل توجهی از دنیا را مقهور خود کرده اند .
در فیلم روز استقلال independence day ساخته رولند امریش سکانس opening شعاری را می بینیم. زده شدن پرچم آمریکا در کره ماه که یعنی ما فتح کردیم و البته پیام صلحی هم برای فضایی ها می نویسند . ولی داستان فیلم این است که بعد ها فضایی ها به آمریکا و کره زمین حمله می کنند . این جماعت مریخی از انسانهای پیشرفته آمریکاییان می ترسند. پیش خود گفته اند که انسانی که تا کره ماه آمده در مرحله بعدی به مریخ حمله خواهد کرد پس حمله پیشگیرانه ای را آغاز می کنند. در این دشمن سازی رویایی مریخی ها را می بینیم که هدفشان نابودی زمین است و یک سری سرباز آمریکایی جان برکف در مقابلشان می ایستند. هر سفینه ای بالای سر یکی از شهرهای مهم می رود و از عراق هم شروع می کنند که گویی دشمنان همه از خاور میانه اند .
ویل اسمیت سربازی غیوری است که موفق می شود اولین دشمن را اسیر کند و به وی می گوید به خاطر توی بو گندو من الاف شدم . الان باید تو کافه بودم .
36 ساعت دیگر کره زمین به کل نابود خواهد شد. دستور استفاده از بمب اتم برای مقابله با بیگانگان داده می شود. پس اینطور ؟ آمریکا بمب اتم رو واسه این روزا ساخته .
در عرض سه روز ارتش آمریکا متحد می شود و در صحنه ای رییس جمهورشان سخنرانی جگر سوز می کند و سربازان را می گریاند تا در برابر دشمن بایستند این صحنه خیلی احساسی ساخته شده است و آدم رو یاد روایت شب قبل عاشورا می اندازه . قرار است این پیروزی هم در روز استقلال یعنی 4 ژولای صورت بگیرد .
آرماگدون armagedon مایکل بای هم موضوع دیگری را پیش می کشد . شهاب سنگی در حال نزدیک شدن به زمین است که باید با آن مقابله کنند . این سنگ هم قدرت همان شهاب سنگی که 65 میلیون سال قبل دایناسور ها را بر روی زمین از بین برد. طبق معمول آمریکا منجی گری می کند و گروهی غیر فضانورد را با معیار شجاعت و خلاقیت و مقاومت و ... جمع آوری می کنند و پس از تربیتشان به فضا و روی آن شهاب سنگ می فرستند. قرار است بمب اتمی را درون شهاب سنگ تزریق کنند و آن را به دو نیم کنند تا نیمه ها از کناره زمین عبور کنند. چه احساس گرایی فیلم را فرا گرفته به حدی که در قسمت های پر از رشادتش یاد ایثار فیلمهای دفاع مقدس خودمان می افتیم. جایی که بروس ویلیس به رفیقش می گوید حاجی برو من خودم می مونم . جونم رو می دم تا دخترم و مردم کره زمین نجات پیدا کنند .
در صحنه هایی از فیلم دعای مردم جهان را نشان می دهند که چشم امیدشان به رزمنده های آمریکایی است و مسلمانان هم که فقط دعا می توانند بکنند و هیچ نقشی در کار بزرگترها ندارند .
مسلم است که چنین تکنولوژی در کار نیست ولی با همین فرض و ساختن خیالی اش بزرگترین هجمه تبلیغاتی را برای جهان به پا می کنند. شاید خود دانشمند پندار هایی طبق معمول بگویند که اینها فیلم های سرگرم کننده است. مسلما با بخش اینترتینمنت آن ، همه سرگرم می شوند ولی اهداف بلند مدت هالیوود در حملات فرهنگی اینچنینی به دست می آید. مردم جهان را شستشوی مغزی می دهند که بله اگر چنین اتفاقی بیافتد فقط آمریکاست که مردم دنیا را نجات خواهد داد . پس اجازه دهید آمریکا به پیشرفت یکجانبه اش ادامه دهد تا به قدری قوی شود که این روزهایی که معلوم نیست کی خواهند امد ما را نجات دهد. صراحتا در تروریسم پروری و مبارزه با تروریسمی که هر دو را خودشان انجام می دهند می گویند که دشمنان پیشرفت امریکا را از بین می بریم . همه حمله های نظامی که می کنند با این جمله توجیه می شود که اینان قصد صدمه زدن به دنیای ازاد دارند و نمی خواهند ایالات متحده امریکا به پیشرفت لازم برسد. مزاحمش می شوند. در حالی که اصلا چنین نیست. فقط و فقط مشغول کردن دنیا به انواع و اقسام تنش هاست تا عقب بیافتند و اول بودن امریکا حفظ شود. همین .
اگر چنین اتفاقهایی بیافتد آمریکا به تنهایی از پس آن بر خواهد آمد ؟
زندگی در کرات دیگر و وجود موجودات فضایی هم از مبهم ترین مقولات علمی تخیلی است که بیان می شود. در حد سینمای تخیلی و در حد یک نظریه علمی می توان قبول کرد و احتمالش هم هست. ولی اینکه چنین نظریاتی را در سیاست های بین المللی به صورت منت پیاده می کنند مسئله است. به مردم دنیا القا کنند که ما وسیع تر و گسترده تر از شما فکر می کنیم. اصلا هم نمی گویند به فرض موجود زنده ای هم بود. خب که چه ؟ اگر زندگی در کره ای پیدا شد اولا با این روند پیشرفت علم می شود به آن حد رسید که بشود مسافرت کرد ؟ چنین مسئله ای تحقق پیدا کرد ایا بشریت فیض خواهد برد و یا اقلیتی نژاد برتر و سرمایه دار ؟
البته جیمز کامرون در آواتار می گوید هدف اشغال سرزمین های دیگر این است که بتوان به منابع آنها دست یافت .
فارغ از همه بحث های بالا حرف اصلی این است که توسعه و پیشرفت علمی و تکامل انسان در کره زمین موجود کاملا ناعادلانه بوده است و هست و تا اطلاع ثانوی خواهد بود. علم موجود اغلب شبه علم است. رسانه ها دروغ گو هستند و در جهت خواسته قدرتمندان و ثروتمندان فضا سازی می کنند. در هزاره سوم و قرن 21 جهل و بت پرستی در همه جا هست. باور مردم مختل شده است. بشریت در اسارت به سر می برد.
مشکلات عدیده موجود صرفا برای به بند کشیدن بشر جهت سلطه گری بر جسم و فکرش تشدید می شود و اگر دقت کنید جهانی پر از استرس و پر از ناملایمات اجتماعی و پر از فاصله طبقاتی و بی عدالتی داریم که همگی آفت های رسیدن بشر به تکاملند .
همه آنچه که به عنوان تکنولوژی و توسعه مطرح می شود در بهترین حالت به جهت دورتر کردن آدمها از آنچیزی است که نامش رسالت فردی است
در صورت کنار رفتن آفات ، شاهد تغییرات اساسی در شکل و شمایل افکار و سبک زندگی همه مردم دنیا خواهیم بود و در مدینه فاضله وعده داده شده است که به معنای واقعی کلمه هم بهشت برین برای همه مهیا خواهد شد و هم انسان به خدا خواهد رسید و هم شیطان بر انسان سجده خواهد کرد

فارست گامپ FORREST GUMP رابرت زمه کیس
در این فیلم انتقاد زیرکانه ای هست که نشان می دهد مردم دنیا الاف و در جهل کامل هستند. مردمی که مقلد و پیرو بی ریشگی می باشند. اوج این پیام در صحنه ای است که جماعتی بدون اینکه بدانند دنبال فارست گامپ می دوند و در آخر هم فارست می ایستد و بر می گردد و خیل عظیمی از آدم ها در بهت این پیروی پوچ می مانند .
فارست گامپ در سال 1994 در جوایز اسکار 6 جایزه را با خود برد . فیلم نوشته ای است از اریک راث بر مبنای داستانی از وینستون گروم . داستان پسر کند ذهنی را روایت می کند که در طول زندگی اش دائما موفقیت به دست می آورد و خیلی بهتر از مردمان عاقل دور و اطراف تاثیر گذار تر است .
یک معنی فیلم این است که بی عقل ها از با عقل ها برترند و در این دنیای وارونه مدعیان عاقله مندی عقب افتاده ترین آدم هایند و در جمله ای هم فارست گامپ می گوید احمق آن کسانی اند که کار احمقانه بکنند
معنی دیگر فیلم هم کنایه سیاسی است. اینکه فارست گامپ یک اعجوبه آمریکایی است. بدون اینکه حقانیتی داشته باشد و یا از روی عقل کاری بکند مورد تقلید قرار می گیرد و مورد استقبال فراوان .
صحنه اول ابتدای فیلم است که مدرسه ای فارست را به علت آی کیوی پایین راه نمی دهند ولی همین فارست به استخدام ارتش در می آید و از طرف فرمانده اش به عنوان نابغه با آی کیوی 160 در صد مورد خطاب قرار می گیرد. به همراه ارتش به جنگ می رود و افتخارات زیادی کسب می کند و مدال افتخار هم می گیرد. البته پیگیران سینمایی هم می دانند که این روایت مورد شکایت ارتش آمریکا هم در زمان اکران فیلم قرار گرفت. یکی از فرماندهان ارتش در انتقاد از این فیلم گفته بود : سربازان آمریکایی در جنگ ویتنام دیوانه ها نبودند
فارست در زمان کودکی با یک سری پاگیر و اهرم فلزی راه می رود. به علت نرمی استخوان بدون آنها نمی تواند قدم از قدم بر دارد . به این دلیل با این وسایل به صورت نامتعارفی راه می رود. در اتاقی با شنیدن موسیقی مورد علاقه اش می رقصد و مسلما رقص وی با آن ابزار مسخره تر می شود. همین رقص مسخره و بی ریشه در آینده می شود رقص راک الویس پریسلی. همان سبکی که دهه ها جوانان برایش سینه چاک کردند و می کنند. البته که این روایات مجازی و خیالی اند ولی بستری برای انتقاد به وجود اورده است
یا در جایی که می دود و دنبالش می دوند. صورتش گلی می شود و فردی دستمالی به وی می دهد تا صورتش را پاک کند . نقش صورتش بر روی پارچه می افتد و فرد مورد نظر از همان نقش مسخره الهام گرفته و طراحی تیشرت های سال بعد را انجام می دهد و این تیشرت ها پرفروش ترین تی شرت سال می شوند .
بدون دادن شعار موفق می شوند از بی ریشگی برخی از وجوهات فرهنگی کشورشان و اساس غیر منطقی قدرت نظامی شان انتقاد کنند و با اینکه حکم نیست و به این تلخی و هپروتی هم شمرده نمی شود ولی حقیقتی پنهان در پشت خود دارد که می توان در موردش فکر کرد .
واقعیت تلخ روزگار ما این است که برخی از این فرهنگ های بی ریشه و کاملا بی مبنا اندک جریانی در آن سرزمین پیدا می کند و در جهان سوم و کشور ما تبعیت می شود
همه این وارونگی ها که بت پرستی مدرن هم خوانده می شود خبر از درصد بالای جهلی است که در وجود جماعت مقلد رخنه کرده است. جهالت خیلی بد است. تقلید و تابعیت بی چون و چرا از هر اندیشه ای بدتر.
یکی از بیشترین اهرم های فشار و برهان های قاطع غربی ها نسبت به جهان سوم این است که خود را پیشرفته و رو به جلو و متمدن می دانند و فاصله ای 100 ساله بین خود و جهان سوم تصور می کنند .
آیا به واقع بشریت و دنیا پیشرفته شده و ما در حال کوبیدن آب در هاون و سماق مکیدنیم و رسیدن به آنها امکان ندارد ؟
جامعه جهانی که دم از آن می زنند جایی برای کشورهایی مثل ما را ندارد ؟
اجداد همین بشر در هزاران سال قبل دستاوردهایی مثل عجایب هفتگانه و اهرام مصر و دیوار چین داشته است. هزاران سال پیش الفبا و اعداد و فرمول های ریاضی و پزشکی و ... را کشف کرده است. به نوبه زمان خودش حکومت هم کرده است و مدیریت و مبارزه و جنگ هم داشته است. پس بشر ماقبل از معاصر چیزهایی دارد که ما بتوانیم تاثیر آنها را در تاریخ حس کنیم .
به نسبت زمان پیشرفت کرده ایم ؟ پیشرفته به چه وضعیتی می گویند ؟ بشریت پیشرفت کرده یا چند کشور به خصوص ؟ ایا چند کشور را باید پیشرفته دانست ؟ به فرض پیشرفته و جلوتر از زمان . ایا باید تقلید کورکورانه کرد یا مستقل پیشرفت کرد ؟
غرب هیچ گاه نتوانسته تاثیری بر مردم دنیا بگذارد مگر اینکه رسانه ها ی خود را تحمیل کشور ها کرده باشد
و همین سیطره رسانه ای و تبلیغاتی است که همه داشته های آنانی است که می خواهند سلطان باشند. همه مقولات گفته شده تا الان را رعایت می کنند. از غارافلاطونی کردن دنیا. از قلعه سازی. از دشمنی کردن و تنفر پراکنی. از تهدید و ارعاب و تحریم. از گفتن دروغ های بزرگ علمی و ده ها روش دیگر که مختص جماعتی است که شیطنت های فکری دارند و دوست ندارند حقیقت ماجرا بر مردم ظاهر شود .
پس آنچه که می بینیم جهان پیشرفته ای نیست. می توان آن را توهمی از توسعه و ترقی دید که به صورت واقعیت به خورد مردم داده می شود. به بن بست رسیدن خلاقیت های بشری یک احساس جهانی است. گویا همه تلاش بشر به درجا زدن تلف می شود. مدعی ترین کشور ها درمانده مدیریت خود هستند. اینطور نیست که جایی در این دنیا باشد که با فراغ بال به سمت اینده رود. آینده ای نیست در حال حاضر. حال خراب است. گذشته هم که گذشته
منصفانه و از روی تحقیق به روند رشد بشریت امروز نگاه کنیم نه تنها پیشرفتی نمی بینیم بلکه پسرفت هم شاهدیم. دستاوردهایی که 100 الی 200 سال پیش بوده همینک نه تنها با سرعت کمی پیش می رود بلکه عقب گرد هم دارد .
خود بنی بشر برای کنترل خودش و یا قدرت طلبی جماعتی خاص انسانیت خود را زیر سوال می برد و کم کم تبدیل به ماهیت حیوانی خود می شود . خصال اشرف مخلوقاتی کمرنگ تر از قبل و وحشی گری و تعرض به همنوع جایگزین می شود .
عشق و عقل و اتحاد و عدالت و مهربانی و بنی آدم اعضای یکدیگرند معانی خود را از دست می دهد و مقدماتی ترین وجوهات متمدانه انسان ها زیر سوال می رود و روز به روز تخریب بیشتری پیدا می کند .
پس انسان که باید به سمت تکامل و خدایی شدن برود . زمینی تر . پست تر و حیوانی تر می شود و همه دستاوردهای مصنوعش بر علیه خودش عمل خواهد کرد مگر اینکه .. .
.................................
می گویند بعضی از انسان ها از حیوان هم پست تر هستند . وقتی عقل و عشق و مهربانی و رافت و تکامل و سواد و ... را در کسی نمی بینیم و در عوض خوی حیوانی اش را غالب مشاهده می کنیم از این لفظ بهره می بریم .
بشریت امروز هم با ظواهری که دارد و غلبه خوی خونریزی و ظلم و شقاوت ، رو به سقوط محسوب می شود .
اینکه امروزه در همه جای دنیا به این نتیجه رسیده ایم که از راه درست نمی شود پیشرفت کرد. باید بی رحم و خلافکار بود. باید حق دیگران را خورد. باید همه عاطفه های انسانی را درون خود کشت تا برتر شد یک نشانه است. نشانه پست شدن انسانیت است.
شیطان قسم خورده است تا انسان را از رسیدن به خدا باز دارد. انسان امروز و دیروز دائما از میوه ممنوعه مصرف کرده و عمر هبوط بر زمینش را افزوده و فعل و حال ، دنیایی بر وفق مراد شیطان ساخته که مغزهای بشریت را می شوید. او را اسیر خود کرده. از حقیقت دور نگه می دارد. تنفر پراکنی می کند. اختلاف افکنی و نسل کشی و افراط و تفریط و بیماری و کشتار و تهدید و اغفال و همه آنچه که جزو وظایفش هست انجام می دهد تا انسان به معبود نرسد .
فیلمهای زیادی هستند که سعی دارند از این نوع زاویه رو به سقوط رفتن بشریت را را نشان دهند. حتی در داستان پینوکیو هم داشتیم که عاقبت جهل و سطحی نگری و خرافات پینوکیو او را به خریت می رساند .
دکتر شریعتی هم جمله جالبی دارد . نهایت پستی انسان از بی هویت بودنش را خریت می داند و در ادامه می گوید خریت هم نمی شود گفت چون به خر توهین کردن است .
استنلی کوبریک در اودیسه فضایی 2001 و سکانس ابتدایی ، بیانیه تصویری مضمون کلی فیلمش را صادر می کند. میمونهایی که احتمالا انسانهای اولیه هستند با استخوان هایی از اسکلت حیوانات بازی می کنند. تکه استخوانی به آسمان می رود و در طولانی ترین فلاش فوروارد طول تاریخ سینما این استخوان دیزالو می شود به سفینه فضایی. داستان در مورد این سفینه دست ساز بشر است که خود بشر را هدایت می کند. یعنی انسان در اوج پیشرفت های آینده برخلاف دوران پستی اش که فاتح بود اسیر می شود .
فیلمی هست با نام حیوان ANIMAL ساخته لوک گرینفیلد که در آن پسری خنگ را می بینیم که به زور می خواهد وصیت پدرش را انجام دهد و پلیس شود . در یکی از روزها که پلیس ها در حین بازی اند وی به تنهایی به ماموریتی می رود. در راه به دره سقوط می کند و کل بدنش نابود می شود. دانشمندی او را برداشته و تمام اعضای بدنش را با اعضای بدن حیوانات تعویض می کند و پسر می شود ترکیبی از سگ و اسب و دلفین و میمون و خر و ....
این انسان جدید که خصوصیات حیوانی اش برجسته شده است به زندگی خود ادامه می دهد ولی رفتارش انسانی تر از انسانها دیده می شود و البته انسانهای دیگر حیوان تر از او دیده می شوند .
این پسر از خصال حیوانی اش در جهت نجات دیگران استفاده می کند ولی انسانها با وجود اینکه برای کمک به هم برنامه ریزی شده اند ولی پشت هم را خالی می کنند و خیلی خباثت دارند .
هنرمندان با هنرمندانه ترین زبان سعی می کنند هشدار دهند که ای بشر کودن مواظب خودت باش.
فیلمی است به نام سگ ها و گربه ها CATS & DOGS که فیلمی بسیار خنده دار و جالب توجه . ظاهرا کودکانه و سرگرم کننده ولی باطنا قابل بررسی .
دوربین کمی ارتفاع خود را پایین می آورد و به قول سینمایی ها آی لول نگاه گربه ها می شود و ما دنیا را از دیدگاه گربه ها می بینیم . به مراتب با شنیدن صدای سخن این حیوانات وارد بطن زندگی و معضلات اجتماعی اینها نیز می شویم . همین گربه هایی که زیر یوغ انسان بودند و هستند از دست انسان عاصی شده اند . شما اگر به دقت این فیلم را ببینید از انسان منزجر می شوید . همان هدفی که دنبال می شود .
داستان فیلم در مورد این مسئله است که گربه ها صبر و تحملشان رسیده است به نقطه جوش و از اینکه در جوار انسانهای کودن و احمق زندگی می کنند شدیدا عاصی هستند. تصمیم دارند که قیامی علیه انسانها بر پا کنند. گربه ها شدیدا باهوش نشان داده می شوند. دکتر و دانشمند و متخصص عینکی نیز بینشان دیده می شود. جالب اینکه فائق شدن بر انسان را ساده در حد آب خوردن می دانند. همه چیز آماده است تا بشر زیر چنگالهایشان له شود. ولی مشکلی دارند به نام سگ. سگهایی که از اوان خلقت با گربه ها دشمن اند ولی وفاداری و خودشیرینی شان به انسانها معروف خاص و عام است. حسابش را بکنید سگها هم دشمن گربه هایند و هم وفادار به انسان . گربه ها باید دو مانع را از سر راه بردارند و باید برای این منظور سگها را مورد عنایت قرار دهند. پس تمام نیروها و امکانات خود را بسیج می کنند تا کار خود را پیش ببرند. باید واکسنی تولید کنندکه سگ ها را بدبو کند تا توسط انسانها طرد شوند.
فیلم دیگری که در این راستا می توان معرفی کرد و اتفاقا فیلم بسیار معروفی است فیلم سیاره میمونها PLANET OF THE APES می باشد. یکبار در دهه هشتاد ساخته فرانکلین جی شافنر و بازی چارلتون هستون ساخته شد و یکبار هم بازسازی اش ساخته تیم برتون با بازی مارک والبرگ و اخیرا هم دو قسمت پیشرفته تر ساخته شده که موضوعات دیگری پیش می کشد ولی اینجا فیلم تیم برتون را بررسی می کنیم
تفکرات مالیخولیایی تیم برتون و موسیقی دنی الفمن و گریم ریک بیکر و طراحی صحنه های عجیب غریب فیلم می خواهد ما را وارد دنیای دلخواه فیلم کند. دانشمندی به نام لیو مارک والبرگ با گروه اکتشافی سال 2029 به دنبال کشفیات جدید در فضا هستند. در این کشفیات از میمون های دست آموز استفاده می کنند. این میمونهای فضا نورد به جای انسان از سفینه جدا می شوند تا هم کشفی صورت بگیرد و هم در صورت حادثه احتمالی انسان آسیب نبیند. در آخرین ماموریت ، میمون وارد چاه فضایی شده و ناپدید می شود. لیو به دنبالش می رود و خود نیز داخل سیاره ای سقوط می کند که به مرور می فهمد ساکنانش میمون ها هستند و اتفاقا اینجا انسانها هستند که اسیرند .
میمون ها برترند و شدیدا باهوش. از بوی انسان نفرت دارند و شدیدا آنها را اذیت می کنند و عقده های چندین ساله را بر انسان پیاده می کنند .
مثلا یکی از میمون ها می خواهد به انسانی دست بزند که دیگری می گوید یادت باشه زین پس خواستی به انسانی دست بزنی باید دستکش دستت کنی .
می توان به این نتیجه رسید که این میمون ها نیستند که پیشرفت کرده اند. این انسان است که سخیف و پست شده و هیچ اراده ای از او باقی نمانده است
ژنرال و فرماندهان سیاره دور هم جمع می شوند تا معضل افزایش جمعیت انسانها را حل کنند .
یکی پیشنهاد می دهد که باید انسانها را عقیم کرد و دیگری عقیده دارد این کار هزینه بر است. البته یک میمون مونث مهربان به نام اری هلنا بونهم کارتر هست که طرف انسانها است و با انسانها مهربان است که البته معتقد است می شود انسان ها را آموزش داد و رام کرد و از آنها استفاده بهینه کرد. مثلا در جلسات فوق العاده سران ، اری پارچه ای را نشان می دهد و می گوید این را بشر اختراع کرده است. می توان از فکر بشر استفاده کرد .
فرمانده : استفاده از انسان کار اشتباهی است. بشر تمام افکارش را صرف مسائل جنسی کرده است .
در جایی یکی از میمونها از اری می پرسد که آیا انسانها روح دارند ؟
اری : بله که دارن
میمون : چرا کفر می گی ؟
در جمله ای دیگر صراحتا یکی از فرماندهان می گوید که در نردبان تکامل ما میمونها از انسانها بالاتر هستیم .
لیو مارک والبرگ اسیر می شود و طی فرایندی ازاد می شود با کمک اری .
در جایی از فیلم اسلحه می کشد
اری به لیو می گوید این سلاح سطح تو رو پایین میاره .
لیو : ما میمونها رو در قفس می اندازیم برای تفریح . چون از میمون ها باهوش تر هستیم. ولی هر چه باهوش تر می شیم دنیای ما خطرناک تر می شه .
اری : چرا میمونها رو آزار می دید ؟
لیو : چون نمی تونند صحبت کنند .
اری : شاید رفتار تحقیر آمیز شما ست که جلوی صحبت کردن اونها رو گرفته .
پدر ژنرال که پیر است و لب مرگ . در آخرین روزهای عمرش تفنگی را که از دوران بردگی برای انسانها نزد خود نگه داشته را به پسر می دهد و می گوید : این هم نشان قدرت انسان است که معادل هزار نیزه است و هم نشان پلیدی انسان. هیچ موجودی پلید تر از انسان نیست .
لیو که فرار کرده به سمت خارج از شهر و منطقه ممنوعه کالیما رفته و به سفینه اش می رسد که مدفون شده . باید از طریق ان به کره زمین برود .
بر طبق نظریه انیشتین او چند ده سال از لحاظ زمانی جلوتر افتاده و سالیان بعد به زمین می رسد ولی وقتی به زمین می رسد متوجه می شود که کشورش و به تبع جهان در تسخیر میمونهاست .
حتی مجسمه بزرگ آبراهام لینکلن تعویض شده و مجسمه ژنرال تید به عنوان نماد نجات میمون ها از بردگی در آنجا کاشته شده است و همان متن پشت سر آبراهام لینکلن به ژنرال تید قلب شده است .
متن : خاطره او برای همیشه در قلب میمونها خواهد ماند . از فدارکاری ژنرال تید برای حفظ تمدن میمونی متشکریم .
 

منجی سلطه گر 12

در راستای بحث هایی که کردیم می رویم سراغ مبحث آینده نگری و آینده سازی. طبق روال مقالات قبلی اگر بخواهیم بر مبنای تصویر سازی های هالیوود و هنرمندان سینما گر آن سوی اب به قضیه بنگریم دو نوع اینده نگری وجود دارد : یک نوع اینده نگری خوش بینانه است که شامل فیلمهای علمی - تخیلی ساینس فیکشن است و دیگری نگاه بدبینانه است که به عنوان هشدار برای اینده تاریک از آن یاد می کنیم .
گونه هشدار برای اینده تاریک واقع بینانه تر است و جدی تر و عمیق تر محسوب می شود ولی در گونه اول که به طور مثال در جنگ ستارگان می بینیم یک نوع آرزو و تخیل شاهدیم که بیشتر وجه سرگرمی دارند . یا مثلا در بازگشت به اینده رابرت زمه کیس طریقت رفتن به گذشته و آینده را می بینیم و شاید دستاوردهای فیلمنامه نویسی در زمینه بازی با زمان در درام شاهد باشیم .
یکی از اصول اجتناب ناپذیر قوانین ایالات متحده امریکا اینده نگری است. امریکایی ها کشور خود را کشوری برای اینده می دانند. در مباحث قبل هم گفتم که به سختی با گذشته کشور های با قدمت می جنگند و سعی می کنند دنیا را به سمت اینده رهنمون کنند. آن هم آینده ای که خودشان ترسیم می نمایند. هدف از تشکیل ایالات متحده امریکا خلق مدینه فاضله ای بود که تکامل بشری در آن موج بزند. اتوپیا. آتلانتیس. لا مکان و واژه های دیگر همه در ادبیات آینده محور غربی ها دیده و شنیده می شود.
همه تلاش ایالات متحده در این راستا است. اینکه در بهترین نقطه کره زمین جدا افتاده اند. باید به قدرت کاملی برسند که بتوانند بر دنیا مدیریت کنند و در بیانات رهبرانشان دقیقا چنین روندی پیگیری می شود. از سوی دیگر ، کشوری مثل ایران را در گوشه دیگر دنیا نماینده گذشته و عقب افتاده ها و ضعفا معرفی می کنند که با حمایتهای تروریستی سعی می کند مانع بزرگی در برابر رسالت امریکایی ها ایجاد کند .
در امریکا موسسه عظیمی هست با نام ناسا که وظیفه اش مطالعات فضایی است برای اختراعات پیرامون سفر های فضایی و ساخت سفینه ها و تجهیزات فضانوردی . مسلما سفر به کرات و رسیدن به دنیا های جدید آرزوی بشریت هست و امریکا خود را تنها لایق این جریان می داند و همه فکر و ذکرش را چنین وانمود می کند ولی عدم دستیابی های مفید خود را به بهانه جنگ با تروریسم و مبارزه با دشمنان توسعه طلبی های امریکا توجیه می کنند. صراحتا گفته اند که اگر جنگ با تروریسم نبود ما هم اکنون چندمین سفر به کره مریخ را انجام داده بودیم .
همه اینها القائاتی است که به کمک تبلیغات و رسانه ها صورت می گیرد و مسلما حقیقت ماجرا این نیست .
مسلما با پیشرفت علم بشریت کسی مشکلی ندارد و همین ایالات متحده در پیشروی خیلی از علوم و فنون نقش اصلی را داشته است ولی در چند دهه اخیر خلاف نیات اولیه صورت گرفته است .
نخبه گی و نبوغ مختص هیچ کشوری نیست. ایالات متحده امریکا هم علم بومی ندارد. اغلب ساکنینش مهاجرند که به دلیل کشور فرصت ها بودن امریکا مهاجرت کرده و در آنجا متبلور شده اند. مسلما ایده هایی که می تواند در به ثمر رسیدن دستاوردهای علمی نقش بسزایی ایفا کند در وجود هر کسی در هر کشوری ممکن است باشد. یعنی ممکن است یک کودک گرسنه شکم باد کرده اهل اتیوپی در ذاتش پتانسیل نبوغ باشد ولی به دلیل فقر و گرسنگی در نطفه خفه شده است و کشف نشده باقی مانده. ممکن است همین کودک در صورت تغذیه درست و رشد و بهداشت و پرورش خویش همان حلقه گمشده اختراعات عظیم اینده را کامل کند ولی چنین نمی شود چون کودک مذکور نابود شده است. یا اینکه جنگ هایی که همین امریکا راه می اندازد. ممکن است یک لاقید بی مصرف هم در آن کشته شود ولی نخبه ها و دانشمندان زیادی در این جنگ ها از بین رفته اند. ترو خشک با هم سوخته اند. راه دور نرویم. دانشمندان هسته ای کشورمان را مستقیما ترور کرده اند. مسلما دوباره پروری چنین دانشمندانی صد سال یا بیشتر ممکن است طول بکشد. مگر چند انیشتین در هر قرن می توان داشت ؟
به همین دلیل است که ادیان عدالت را مهمترین بخش رسالت خود می دانند .
دنیای ما را تفکرات شیطانی و دیکتاتوری و ظلم فرا گرفته است و بیشترین تلاش شیاطین و آدم بدهای روزگار ما مبارزه با عدالت است . قدرت طلب می داند که اگر عدالت رعایت شود و همه به یک اندازه فرصت بروز پیدا کنند نقشه هایش زیر سوال می رود و ممکن است جایگاهش را از دست بدهد .
امریکا برای نمایش چنین رویکردی متوسل به هالیوود و فیلمسازی می شود. برای پیشبرد سیاست های خودش سفینه نجات را تکنولوژی نشان می دهد. در سینما فیلمهای تکنولوژیک و علمی - تخیلی و ... را در دستور کار خود قرار می دهند
درست است که یکی از اهداف این فیلمها برنامه ریزی برای آینده است ولی همیشه هم اینطور نیست. اولا خیلی از این چیزها به مرحله اختراع نمی رسند و در رویا باقی می مانند و دوما اینکه همه هدف این ژانر هم این نیست که راه باز کند و دانشمندان را ایده دهد. هدف اصلی این فیلمها بسیار سیاسی است و در جهت خلع سلاح کشورهای جهان سوم است .
اولا جهان سوم را با این فیلمها مسحور خود می کنند و تقریبا اکثریت کشورها خود را می بازند و جمله معروفی گفته می شود با این مضمون نگاه کن اونا کجان ما کجاییم . چقدر از ما جلوترند ؟ مگه می شه با آمریکا شوخی کرد ؟
دوما نخبه ها و کسانی که آمریکا را مهد اهمیت دادن به این چیزها می دانند جذب غرب می شوند و ایده های خود را در اختیار امپریالیسم قرار می دهند. به همین راحتی
سفر به کرات قابل زندگی در راستای یکی از عقاید صهیونیست هاست که می خواهند به فضا بروند و کره زمین را نابود کنند و بعد ها برگردند تا با نژاد برتر خود حکومت نو را آغاز کنند. به این کار تروریسم مفدس می گویند. خوش خیالند که گروه منتخب اندک می توانند در کرات دیگر پایگاهی بزنند تا پس از آرماگدون و نابودی بشریت بتوانند در زمینی پاک زندگی کنند. بیشترین هدف فیلمهای علمی و تخیلی القای همین مسئله است که در کرات دیگر زندگی هست و باید کشف کرد و انسان را به آن رساند. ولی کدام انسان ؟ این خیلی مهم است که کدام انسان . بشریت و یا سرمایه داران ؟
در روایات قرانی هم هست که برای رسیدن به خدا باید از دنیا خارج شد ولی تفاسیر مختلفی دارد. رسیدن به خدا و خروج از دنیا معانی دیگر هم می دهد . در ضمن در همین قرآن می گوید شیطان به خدا نمی رسد. یعنی کسی که دغدغه شیطانی دارد تلاشش زمین گیر کردن بشر است نه رساندنش به خدا. حتی اگر سفر به کرات میسر شود منظورشان از بشر برای زندگی در آنجا نژاد برتر است و نژاد برتر را هم سرمایه داران می دانند. مسلما شنیده اید که مناطق کره ماه را خرید و فروش می کنند و برای بلیط سفر به فضا از الان تعیین قیمت می کنند و قشر خاصی را هدف دارند .
اغلب جنگولک بازی های ناسا هنرهای نمایشی بیش نیست و پس از صرف هزینه میلیاردی هنگفت هم هنوز کاری انجام نداده اند. دستاوردهایی داشته اند ولی به نتیجه قابل قبولی نرسیده اند. علمشان حلقه گمشده دارد. صاحب حلق گمشده یا در یکی از جنگ ها کشته شده یا فرصت بیانش را ندارد. به این دلیل خیلی از ماموریتهایشان با شکست روبرو می شود و خیلی سفینه ها هم هنوز معلوم نیست در کجا به سر می برند و کاوشگرهای بسیاری در نقاط نامعلوم فضا نابود شده اند و صدایش را هم در نمی آورند .
دروغ بزرگ ناسا : در سال 1961 به دستور جان اف کندی ناسا موظف شد که تدارکات سفر به کره ماه را ببینند. اوج دوران جنگ سرد بود و در 1969 این امر میسر شد. نیل آرمسترانگ و ادوین یاباز آلدرین اولین افرادی بودند که به فضا رفتند . در 11 آوریل 1971 آپولو 13 با سرنشینانی به نام جیم هاول و فرد هیز و جک سوییگرت به هدف نشستن برروی کره ماه به فضا رفتند و تصاویرشان هم پخش شد. ولی این فضا پیما 3 روزه برگشته بود و به خاطر ترکیدن کپسول هوا نا موفق هم برگشته بود. خیلی ها مخصوصا مکزیکی ها باور ندارند که سفر به ماه صورت گرفته باشد و تا حالا مستنداتی دال بر حقیقی بودن این مسئله وجود نداشته که نشان دهد گروهی واقعا به روی کره ماه رفته باشند . جالب است که در اوج دوران جنگ سرد روسها کرکری داشتند و می گفتند که فضانوردان آمریکایی در کره ماه پرچم روسیه را دیده اند. کسی نیست که صحت این سخنان را به چشم ببیند هرچه دلشان می خواهد می گویند و مردم جهان هم مجبورند باور کنند . با اینکه فیلم هم گرفته شده است ولی گروه حقیقت یاب خود آمریکا با دلایل بی شمار ثابت کرده اند که چنین سفری صورت نگرفته و تمام تصاویر تروکاژهای سینمایی است . مثلا می گویند در سرما و جو حاکم بر ماه امکان فیلمبرداری نیست. در کادرهایی از عکس ها پرچم آمریکا با باد تکان خورده است درحالی که در کره ماه هوایی نیست که بادی هم باشد . یا سایه های معدود در اطراف اشیاء با جهت های مختلف نشان می دهد که نور پروژکتور چند جهت مختلف است و سایه ها خورشیدی و یک جهته نیست . سوال منطقی تر هم این است که این آمریکای پیشرفته که در آن سالها توانست به کره ماه برود چرا الان نمی تواند ؟ 40 سال است که سالگرد این روز را هم می گیرند تا این دروغ از یاد کسی نرود. فیلمهای زیادی هم ساخته اند تا این حرکت حماسی خیالی در یاد مردم ثبت شود . ولی هنوز جوابی نداده اند که چرا حالا که به گفته خودشان پیشرفته ترند سفر به کره ماه دیگری صورت نمی گیرد
چند سال پیش کشور چین فضانورد پیشرفته حامل انسانش را به فضا فرستاد. جرج بوش صراحتا این حرکت چین را جسارت نام گذاشت. یعنی اینکه اصلا دوست ندارند کشورهای موسوم به جهان سوم و در حال توسعه در این زمینه فعالیت داشته باشند. چون فضا و محیط خارج از جو زمین را هم می خواهند در انحصار داشته باشند
............................................
در بهترین جای این دنیا هم اسارت انسان دیده می شود . از انسان سرکوب شده ساکت و بی اراده که با هزاران دستاورد شیطانی رنگ و وارنگ مبهوت هم گشته است چه توقعی می توان داشت. برای اینکه این زورگویان بین المللی دنیایی به ظاهر به صلح رسیده و آرام خلق کنند چشم ها را کور می کنند و گوش ها را کر. مسلما برای عدم حرکت نیز باید انسانها فلج هم بشوند. آن علمی که برای آنها مهم است و به آن اهمیت می دهند و برایش امکانات هم تدارک می بینند علمی در جهت این سیاست هاست. از مغزها و نخبه هایی بهره می برند که دنیای مورد نظرشان را پیشرفت دهند. هنر و اقتصاد و علم و همه چیز باید به دست این افراد بیافتد که من نامشان را نخبه های شیطانی گذاشته ام . همه در خدمت علم شیطان باشند و بس .
علمی که امروز هست بشر را برای رسیدن به حقیقت کمک نمی کند. علم یک بعدی . علم انحصاری در خدمت سیاست و قدرت قرار می گیرد.
فیلمی مهجور شده به نام Antitrust ساخته پیتر هوویت هست که خود افشاء کنندگی عجیب و غریبی دارد .
داستان گری وینستون تیم رابینز مدیر شرکت نرم افزاری بزرگی است که حداقل مقدور با گریم شبیه بیل گیتسش کرده اند و مثلا کمپانی اش هم مایکروسافت است که با نام دیگری در فیلم خوانده می شود و این شرکت با شکوه و قبله آمال همه نخبه های طراحی نرم افزار جهان ، از محصولات جدید و برند های تکنولوژیک خود رونمایی می کند و حالا قرار است در آینده نه چندان دور ، نرم افزار بسیار خفن تری به بازار ارائه دهند و از جمیع نخبه ها می خواهند که ایده های خود را به این شرکت بفرستند. همه مقهوران تلاش می کنند که وارد آنجا شوند ولی در این میان یک نفر هست که می خواهد مستقل باشد .
خود شرکت مذکور درصدی از طراحی این نرم افزار تبلیغ شده را انجام نداده است و همه آنچه گفته شده است آرزوی مدیر کمپانی است که به کمک همین نخبه های جدید الورود دل خوش کرده و می خواهد با آنها انجامش دهد و خلاصه اینکه می بینیم مثلا بیل گیتسی که خودش نابغه بوده و حالا به ته دیگ رسیده است از تمام داشته های مادی اش برای انحصار این تکنولوژی بهره برداری می کند و صراحتا دیالوگی دارد که طی آن می گوید من اول شدم که اول بمانم و ماجرا در جایی حساس تر می شود که آن مستقل ورود نکرده با دانش و نبوغ شخصی اش نرم افزار مذکور را طراحی می کند و بعد از این است که می بینیم مثلا بیل گیتس که در دنیا به بهترین و والاترین نخبه معروف است تمام تلاشش را خرج خفه کردن و از بین بردن این رقیب مستقل می کند
در زمینه سینما و هر آنچه که کشور های موسوم به جهان اول در آن برتری دارند نشانه های به ته دیگ رسیدن مشاهده می شود و برای برتر ماندن باید به فکر عقب راندن رقبا باشند و به جذب نخبه های موجود در جهان بیاندیشند .
علمی که به قدرت طلبی ختم شود و سرکوب دیگران و برتری جویی را موجب شود از هر دیدگاهی قابل قبول نیست و نهایتا در بهترین حالت بر همه چیز بشر غالب می شود و او را محدود خواهد کرد .
چارلی چاپلین با امکانات محدود زمان خودش در فیلم عصر جدید تا حدودی این قضیه را هشدار می دهد و با گیر کردن لای چرخ دنده ها و آن تیک های مهره سفت کنی خودش به حال انسان آینده گریه می کند که برای راحتی خودش زندگی را از خود می گیرد و مثل ماشین می شود .
به واقع حقیقت این است که انسانها بر سر جای خود قرار گیرند و مستقل تلاش کنند. اگر پیشرفت و سواد و دانش عادلانه در همه مردم دنیا بود می توان امیدوار بود ولی هم اکنون در بهترین حالت یک نقطه از دنیا پیشرفته است و باقی در فقر و فلاکت و تامین مقدمات زندگی اند . باز هم می گوییم پیشرفتی نیست . بشریت هم اکنون در حال درجا زدن است. گویا به بن بست رسیده است و همچون دوران جاهلیت فقط با خودش می جنگد و به هیچ وجه نشانه ای از جامعه آرمانی و حقیقی مشاهده نمی کنیم . مسلما به مدینه فاضله نرسیده ایم . به فرض که تمام دستاوردهای امروز مفید باشد که خدا کتمان کننده دستاوردهای مفید بشر معاصر را لعنت کند . آیا لیاقت بشریت چنین دنیایی است ؟ مشکلات اساسی حل شده است ؟ اختلاف عقاید حل شده است ؟ خصلتهای بد شیطانی برداشته شده است ؟ جنگ و خونریزی از بین رفته است ؟ آزادی واقعی و الهی و صلح جهانی پدید آمده است
چند هفته قبل در رسانه ها به تاریخی از سال 2015 اشاره شده بود که درفیلم بازگشت به اینده رابرت زمه کیس به صورت پیشرفته ای تصویر سازی شده بود. خب ما که الان در سال 2015 هستیم اندر خم یک کوچه ایم. نه تنها پیشرفت قابل ملاحظه و محسوس نداشته ایم بلکه عقب گرد هم شاهدیم .
در سینما وقتی نمی توانند مدینه فاضله نشان دهند و دنیای پر از معنویت را ترسیم کنند به سمت تصویر سازی از دنیای اینده ای می روند که در راستای روند کنونی شکل گرفته است . پس اینده تاریک به تصویر می کشند .
مثلا در بلید رانر رایدلی اسکات وقتی هریسون فورد را دائما در حال فرار می بینید چه حالی به شما دست می دهد ؟ این دنیا را می پسندید ؟ مسلما نه . کارگردان قصد دارد ما را از این دنیا منزجر کند و به ما هشدار بدهد آینده تاریکی در انتظار ماست .
گزارش اقلیت MINORITY REPORT ساخته استیون اسپیلبرگ
اثر بدیع دیگری از اسپیلبرگ که آینده نگر است و از زاویه های مختلف می توان آن را دید. در این فیلم آینده بدون قتل و گناه می بینید. عجب. چطور می شود که در آینده تاریک گناه نداشت و قتل ندید ؟ راهکاری که ارائه می شود این است که سه پیشگو را پلیس استخدام کرده است که زمانی جلوتر را می بینند و گزارش می دهند. اگر قرار باشد فردی کسی را بکشد. سریعا اطلاع می دهند تا پلیس در محل حضور پیدا کند و جلوی انجام شدن قتل را بگیرد. در ظاهر ایده جالبی است که در آینده علم به این قدر پیشرفت می کند که قبل از وقوع جرم قاتل دستگیر شود ولی با ادامه دیدار از فیلم پی به این موضوع می بریم که این آینده بسیار پوچ است. اسپیلبرگ به هیچ وجه طرفدار چنین سیستمی نیست. خیلی خفه و تاریک هم نشانش می دهد. می خواهد بگوید پیشگیری از وقوع جرم عملیاتی نشده بزرگترین دیکتاتوری است .
البته در دنیای سیاست امروز شاهد پیشگیری هستیم که با عنوان حمله پیشگیرانه preventive war از آن یاد می شود . یعنی احتمال می دهند کشوری مثل عراق و افغانستان و یا ایران در اینده قدرت نظامی پیدا کند حتما حمله خواهد کرد . پس اولا اجازه ندهیم قدرت پیدا کند و دوما حمله پیشگیرانه کنیم تا وقوع احتمالی حمله اینده آنها را سرکوب کنیم . یکجا خوانده ام که امام علی ع تعبیر جالبی از این حمله پیشگیرانه دارد و آن زمان هم چنین اتفاقاتی می افتاده که به اصطلاح از آن با عنوان استثارت یاد می کند .
در گزارش اقلیت شاهد یک توئیست چرخش درامی هستیم. کارآگاه جان اندرتون تام کروز که خود دنبال گناهکاران آینده است . پیش بینی می شود که خودش قتلی انجام خواهد داد . پس برای اینکه گیر نیافتد باید فرار کند. فکر می کند این پیش بینی ها اشتباه است . لایه دوم فیلم همینجاست و حرف بزرگی می زند و نه تنها جدای زیر سوال بردن حملات پیشگیرانه قدرتهای بزرگ چون امریکا انتقاد شدید می کند بلکه پیامش این است که خود تعقیب کننده مجرم است .
شما منابع مختلف و فیلمهای این چنینی را نگاه کنید. هشدار می دهند که در صورت تزریق نکردن حقیقت بر زندگی مردم و ادامه دادن به این روند و مثلا پیشرفت های تکنولوژکی ، بی عاطفگی و خفقان و دیکتاتوری و محدودیت و اسارت بر بشر تحمیل خواهد شد و انسان برده دستاورد های خود می شود. حتی رسانه و ارتباطات مجازی که اصولا برای آگاه تر شدن بشر اختراع شده عکس اهدافش عمل می کند و با همین ابزار رسانه و دست گرفتن آن موفق شده اند انسان ها را مسخ کنند و توهمی از دانش و آگاهی به آنها ببخشند .
مثلا فیلمی هست به نام شیاد EMPOSTOR ساخته گری فلدر. این فیلم هم بر اساس کتابی از فیلیپ ک دیک نویسنده گزارش اقلیت که در آن سالهای آینده را تاریک نشان می دهد .
روزهایی که انسان به حالتی رسیده که مهاجمان فضایی از مغزش برای ساخت بمب بهره می برند. جایگزین انسان بی مغز را ربات می گذارند. اسپنسر الم دانشمندی است که مورد شک قرار دارد و او را تعقیب می کنند تا وی را مورد آزمایش قرار دهند تا فضایی بودن و نبودن وی ثابت شود . خود وی شک ندارد ولی فرار را بر قرار ترجیح می دهد تا خود را ثابت کند. زنش مایا را نیز می یابد تا به واسطه وی خود را ثابت کند ولی اخلاق زنش هم فرق کرده است . او نیز مامور فضایی هاست و روبات است. جنازه زنش را می بیند. در آخرین لحظه که تنها بودن خود را متوجه می شود و اینکه به کسی نمی توان اعتماد کرد جنازه خود را نیز در قبرستانی می بیند و متوجه می شود که خودش نیز روبات است . ظاهرا فیلم سرگرم کننده است ولی واقعیتی تلخ را به رخ می کشد . آیا بی هویت شدن انسانها همان روباتی شدن نیست ؟ آیا در چنین دنیایی می توان روی کسی حساب باز کرد ؟ آثاری از چنین آینده تاریکی را امروزه نمی بینید ؟
مباحث پاک شدن ذهن و خاطرات و ... در چک حقوق جان وو و درخشش ابدی ذهن پاک میشل گندری هم وجود دارد. پیشرفت تکنوژیکی که طی آن مغز انسانها شستشو داده می شود. واقعا رسیدن به چنین پیشرفتی مورد پسند است ؟
فیلم آینده نگرانه دیگری هست به نام من روبوت هستم I ROBOT ساخته الکس پرویاس سازنده شهر تاریک بر مبنای داستانی از داستانهای علمی تخیلی آیزاک آسیموف نویسنده روس تبار .
شیکاگو 2035 دیده می شود. دنیا مثلا پیشرفته است. همان پیشرفتی که دائما در ذهن من و شما جا می اندازند. ماشینهای پرنده و تسلط روبات ها بر زندگی مردم. همه امور را روبات ها انجام می دهند . یک شرکت روبات سازی به نام یو اس روباتیکز وجود دارد که روبات های پیشرفته تولید می کند و عرضه می کند . آلفرد لانینگ جیمز کرامول موسس شرکت و خالق نسل سوم روبات ها به طور مشکوکی کشته می شود. کارآگاه اسبونر ویل اسمیت پیگیر قتل می شود. وقتی روبات های هوشمند را تهدید می کند متوجه می شود یکی از روبات ها خود مختار شده است و طغیان می کند و متوجه می شوند قتل توسط همین روبات از حد خود خارج شده صورت گرفته است. با اینکه یکی از سه قانون تعریف شده برای روبات ها آسیب نرساندن به انسانهاست ولی چنین قانونی زیر پا گذاشته شده است . این روبات که سونی نام دارد به تکاملی شگرف رسیده . خواب هم می تواند ببیند. احساس داردو سر همین قتل عذاب وجدان هم گرفته است. سونی رهبری قیام بقیه روبات ها را هم بر عهده می گیرد. در قوانین ثانویه و کنترلی روباتها دست کاری شده و اینان از قوانین سرپیچی می کنند و چون خود مختار شده اند به جای انسان اینان هستند که خود را در خطر می بینند .
پس یک جمع بندی یک جمله ای : این روند پیشرفت اولا شکل نمی گیرد و بشریت درجا می زند و خواهد زد. اگر هم پیشرفتی صورت گرفت مطمئن باشید خفقان بیشتر و اسارت گسترده تر بر انسان ها چیره خواهد شد .
فقط و فقط باید هدف از پیشرفت کردن ، رسیدن به تکامل انسانی باشد و علم هم خدایی باشد و برای تحقق این منظور باید پیشتازان تغییر پیدا کنند و از انحصار خارج شوند .

منجی سلطه گر 11

  
تا اکنون از چند منظر به سلوک شیطانی نگریسته ایم . اول نظم نوین جهانی که طی آن باید مردم دنیا طبقه بندی شوند . یعنی جهان اول تا سوم خواسته عمدی امپریالیسم است و شدیدا با در هم شکستن آن مقابله می کنند و همه جنگهایی که در منطقه راه می اندازند برای حفظ ان است. دوما با گذشته و قدمت شرق مبارزه می کنند و مدرنیسم خود را دیکته می کنند. بدین وسیله پیوند شرق امروز با گذشته قدرتمندش را قطع می کنند تا بی هویت شود و کاملا وابسته به انها گردد. سوما دشمن سازی و تنفر پراکنی علیه همه کسانی که با آنها نیستند. چهارما عوض کردن فضا و القای تاریکی به جای روشنی و بر عکس. پنجم اسیر کردن بشر در غار افلاطونی خود ساخته. یعنی پوشاندن حقیقت و تحمیل واقعیت های خودساخته به بشر. ششم فلسفه بافی و پذیراندن آنچه که می خواهند از طریق زور و تحریم و بایکوت در لفافه ای از شعار های انسانی و دهان پر کن بر بشر تحمیل کنند. هفتم مسحور کردن غیر خودی ها. تبلیغ و بزرگنمایی خود. انحصار طلبی و حذف رقیب. هشتم حمایت از جنگ افروزی با ابزار سینما و ترساندن رقبا و توجیه اشغال های متعدد با استفاده از جهل پدید آورده شده. نهم تغییر چهره. اعمال شرورانه با لباس خیر. خشونت با کت و شلوار. مظلوم نمایی و ترور شخصیت های خوب. دهم مبارزه با حقیقت. تخریب دین. منجی کشی. تبلیغ این حکم که شیاطین غالب خواهند بود. یازدهم مبارزه با معنویات و هر آنچه با قلب کار دارد. برجسته کردن مادیات و هر آنچه که به عقلانیت قابل کنترل است و قدرتمند نشان دادن شیطان در برابر انسان های خدایی
و ...


یکی دیگر از نشانه های مجموعه های شیطانی و مافیا ها و باندها و گروه های خبیث قلعه سازی است . امکان ندارد شیطان حکومتی تشکیل دهد و قلمرو اش را به مانند قلعه نکند. قدرت طلبان هر کسی را به حریم خود راه نمی دهند و محدوده ممنوعه تشکیل می دهند.
فیلم آخرین قلعه THE LAST CASTLE ساخته رد لوری و با بازی رابرت رد فورد را می توان در این راستا مورد بررسی قرار داد .
فیلم داستان یک قلعه است . قلعه نمادی از زندگی و حکومت شیطانی قلمداد شده است . اول فیلم این جملات گفته می شوند :
قلعه ها هزار سال است که هیچ فرقی نکرده اند. محل فرماندهی در بلندترین نقطه دارند بی خطر تا بتواند همه جا را ببیند. دیوار هایی با نگهبان در جهت سرکوب هر نوع جنبش دارد. ارتش آدم کشی دارد که برای کشتن آماده اند. پرچم دارد برای تحریک سرباز .
جمله جالب عنوان بندی فیلم بسیار جالب توجه است : فرق قلعه های امروز با قلعه های قدیم اینه که قلعه های اون موقع برای این ساخته می شدند که کسی توش نتونه بره ولی قلعه های امروز آدمها رو توش نگه می دارند. پس وجود قلعه های مدرن در امروز بشر تاکید می شود .
اگر شرایط قلعه و زندان را در هر محیطی دیدید بدانید آن جامعه و گروه شیطانی است و هدفش زیر یوغ بردن جماعتی است برای رسیدن به اهداف شرورانه و به بند کشیدن .
داستان فیلم : اروین رابرت ردفورد یک نظامی ارتش است. وی را به زندان انداخته اند به جرم خیانت به ارتش . رییس این زندان فردی خشک و بی رحم به نام وینتر است که در ابتدا با اروین خوب است ولی به دلیل دخالت های مصلحانه اروین با او بد می شود . وینتر سیستم شخصی در زندان چیده است . هر مخالفی را حذف می کند . نگهبانان وظیفه دارند کوچکترین نشانه فرار از زندان را در جا بکشند . وینتر می خواهد زبانزد خاص و عام شود و به این دلیل سکوت و آرامش زندان را به هر قیمتی خواستار است . از این سو اروین بر خلاف خواسته وینتر تحرکاتی را آغاز کرده است و با زندانیان مهربانی می کند و به قولی تنویر افکار عمومی می نماید .
اروین گروه انقلابی تشکیل می دهد. وینتر متوجه این موضوع شده و ناراحت است. اعتقاد دارد نباید اروین با زندانیان مهربان باشد. آنها پر رو می شوند
وینتر اعتقاد دارد برای ایجاد آرامش فقط باید ترساند و دیکتاتور بود . از این سو اروین در قلب زندانیان رسوخ می کند و اعتقاد دارد که افراد باید خودشان را پیدا کنند .
داستان فیلم تقابل این دو تفکر است. دیکتاتوری در برابر ازادی خواهی و خیلی خوب به زبان تصویر بیان شده است. درست است که ماهیت داستان یک زندان امریکایی است و وفاداری و خیانت به پرچم کشور را مطرح می کنند ولی در کل اهداف بلند پروازانه تری دارند .

پسری به نام یات که رفیق اروین است به مانند یهودا می ترسد که موفق نشوند و اروین را به وینتر می فروشد و عملیات نهایی شان بالا بردن پرچم امریکا لو می رود .
اروین پرچم را به اهتزاز در می آورد و موفق می شود پیام خود را برساند ولی کشته می شود و وینتر به جرم خیانت اثبات شده اش دستگیر می شود
این نوع فیلمها را من شخصا رسالت بی پایان هم نام گذاشته ام که در مبحث منجی کشی و مصائب مسیح و .... در موردش صحبت کرده ام . داستانهایی هستند که سرکوب جنبش ها را توجیه می کنند.
جمله لپ کلامی پایان فیلم حرف کلی فیلم است .
اینکه : یک قلعه فقط یک پادشاه می تواند داشته باشد .
A CASTLE CAN ONLY HAVE ONE KING

در اشل جهانی و واقعیت های موجود ، سلطه گران قلعه ساخته ، دموکراسی و آزادی را در چند چیز محدود تبلیغ می کند . همین تحمیل و تاکید این مبانی بزرگترین دیکتاتوری است. چون فطرت انسان با این مقولات مشکل دارد. ولی چون در محدوده ای گسترده پهن شده است اسارتش حس نمی شود .
اگر واقعا آزادی این است پس دنیای آزاد چه نیازی به ارتش و بمب اتم و ... دارد. چرا اینقدر دشمنی . چرا اینقدر جنگ و هزاران چراهای دیگر
آزادی خواهی واقعی یعنی وابسته نبودن. محتاج نبودن. زیر دست نبودن. نوکر نبودن . خود بودن .
در قلعه ها این مردم نیستند که حرکت می کنند. این هدایتگران هستند که مردم را هدایت می کنند .
در قلعه ها تریبون ها به دست بی رحمان می افتد. صدای ضعیف شنیده نمی شود .
کسی که می خواهد پادشاه قلعه خود باشد از خود بهتران را راه نمی دهد. آزادی خواه را خفه می کند. ظلم ستیز را له می کند .
کسی که می خواهد پادشاه قلعه باشد قانون خودساخته پیاده می کند و ضد قانون خود را به هر قیمتی از راه به در می کند .
نمونه های قابل لمس :
تحقیق کنید تا متوجه شوید چه آدمهایی که بی سرو صدا از ارگانها حذف شدند فقط به جرم اینکه وابسته به قلعه و گعده و باند نبودند و برای منافع کسی تره خورد نمی کردند .
بروید تحقیق کنید تا ببینید قدرت طلبان همین پیرامون خودمان چه قوانین دست و پاگیری را در زیر مجموعه های قلعه ای خود پیاده کردند تا شبیه خود را داشته باشند
بروید تحقیق کنید تا متوجه شوید گونه ای از ریاست طلبان بی لیاقت اصل کار را رها می کنند و فقط زیر دستان را در خفقان حفظ می کنند .
بروید تحقیق کنید تا ببینید برای حضور در قلعه چه شرایط نکبتی باید مورد قبول واقع شود .
بروید تحقیق کنید تا ببینید برای پادشاهی یک چشمان عاجز ، چه تعداد چشم کور می شود .
ده ها نفر فقط به خاطر داشتن آتو از رییس بالادست به ناحق نانشان بریده شد و نیست ونابود شدند .
به جای توانایی گرایی و استعداد یابی ، انسانهای فرهیخته ای فقط و فقط به خاطر رعایت نکردن قوانین قلعه از کار بیکار شدند .
می گویند ریاست بوقلمون اجازه پرواز به زیر دستان عقاب نمی دهد.

هر دیکتاتوری قلعه سازی می کند . یعنی اینکه قلمرویی برای خودش دست و پا می کند که بتواند ضربه بزند و ضربه نخورد. قلعه ها از ابتدای تاریخ بوده اند و دائما پادشاهان و آنان که می خواستند حریمشان با بیگانه جدا باشد می ساخته اند. قلعه های امروزی نامحسوس ساخته می شوند وگرنه همان خصوصیات را دارند .
آزادی وجود ندارد. همه در بند و اسارتند. این سوی دنیا و آن سوی دنیا هم ندارد. شاید کشوری طبقه تحتانی باشد و دیگری رو به عرشه ولی همه زندانی اند
سیستم ها کارشان قلعه سازی و زندانی کردن است. شاید سیستمی قفس بزرگتری بسازد که این به معنای مثبت تعبیر نمی شود . مشکل بشریت امروز درجا زدنش می باشد .
حس ازادی طلبی حسی فطری است. ازادی حقیقی یعنی خروج از بند جهل و بی بصیرتی است. ولی معنای آزادی را تحریف می کنند و هر کس بسته به سیاق خودش تعریفی ارائه می دهد و هدف نهایتا زندانی کردن مردم است.
در اسارت و زندان و قلعه آنکه وظیفه حراست را به عهده دارد هم زندانی است. یعنی زندانبان هم زندانی است. بعضی تلاش می کنند درجه بگیرند و ما فوق زندانی باشند. این مهم نیست. مهم این است که زندانی نباشد . بند و زنجیری نباشد .
در سری فیلمهای زندانی مثل پاپیون . فرار بزرگ . فرار از زندان آلکاتراز و .... این مقوله بررسی می شود. اینکه آزادی خواهی خواسته ای فطری است. در بند بودن خواسته هیچ کس نیست. در انتهای رهایی از شاوشنگ فرانک دارابونت می شنویم :
همه کبوتر ها قابل اسیر شدنند. ولی همه اسیر نمی شوند. بالاخره راه فرار را می یابند. در طول تاریخ جنگها رخ داده است که انسان به آزادی برسد. ولی انسانهایی خواسته اند پادشاه زندان باشند. پس زندان سازی کرده اند. آزادیخواهان اگر تاریکی می بینند باید شمع روشن کنند و اگر مردمی را زندانی می بینند با برهان و دلیل زندانی بودنشان را گوشزد کنند.
شریعتی ازادی سطحی به معنایی که نسل جدید دنبال می کند را آزادی از سر می داند که ما را از آزادی های زیر بنایی غافل می کند.
برای تشخیص زندان باید آزاد مرد بود. آدم اسیر ، اسیر است و قدرت تشخیص ندارد. ازاد مردی هم شرایط خاصی دارد که در وجود هر کسی متبلور نمی شود. توانمندی. بینش درست. صداقت. استقلال فکری. متعصب نبودن و خیلی چیزهای دیگر لازم دارد.
اگر بخواهیم در اشل جهانی و بین المللی این مسئله را بررسی کنیم باز به سیاست های خصمانه بین المللی ایالات متحده امریکا می رسیم که چون در حال تدارک قلعه بزرگی است برای برخی حکم ازادی دارد و در شعار هایشان این قلعه درندشت را دنیای ازاد معرفی می کنند که خود کدخدای آن هستند و صراحتا هم این مسئله را اعلام می کنند .
دو طیف در داخل ایران درک و شعورشان عصبانی کننده است . وقتی شعار مرگ بر امریکا که با ترجمه درست انگلیسی اش سقوط با امریکا معنی می دهد تفسیر درستی نمی شود . قشر تندرویی کورکورانه شعار می دهد . در تصور خود مرگ کشوری به نام امریکا را آرزو می کنند. یعنی در بهترین حالت فکر می کنند باید جرج بوش و اوباما و جان کری را باید کشت و یا باید به دشمن فحاشی کرد. قشری هم طیف وابسته و غرب زده که هوش از سرش رفته و بی هویت است. از خودش چیزی برای ارائه ندارد و شبیه ظاهری شدن به غرب و امریکا را نشانه تمدن می داند. اینان به گروه اول می تازند که چرا مرگ خواهی ؟ چرا آتش زدن پرچم ؟ در حالی که ماهیت مرگ بر امریکا اصلا اینها نیست.
وقتی هر دو اشتباه متوجه شدند چه باید کرد ؟ مرگ بر امریکا در اصل مرگ بر امپریالیسم است. مرگ بر دیکتاتوری جهانی که متفق القول قریب به اتفاق اغلب متفکرین این را قبول دارند. مقصود مرگ بر هر تفکری که ازادی حقیقی را از انسان بگیرد و قلعه سازی کند.
راه مبارزه با این مقوله هم ابتدای امر شناخت کامل از خصوصیات امپریالیسم و قلعه جهانی است و بعد ارائه راهکارهای علمی و درست برای از میان رفتن این موقعیت نا عادلانه. ابتدا باید عدالت در خودمان باشد. و بعد شناخت موقعیت. قدرت تشخیص. پرتوان و پردانش شدن. داخل میدان بودن. پرداخت هزینه. زحمت کشیدن .
کنفوسیوس : در تاریکی فحش ندهید . شمع روشن کنید
قرار است قلعه بزرگ دنیا ساخته شود . یک پادشاه زور گور و مردمان بشریت به صورت برده که فاصله طبقاتی باشد و یک نژاد برتری گلچین شود که سعادت و خوشبختی برای انها تدارک دیده شود.
می گویند سیاست و مدیریت کار ماست . دیگر کشور ها مشغول سنتهای خود شوند. کاری با سیاست نداشته باشند. قبلا استعمار گری می کردند الان خیلی با کلاس و اتو کشیده انسانها را زیر یوغ خود می برند .
تقریبا 90 درصد انرژی و دانش دانشمندان اسیر شده در مقر فرماندهی امریکا صرف فضولی در کشورها و تحلیل سیاست های کشورهای هدف می شود .
ایالات متحده از بدو قانونمند شدنش به پیشروی می اندیشید. قرار بود لوکوموتیو دنیا باشد که علم و تکنولوژی و همه چیز را ارتقا دهد و پیشتاز بشریت باشد ولی در چند دهه اخیر به بن بست فکری رسیده اند و قدمی از قدم به جلو برنمی دارند. پس به عقب می تازند و سعی می کنند برای حفظ جایگاه اول خویش رقبا را خاموش کنند. شما در اشل کوچک و پیرامونی هم دقت کنید آدمهایی دوره ای موفق می شوند و مهربان و خیر رسان ولی همینکه به بن بست می رسند و ایده ای برای پیشبرد اهداف خود پیدا نمی کنند همه چیزشان دگرگون می شود و به عقب راندن دیگران مشغول می شوند و قلعه سازی می کنند.
مثلا فلان تهیه کننده سینما دورانی موفق بود. حالا که موفق نیست برای خودش امپراتوری تشکیل می دهد و سعی می کند با خریدن رسانه ها و ... برای دیگران مانع ایجاد کند و از ورود تازه نفس ها جلوگیری می کند و سعی می کنند همه چیز را انحصاری کنند و این واقعیت تلخ روزگار ماست
شرایط دنیای امروز قاراشمیش است. چطور ممکن است ایالات متحده که فاصله 50 الی صد ساله داشت و اتفاقا علم بشریت خیلی مدیون اوست امروزه فقط به فکر جنگ افروزی و تحریم و ... است ؟ کاملا مشخص است که ایده ای برای پیشروی وجود ندارد و به قولی کم آورده اند و فقط امروزه مشغول حفظ جایگاه هستند و به قول مایکل مور و نوام چامسکی و دیگر منتقدین عاقل آن سرزمین ایالات متحده اگر به خودش بپردازد و دست از تاختن به دنیا بردارد یک کشور کاملا معمولی خواهد بود
اسپیلبرگ فیلم دوئل دارد . این فیلم جزو اولین فیلمهای این نابغه است. با کمترین دیالوگ و به زبان تصویر پر اضطراب یک نبرد خیر و شر را به نمایش می گذارد و در راستای عقب راندن کوچکتر ها و ضعیف تر ها که بحث می کنیم به درد می خورد . داستان کامیونی که بدون دلیل یک کادیلاک را تعقیب می کند و قصد دارد در حد کشت آن را له کند. این لجبازی از زمانی شروع می شود که ماشین کوچک قصد سبقت از این ماشین غول پیکر را دارد. این جسارت موجب ناراحتی صاحب کامیون می شود. راننده ای که مثل شیطان خبیث است و دیده هم نمی شود. در جاده زندگی ، بزرگی خود را به رخ می کشد و تمام رقیبان را چه کوچک و چه بزرگ زیر خود له می کند تا اول بماند. در ضمن از این کامیون دودی نیز خارج می شود که تماما برای پشتی هایش کشنده است و آزار دهنده است.
تعقیب و گریز نا متعارف این دو اگر برای کامیون سرگرمی است برای ماشین کوچک مرگبار است.
البته اسپیلبرگ در این فیلم ماشین کوچک را فرزتر نشان می دهد و ماشین بزرگ را بی عقل و توامان عصبانی نشان می دهد و نهایتا سقوط پر سر و صدای کامیون به ته دره .
بمبی که بر سر مردمان سرزمینی چون عراق انداخته می شود همه گونه آدم را می کشد. شاید کودکی را بکشد که این کودک در صورت نمردن دانشمندی مهم در اینده شود. مسلما جنگ و حذف رقیب و کلا دیکتاتوری آن هم به قیمت فقرو مرگ کودکان به ضرر آینده بشریت است و هر چه قدر این روند ادامه پیدا کند و هر چه قدر این روند شانتاژ شود و در مقابلش ایستادگی نشود رنگ دیکتاتوری افزونتر. قلعه در حال ساخت مستحکم تر و زندان بزرگ دنیامان تاریک تر خواهد بود و اهداف شیطان عملی خواهد شد. انسان به خداوند نخواهد رسید و شیطان هم به وعده خود عمل خواهد کرد که بر انسان سجده نکرد و آن را زمین گیر کرد.
حضرت حافظ : از کران تا به کران لشگر ظلم است ولی از ازل تا به ابد فرصت درویشان است
می توان گفت که موقعیت آنان که خود را کامیون می دانند چنین است
می شود بر کامیون ظالم فائق شد . به شرطی که به داشته هایمان ایمان داشته باشیم و از آنها بهره ببریم . ولی اگر کاری نکنیم مسلما له خواهیم شد.

منجی سلطه گر 10

متاسفانه شکوه و جلال و توسعه دنیای غرب را برخی عنایت خداوند به آنها می دانند و فقر و نکبت جهان سوم را قهر خدا با این سوی دنیا که این اصلا درست نیست . تا این شماره از مقالاتم تلاش کردم بگویم چنین دنیایی غلبه تفکر مخوف شیطان بر بشر است و نتیجه نفوذ چنین فکری بیخود شدن انسان ها از اهداف ویژه خلقتشان است که این همه تفاوت در طبقات مادی اش ایجاد می کند وگرنه عدالت رکن اول مدیریت الهی است و انسان ها فطرتا برابرند.
در نمونه های کوچک هم ببینید،انسانهای قدرت طلب به واسطه له کردن حقوق دیگران ممکن است دورانی به پیشرفت هایی برسند ولی اینگونه نیست که اوضاع همیشه بر وفق مرادشان باشد. اغلب در ترس و دلهره اند و بیش از بقیه عذاب وجدان دارند. خیالشان راحت نیست و ارامش ندارند. برای ادامه دار بودن روند زندگی شان مجبورند ظلم کنند. انحصار کنند. حق دیگران را بخورند. جهل بر قرار کنند و خیلی امور دیگر .
با اینکه جهان سومی ها ظاهرا عقب افتاده اند ولی دارای فرهنگ و قدمت و قدرت عمیقی اند که در صورت به خود آمدن بالفعل می شود و همه تلاش امپریالیسم و قدرت های جهانی به هدف روشن نشدن شعله آگاهی این سوی دنیایی هاست .
در سینمای هالیوود یک سری فیلم فاجعه بار داریم که در آن قدرتی فراتر از قدرت مند ترین کشور دنیا در برابرش قرار می گیرد تا عجز و ناتوانی این کشور مغرور با زبان سینما نشان داده شود .
بهترین گزینه برای نمایش چنین ایده ای خشم طبیعت بر ارباب جهان است و یا خلق دشمنان خارج از کره زمین که هشداری دهند من باب اینکه حواست جمع باشد. دست بالای دست هست. شاید در نگاه اول این اثار را تخیلی ببینیم ولی نکات قابل توجهی در آنها می توان یافت .
طبیعت مظهری از قدرت خداوند است. سیل و سونامی و زلزله و آتشفشان و طوفان و .... هر کدام که عمل کند انسان و همه چیزش را نیست و نابود می کند. فوق فوقش انسان بتواند برای آسیب کمتر دیدن موفق به پیش بینی وقوع آن بشود و کنترلی داشته باشد ولی نمی تواند و نخواهد توانست آن را شکست دهد .
بحث اینجاست که ایا خداوند از بخشی از بندگانش حمایت می کند و بر رقیب می تازد ؟ اگر حمایت می کند با کدام طیف از بشر است ؟ چه اندیشه ای همچون کشتی نوح از بلایا در امان می ماند ؟ و اگر می تازد بر کدام طیف می تازد ؟ خشم خداوند برای ادب کردن نااهلان روی کره زمین به چه صورتی شکل می گیرد ؟
غالب حکومت ها اهداف خوبی دارند و فلسفه وجودیشان نیک و پسندیده است ولی گویی دنیای ما در اسارت است . هیچ جای دنیا اوضاع امن و امانی ندارد . بشریت به هر طریقی به بن بست های متعدد رسیده است. راهکار برون رفت فعلا وجود ندارد. همه تفکرات خود را حقیقت محض می دانند ولی در نهایت لنگ می زنند. اگر امریکا را نمونه بارز حکومت درست بدانیم بزرگترین خلاف ها را در حال انجام دادن است. خیلی ملت ها از دستش شاکی اند. اگر ایران را ملاک بدانیم در الفبای خیلی از چیزها مانده است. شاید رویکردهای خوبی داشته باشد ولی فعلا در مقدمات رفتارهای بین المللی خودش هم ضعیف است و جامعه جهانی به هر دلیلی نسبت به حضورش اعتماد لازم را ندارد. اگر اروپا را ملاک بدانیم مشکلات عدیده دارد و مسلما نقصانهای بزرگی دارد که کلنجار های بلند پروازانه می کند. همین انرژی هسته ای که 12 سال است بر سرش مذاکره می شود. مسلما برای آنها هم حیثیتی و مهم است که به چالششان کشیده است. اگر ایالات متحده ابر قدرتی دست نیافتنی بود نیازی به این همه زحمت نداشت. اصلا چرا کشوری که قدرتمند است باید به این سوی ابها حمله کند؟ پایگاه نظامی و سپر دفاع موشکی در اقصی نقاط دنیا تدارک ببیند ؟ از چه می ترسد ؟
انسان هرچه قدر هم قدرت مند باشد باز بنده خداوند است. اشرف مخلوقات هست ولی در اوج هم قدرتی در برابر قدرت مطلق اصلی نیست. پس غرور بی جا و ادعاهای غیر انسانی حتما وی را بر زمین می کوبد و از عرش به فرش می کشاند .
و حالا سینمای فاجعه : پارک ژوراسیک جزو نمونه های معروف و شاید اولیه فیلمهای فاجعه بود که اسپیلبرگ آن را به تصویر کشید. دایناسور هایی که حدود 65 میلیون سال قبل در کره زمین زندگی می کردند را زنده کرد. در روایتی بسیار جالب و شبه علمی که برخی باور کردند چنین مقوله ای ممکن خواهد بود. اینکه کروموزوم های حفظ شده در شیره های میلیون ساله را فراوری کنند و با عملیات زیست شناسی نطفه های تشکیل تخم دایناسور را ایجاد کنند.
در دوره های زمین شناسی سه دوره تریاس و ژوراسیک و کرتاسه هستند که در آن دایناسور ها می زیسته اند. در این سه دوره ظهور و وفور و سقوط داشته اند و ژوراسیک دوره وفور این موجودات غول پیکر بوده است. این دوره شده نام این فیلم که بر گرفته از اثری است به قلم مایکل کرایتون تا در دنیای فانتزی و خیالی انسان مدرن در برابر این موجودات قرار بگیرد
پارک ژوراسیک شاید ظاهری سرگرم کننده داشته باشد ولی مضمون درست درمانی را مطرح می کند .
در این فیلم فرض می شود که اگر این حیوانات در این قرون هم می بودند چه می شد ؟ انسان امنیت داشت ؟ انسان غرور پیدا می کرد ؟ به خود می گفت که بزرگتر از من کسی نیست ؟
اسپیلبرگ فیلمی دیگر دارد به نام جنگ دنیاها. در این فیلم غیر زمینی ها با به زمین حمله می کنند. تعدادی شان زیر زمین رشد کرده اند و در موعد مقرر از زیر زمین خارج می شوند و به نابودی بشر می پردازند. این فیلم هشداری است به عاقبت سیاست های آمریکا. گویی زور و جبر آمریکا به مانند عقده ای در زیر زمین تلنبار شده و قرار است بگویند آمریکا در خطر است و نابود نشدنی است.
به تفسیری دیگر دشمن سازی های آمریکا در آخر به ضرر خودش تمام خواهد شد. اختلاف افکنی ها گردن خودش را خواهد گرفت. در این فیلم نشان داده می شود که دشمنان از داخل و خارج زیر زمین و هوا بر مردم آمریکا قیام خواهند کرد.
در هوش مصنوعی و خیلی فیلمهای آخرالزمانی دیگر نابودی آمریکا را به فجیع ترین حالت می بینیم .
این هنرمندان به زبان هنر ، نمادی را مدنظر می گیرند و سعی می کنند وظیفه هنرمندی خود را از طریق آن نماد ایفا کنند . همانطوری که در راستای کیان کشورشان به کشور های دشمن می تازند و با آنها مبارزه جدی دارند به خود انتقادی های دلسوزانه هم می پردازند. همه می دانند که ایالات متحده از ابتدای امر به نیت رسیدن به اهداف مدیریت جهانی پا به عرصه گذاشت و تا دهه های قبل خوب پیش می رفت ولی از هر زاویه ای به روند رشد این کشور در دوران اخیر می نگریم متوجه نفوذ تفکرات شیطانی و عقیم کننده در ساختار سیاست هایش هستیم. این ره که می روند به ترکستان است و روند خطرناکی پیش گرفته اند که نه تنها به نفع کشور های دنیا نیست بلکه بیشتر از همه به ضرر خودشان است و اگر فکری به حالش نکنند سقوط بزرگی را تجربه خواهند کرد
و اینها خیال نیست
سینمای هالیوود همراه با رشد تکنیک و تکنولوژی و سرگرمی سازی به لحاظ محتوایی هم تلاش کرده موضوعات بزرگی را دستمایه کارهای خود قرار بدهد و هنرمندان نخبه ای که در آن فعال هستند در هر زمینه ای به نحو احسن رفتار کردند. در عین حال مخاطبان جهانی رو هم در نظر گرفتند .
اگر هالیوود مثل سابق و دوران طلایی کلاسیکش حس خوبی از آثارشون تولید نمی شود بیشتر بر می گردد به کلیت جبر موجود بر مردم کره زمین که اجازه نمی دهد از یک حدی بیشتر کاوش کند و قصد دارد انسان را به همین فضای داخل زندان بزرگ دنیا مشغول کند و با کشف حقیقت در کل دنیا مبارزه شدید در حال وقوع هست. بشر در این قرن با وجود تحولات صنعتی که داشته ولی درجا می زند . کل علم و دانش و فرهنگ کره زمین نیاز به یک انقلاب بزرگ دارد. ان وقت شگفتی های بیشماری را خواهیم دید. .
اینکه سینمای هالیوود وزارت امور خارجه کوچک امریکاست و برخی از اثارشان کاملا در راستای سیاست های تهاجی امریکا در امور فرهنگی است بخشی جداست ولی بخشی هم انتقاد ها و چالش کشیدن های بسیار بزرگی دارند که کاملا بر پایه درام های دقیق و منسجم شکل گرفته اند . برخی شان به قدری انتقاد های تاثیر گذار داشته اند که دچار محدودیت های پنهانی و نامحسوس گشته اند .
اصلا فکر نکنید در هالیوود نظارت و ارزشیابی وجود ندارد و ازادی عمل در ساخت فیلم صد در صد است. در انجا سخت گیری ها معمولا بیشتر است ولی ضربتی عمل نمی کنند. غیر مستقیم گیر می دهند. جو ایجاد می کنند. ملموس نیست. شرایطی فراهم کرده اند که در آن راستا می شود گسترده تر فکر کرد و چون گسترده است خطوط قرمزش حس نمی شود وگرنه خطوط قرمز هم دارند.
البته هنرمندان هم می دانند که سینما جای بیانیه صادر کردن نیست. هر حرفی داشته باشند از طریق تخصصشان می زنند و مهمتر از همه چیز اینکه شخصی هنر سینما نداند و متخصص این کار نباشد اجازه نمی دهند حرف بزند. سیستم این اجازه را از او سلب می کند و حق الورود صادر نمی کند. مثل اینجا نیست که اسان ترین راه برای حضور پیدا می شود. تکنیک و قواعد را به دلیل سختی کنار می گذارند. چون هنر ندارند بیانیه صادر می کنند. جنجال افریدن ها به روش های غیر سینمایی صورت می گیرد و بخش اپوزیسیون هم به توقیف شدن و ... دل خوش است .
یکی از هنرمندان هالیوود که آلمانی الاصل هم هست با نام رولند امریش ، معروف است به کارگردان فیلمهای فاجعه و در راستای مبحثی که گفتم عمیق تر از بقیه عمل کرد. ظاهرا فیلمهای سرگرم کننده ای می سازد. موضوعاتی تخیلی و صرفا هیجانی تولید می کند ولی اهداف خود را هم دنبال می کند .
امریش در فیلم روز استقلال INDEPENDENCE DAY مریخی ها را به سوی زمین می فرستد. 4 جولای روز استقلال آمریکاست. در این روز مریخی ها به سمت کره زمین و آمریکا می ایند. به این بهانه کاخ سفید منفجر می شود. به صورت خیلی جالب و نمادین سایه سفینه غول پیکر مریخیها بر روی تابلوی بزرگ هالیوود و مجسمه آبراهام لینکلن و مجسمه آزادی و برجهای دوقولوی خدابیامرز می افتد. رولند امریش به هر قیمتی شده قدرت های بالاتر از آمریکا را به تصویر می کشد تا آمریکا را با همه عظمتش تحقیر کند .
در فیلم 2012 هم دنیا نابود می شود جز مکه ولی این آمریکا و آمریکایی است که آواره می شوند. محتاج چین می شود. آب نماد ضد سرمایه داری است. همه جا را زیر خود می گیرد. همه کشورهایی که به شکل امریکا در امده اند. گویا خشم طبیعت استثنا ندارد. ولی نمی تواند سرزمین چین را فتح کند. چین امن ترین نقطه دنیاست. آمریکایی سرمایه دار با هواپیمای روسی به چین می رود تا مثلا نجات یابد که آن هم میسر نمی شود .
فیلم دیگری از رولند امریش روزی پس از فردا است THE DAY AFTER TOMORROW که قبل از 2012 ساخته شده است . در این فیلم هم رولند امریش تغییرات آب و هوایی را بهانه قرار می دهد و مردم آمریکا را نوعی دیگر آواره می کند. قهرمان این فیلم بلاهای طبیعی آب و هوایی هستند.
نکته جالب در مورد این فیلم این است که کارگردان این فیلم در کشور مدعی دموکراسی به دادگاه هم کشیده می شود. به بهانه اینکه چرا شما سیاه نمایی می کنی و این بلای غیر ممکن را به تصویر کشیده ای .
بلاهایی که در فیلم می بینیم نتیجه گرم شدن زمین است. گرم شدن زمین هم نتیجه صنعتی بودن و گرما زا بودن برخی کشور ها مثل امریکا است. محکوم درجه یک گرم شدن کره زمین کشور آمریکاست. نه تنها خلاف می کند و بیشترین گرما زایی را دارد و بیشترین ضرر را به کره زمین می زند. بلکه پیمان کیوتو که این ضرر رسانی را کنترل می کند را هم امضاء نمی کند .
149 کشور این پروتکل جهانی را امضاء کرده اند و آمریکا امضاء نمی کند البته از سالهای اخیر خبر ندارم . جالب ترین نکته این است که سال ها قبل همایش بزرگی در این راستا برقرار شد. به دلیل اینکه به تبلیغات ضد ایرانی احتیاج داشتند ایران را محکوم می کردند. ایرانی که حداقل این پروتکل را امضاء هم کرده است. ایرانی که 12 سال است بر سر داشتن انرژی هسته ای پاک کلنجار می رود و اصرار دارند ایران نفت دارد و به صرفه نیست انرژی هسته ای داشته باشد.
صحنه ای در این فیلم دیده می شود که طوفان به سمت تپه کاهوئنگا می رود. همان تپه ای که آرم هالیوود به صورت لاتین و به اندازه ساختمانهایی 5 طبقه نقش بسته اند. گویا این گردباد هوش دارد و کنترل شده است. این طوفان باید این نشانه قدرت خیالی آمریکا را نابود کند و دانه به دانه حروف را پودر می کند.
وقتی برف می بارد و آمریکا زیر برف مدفون می شود. پیشنهاد می دهند مردم به سمت جنوب بروند که گرمتر است. جنوب آمریکا هم کشوری جز مکزیک نیست. همان کشوری که سالها از سوی آمریکایی ها تحقیر شده و اتفاقا در این مرز دیوار حائلی هم کشیدند که مهاجرت های غیر قانونی شکل نگیرد.
در این فیلم در حد تخیل می بینیم که آمریکای مغرور دست نیاز به کشوری دراز می کند که تا دیروز آدم حسابش نمی کرده است.
در اوج بلا و ... سیاهپوستی را راه نمی دهند وارد کتابخانه و موزه ملی شود. عدم راه دادن او را به خاطر سگش بهانه می کنند. فیلم به شدت از سردمداران آمریکا انتقاد می کند. نشان می دهد که آنها اصلا به فکر مردم نیستند. فیلم نشان می دهد مخالف آمریکا فقط انسانهای له شده و فقیر نیستند. اتفاقا طبیعت با این کشور مشکل دارد. این کشور نظم طبیعت را به هم زده است و در فیلم طبیعت را در حال انتقام گیری می بینیم .
وقتی دانشمند فیلم هشدار آب شدن یخهای قطبی را می دهد به وی می گویند که تو داری اذهان عمومی رو مشوش می کنی .
دانشمند : آخرین قطعه ای که جدا شده به اندازه ایالت .... هست. البته امیدوارم اون رو تشویش ندونید.
دوست دانشمند به او می گوید که چرا با معاون رییس جمهور جرو بحث کردی ؟
دانشمند : چون پسر 17 ساله من از لحاظ علمی از اون بیشتر سرش می شه .
دوست : شاید اون طوری که می گی باشه. اما بودجه ما رو پسر 17 ساله تو نمی ده.
در صحنه ای ساختمان 2 قلو را نصف شده می بینیم. در صحنه ای ماموت عهد قدیم را که باقی مانده می بینیم .
همه مردم رو به جنوب می روند. در صحنه ای که عده ای در کتابخانه گیر افتاده اند طنز موقعیت جالبی رخ می دهد. اینان برای گرم کردن خود تصمیم می گیرند کتابهای ارزشمند کتابخانه را بسوزانند.
یکی : این کتابهای فردریک نیچه رو بسوزانیم .
دومی : نا سلامتی اون یک دانشمند قرن 19 بوده. حیفه بسوزونیم.
اولی : حیف چیه ؟ اون خوک عاشق بوده.
سومی : کتاب لگاریتم و مالیات اینجا گذاشتم کنار. آماده سوختن .
در صحنه ای دیگر گزارشگر اعلام می کند که با دستور رییس جمهور ورود به مکزیک امکان پذیر شده است. جالب اینکه این امکان ورود به مکزیک با بخشش بدهی های آمریکای لاتین صورت گرفته . لطف کرده اند
در صحنه ای فردی کتاب انجیل در دست دارد تا نجات یابد. فردی دیگر راهکار دیگر ارائه می دهد و می گوید : اگر تمدن غرب قطعه قطعه بشود آن وقت این قطعات نجات بخش خواهند بود .
و در آخر رییس جمهور آمریکا است که بیانیه ای را صادر می کند : خدا رو شکر که طبیعت دست از قدرت نمایی برداشت. من پذیرفتم که اشتباه کردم. من این حقیقت رو اعلام می کنم. این اتفاق هشدار خدا بود برای بیداری بشر. نه تنها برای آمریکا بلکه برای همه کشور ها حتی آنهایی که ما آنها را جهان سوم می پنداریم . ما دریافتیم که آنان در حین نیاز به ما پناه دادند. من از مهمان نوازی آنان ممنونم .
.................................
الیور استون هم از کارگردانان منتقد آمریکایی است که فیلمهای ضد جنگی مثل جوخه 1986 را در کارنامه خود دارد و خود جزو پیاده نظام های جنگ ویتنام بوده است و بهتر از هر کسی اشغال و عواقب تجاوز و مداخله و ... را می داند. فیلم اسکندر Alexander 2004 را درست زمانی آماده می کند که آمریکا به عراق حمله کرد. در این فیلم عاقبت مداخله و حمله و تجاوز را نیستی و نابودی حمله کننده نشان می دهد و هشدار می دهد که این اشغال کردن ها عاقبت ندارد و فقط جاه طلبی است و بس .
سوژه خود را اسکندری قرار داده که در زمان خود می خواسته کل دنیا را فتح کند و به آخر دنیا برسد. اسکندر در زمینه آزادی خواهی و دموکراسی با معلمش ارسطو موافق بود ولی روشش زورگویی و جنگ و اشغال بود. در طول تاریخ انسانهای زیادی سعی کردند که یک رنگ کردن دنیا را مسبب شوند و حکومت جهانی تشکیل دهند. حتی آمریکا هم به هدف حکومت جهانی در حال تلاش است الهام گرفته از فلسفه یونانی ولی نمی دانند که حکومت جهانی را باید اندیشه کامل و جهانی حاکم کند نه خواسته یک تفکر یک طرفه. همه هدف مقدسی دارند. طبق بیانات و روایات همه ادیان ، انسانها باید زیر یک پرچم واحد زندگی کنند. همه مدعی اند و خود را حق می دانند ولی روش هیچ یک نیز تا حالا جواب نداده است.
اسکندر در قرن 4 قبل از میلاد فتوحات خود را از یونان آغاز کرد و تا هندوستان پیش برد. ارسطو به وی درس فلسفه می داد .
ارسطو : ایران چهار پنجم دنیا رو در دستش داره. یونان با فتح ایران دنیا رو فتح می کنه .
اسکندر : شنیدم هند قدرتمنده . مردان قوی اونجا می روند . من می خوام حقیقت رو بدونم
ارسطو : اینا افسانه هستند. ما نباید از این چیزها بترسیم. ما اینجا آموزش می بینیم که بر احساسات و حرف های باور نکردنی فائق بشیم . یونان برتره و می تونه فتح کنه. باید علم جاری باشه و همه صاحب علم بشوند تا صلح بوجود بیاد. وقتی رقابت تو کار خوب باشه عشق بین مردم بوجود میاد .
اسکندر آرزو داشت آخر دنیا را ببیند. اسکندر همان لحظه فکر می کند قویترین مرد روی زمین است و فرهنگ یونان را هم برترین فرهنگ می پندارد بقیه دنیا را بربر و وحشی می دانستند و با این فکر پیش می رود .
اسکندر با ایران می جنگد و در جنگ کرانیکوس با پادشاهی داریوش سوم پیروز می شود 40 هزار سرباز در برابر 250 هزار سرباز و بعد به هندوستان رفت و همانجا زمین گیر شد و در 32 سالگی و در 323 قبل از میلاد پس از ده روز تب و بی قراری از دنیا رفت .
پیام فیلم هم این جمله درخشان است : هرچه آدمی جاه طلبی اش بزرگتر باشد سقوطش سنگین تر و بزرگتر خواهد بود .
الیور استون عاقبت جاه طلبی استکبار و خود بزرگ بین ها را نشان می دهد. صلح با زور را بر نمی تابد. با چشم خود چنین افتضاحی را در ویتنام دیده است. به آمریکایی که به عراق حمله کرده هشدار می دهد که این تک روی و گوش ندادن ها تو را به باتلاق سقوط و غرق شدن می کشاند و سقوطی بزرگ و پر سرو صدا انتظار تو را می کشد .
اگر ما ادعایی بر جهان شمول بودن اسلام داریم دلیلش این است که اسلام دین فطرت انسانهاست . چون همه فطرت ها خدایی است پس دینی که جوابگوی همه خواسته های فطری است پذیرفته خواهد شد. باید اسلام را از همه ناخالصی های شیطانی پیرامونش پاکسازی کرد و قدرت آن را در همه عرصه ها افزایش داد تا کل دنیا آن را بپذیرد. یکی از تبلیغات منفی که علیه اسلام ناب صورت می گیرد و متاسفانه از بعضی معتقدین داخلی هم همین تعریف غلط شنیده می شود این است که می گویند اسلام اولا دین خشنی است و به قدرت برسد با همه خواهد جنگید کافر همه را به کیش خود پندارد و دوما فکر می کنند اسلام همه را به یک شکل در خواهد اورد.
در حالی که اصلا چنین چیزی نیست و متاسفانه این شبهه را برخی تشدیدش می کنند و کسانی که مطالعه کافی ندارند و جهل و نادانی سرتاسر وجودشان را گرفته اندکی هم نمی اندیشند که فلسفه ناب اسلام را بدانند. اسلام تنها دینی است که همه انسان ها را به همان شکلی می خواهد که فطرتشان بخواهد. اسلام دین فرموله شده محدود نیست. اسلام دین کاملا ازاد اندیش و حقیقت جو است که در وجود هر کسی حلول کند مراتب علمی و فرهنگی اش را به اعلا می رساند. اتفاقا این شیطان است که دنیا را یک شکل می خواهد و فقط به اشغال و تخلیه هویت انسان ها می پردازد و تا الان سعی کرده ام در مقالاتم همین خصوصیت شیطان را بیان کنم. اتفاقا شکوه امثال بنده از روند زندگی امروزه انسان همین است که تنوع و تکثر وجود ندارد شیطان غالب شده است مد لباس . رنگ سال . دهکده جهانی سازی تماما از جانب تفکری برمی خیزد که تنوع و تکثر را نمی پذیرد . شیطان سالها تلاش کرده و تقریبا فرهنگ خودش را جا انداخته و تنها راه صلح جهانی را یکرنگ شدن دنیا می داند و متاسفانه سیاستمداران بی عرضه کشورمان که از پیغمبر و اسلامش فقط لباسش را پوشیده اند تنها راه خوشبختی مردم کشورمان را همرنگ شدن با دنیا می دانند در حالی که اسلام اوج عزت و خوشبختی حقیقی را خودکفایی. شبیه خود بودن و استقلال می داند و بس و در قبال کشورهای دیگر هم فقط و فقط رجوع به فطرت بومی شان را می خواهد. یعنی اگر اسلام ناب به قدرت برسد به هیچ وجه من الوجوه به کشور دیگری تعدی نخواهد کرد. فقط به استقلال و اشغال نشدن کشورها توسط شیطان کمک خواهد کرد. آنانی که به حمله اعراب به ایران اشاره می کنند هم بدانند که این اتفاق در زمان عمر رخ داد که خلفای غیر مردمی انتصابی بودند و در دوران علی ع و خود پیامبر هیچ حمله ای صورت نگرفته است
اسکندر از همان روزی که وارد ایران شد شکست خورد. درست است که ایران را فتح کرد ولی در اصل این خودش بود که فتح شد. حتی اسلام عربی وقتی ایرانی شد خالص و ناب گردید یونانی ها خود را عقل کل می پنداشتند. اسکندر در حین ورود به ایران اعلام کرد که جهان یک پادشاه می خواهد و بس. ولی بعد از ورود بیشتر از اینکه تاثیر بگذارد تاثیر هم گرفت و با چشم خود دید که ایرانی ها در حقیقت برترند. حتی چیزهای جدیدی از مملکت داری را از ایران آموخت. حتی زنی هم به نام رکسانا روشنک گرفت. البته در فیلم فوق ایران باستان تحریف شده به نمایش در آمده است و رکسانا هم شبیه دختری آفریقایی است تا ایرانی .
وخشوودروه پدر روشنک که ولایتش اش اشغال شده بود خواست ضیافتی برای اسکندر با تجملات مشرق‌زمین بدهد و با این مقصود سی نفر از دختران خانواده‌های درجه اول سغدیان را باین ضیافت طلبید. دختر خود والی هم جزو آنها بود .این دختر از حیث زیبایی و لطافت مثل و مانند نداشت و بقدری دلربا بود که در میان آنهمه دختران زیبا توجه تمام حضار را بخود جلب می‌کرد. اسکندر که مست باده�" عنایتهای اقبال و ابخره�" شراب بود عاشق وی گشت. بزودی اسکندر بلند و بی‌پروا گفت «لازم است مقدونیها و پارسیها با هم مزاوجت کنند تا مخلوط گردند و این یگانه وسیله‌ایست برای اینکه مغلوبین شرمسار و فاتحین متکبر نباشند
ولی در کل بدون درنظر گرفتن تحریفات مسلم فیلم از تاریخ ایران ، داستان کلی که در آن اسکندر جوانمرگ شد و موفق به دیدن آخر دنیا نشد نکته ای است که بهانه نگارش این متن شده است. فیلمساز می خواهد بگوید که یک جانبه گرا ها همیشه محکوم اند. کارگردان دست روی سوژه ای گذاشته که با زبان بی زبانی موقعیت این روزها را نشان می دهد. تاریخ موثق را می توان یافت و حقیقت را می شود فهمید و انشاء الله خود مان به قدرتی از فیلمسازی برسیم که بدون تحریف ، تاریخ را به کل دنیا نشان دهیم. الیور استون سالهایی را به ما آدرس می دهد که با مطالعه آن آگاه شویم که هر کس گنده تر از دهانش حرف زد گنده تراز هیکلش ضربه خواهد خورد .
و دیگر مسئله ای که ما را معطوف می کند این است که ایران ما از همان زمان باستان مورد هجمه بوده است. چشم دیدنش را نداشته اند. همیشه مرد حمله بوده است.

دنی آرکان سازنده مستند سقوط امپراتوری آمریکا جمله جالبی دارد. می گوید : هنرمند مثل کبوتر در معدن است. زود تر از همه بوی نشت گاز را حس می کند. آمریکا برای جلوگیری از سقوط و برقراری ابهتش کشورها را ویران می کند. فیلمسازان وعده سقوط می دهند. یعنی اینکه این سقوط انجام خواهد شد.

منجی سلطه گر 9

یکی دیگر از فرهنگ هایی که با هنر سینما جا می اندازد تصویری کردن مقولات غیر مادی است تا از این طریق ذهنیات غیر دینی و اغوا کننده را بر مغزو هوش مردمان دنیا القا کنند . با دادن نا امیدی اعتقادات مردم را تحت الشعاع قرار می دهند. انسان ذاتا پرستشگر است. شیطان جای خدا را می گیرد و اصول و فروع شیطنت های خود را که ظاهرا جذاب و لذت بخش است را ارائه می دهد . پیروانی جمع آوری می کند و اهداف خود را پیگیری می کند. در چنین دنیایی که شیطان در روح پیروانش حلول کرده سعی می شود خدا و قدرت خدا و مقدسات خدایی زمینی جلوه داده شوند . بی تاثیر شوند و خلاصه اینکه به زبان خودمانی مردم از اعتقاد بیافتند. به اسم مدرنیسم و مدنیت و تمدن گرایی و ... هرکه پیگیر مقدسات باشد وی را تمسخر می کنند. انگشت نما می شود. از رده گروه های خود خارج می کنند. تحقیر می کنند. تا جایی که فرد مورد نظر ازاین روند زندگی خود کناره گیری کند.
برای این منظور لطیفه های به هدف کم ارزش کردن ائمه و پیغمبران ساخته می شود . داستان ها و روایات دروغین خلق می شوند و یا روایات جزئی به کل زندگی ائمه بسط داده می شوند تا الگوی نجات بخش معتقدین کم قدرت شود و میدان دار دنیا شیطان باقی بماند .
پس از ساخته شدن کلیپها و عکس هایی پیرامون زمینی کردن مسیح ع و فرشتگان خداوند و ... فیلمی هم ساخته شده که خود خداوند قادر و متعال را زمینی می کند . این فیلم نامش هست بروس توانا BRUCE ALMIGHTY ساخته تام شادیاک و بازی جیم کری. فیلم ظاهرا کمدی است و می خنداند و موضوع بکری را پیش می کشد و اگر بدون گارد اولیه هم به فیلم بنگریم حرفهایی برای گفتن دارد. ولی این فرهنگ تصویری کردن همه چیز و به قول خودشان مردم را از یک سری خرافات خارج کردن شور تر از حد تصور می شود و تخریب گر است. نشان دادن خدایی سیاهپوست و عیاش که یک هفته مرخصی می رود و مردی شاکی را جای خود می گذارد مسلما کوچک کردن عظمت خداوند است. یک فیلم یک فیلم است و نمی تواند در فطرت پرستش بشریت اثر آنچنانی ایجاد کند ولی جمیع این حرکت ها و ادامه دادن چنین رویکردهایی نسل آینده را نشانه گرفته است که با مقدسات شوخی کند و اعتقادات معنوی از بین برود و رابطه خدا با زمین و بندگانش از بین برود .
در قسمت دوم این فیلم که ایوان قدرتمند نام دارد. ایوان به مانند حضرت موسی کشتی می سازد و در کنار کاخ سفید نجات می یابد و در ضمن در آخر با خداوند رقص و پایکوبی می کند و بیریک هم می زند .
در فیلم بروس توانا نتیجه گیری بچگانه ای هم می شود و آن اینکه آمریکا در هدایت دنیا شریک خداوند است و چون خداوند سرش شلوغ است با آمریکا تقسیم کار کرده اند . جنگ ها و کشتن ها را تنظیم جمعیت و رسالتی در راه خدا معرفی می کند . جرج بوش صراحتا اعلام کرد که به نمایندگی از خداوند به خاور میانه حمله می کند تا آزادی هدیه دهد
حتی در اسلام شیطان هم موجودی معنوی است و اثرش در بنده های خدا دیده می شود و نه خودش. ولی شما ببینید چه تعداد فیلمها پیرامون شیطان ساخته شده و شیطان به تصویر کشیده شده است ؟ شیطان را موجودی قرمز رنگ و بدقیافه و شاخدار و با عصایی سه شاخ به تصویر کشیده اند و خود این مسئله نیز سوای دور کردن مردم از معنویت قدرتمند نشان دادن شیطان است . با همین ایده چه فیلمها که نساخته اند و چه تحمیلاتی که نکرده اند .
در جامعه ای که معنویت منزوی شود یکی از نشانه هایش این است که بی هویتی و بی عاطفگی و پیشوازی از پذیرش حکومت شیطان رخ می دهد. البته یک طرفه به قاضی نمی روم. در جامعه ما که مدعی دینی بودن است هم به دلیل کاستی های جدی و فراوان در ترویج دین راستین و ناب به سمت فرار از دین می رویم و به نظرم فعلا مزه حقیقت به کام بشریت نرسیده است و تلاش های متمادی شیطان چنان حکومت محکمی را رقم زده که حالا حالا ها برای براندازی اش خون دل ها خورده شود.
در فرهنگ شیطانی دو کار صورت می گیرد. این که مقدسات زمینی شوند که گفتیم و دوم اینکه زمینی ها را ستاره و دست نیافتنی و مقدس می کنند. این دو کار را می کنند و هوش از سر انسان می برند و بشریت را زمین گیر می کنند . همان کاری که در عصر جاهلیت می کردند یعنی بت سازی و بت پرستی. همه آن اتفاقات بتکده های قدیم تکرار می شود ولی مدرن و زرق و برق دار و ...
در چنین فرهنگی مردم باید برای هر آنچه غیر خداوند است سر و دست بشکنند و پول پرداخت کنند و قربانی دهند و از سوی دیگر مقدسات دست کم گرفته شود و مورد تمسخر قرار گیرد و ...
در جوامعی که بیشتر شیطانی شده اند اگر از خداوند انتقاد کنی و یا مقاله ای سرشار از ناسزا به خداوند بنویسی تو را تشویق هم می کنند و اعلام می کنند که این فرد از آزادی بیان استفاده بهینه کرده است و کشور خود را چند پله در جدول آزاد ترین کشورها بالاتر می برند. ولی از این سو زمینی های بت شده را کافی است نقدی کنی. مسلما تو را از گود ماجرا اوت خواهند کرد . انتقاد از اسراییل و ... هم که جای خود دارد. کسی حق ندارد به مظلومیت صهیونیست ها توهین کند . دنیا باید تاوان آن 6 میلیون سوخته ای را بپردازد که معلوم نیست عددش را از کجا آورده اند.
در حکومت شیطانی انسانهای کوچک بزرگ می شوند. بت می شوند. غیر قابل انتقاد می شوند. کسی حق ندارد بگوید بالای چشمت ابروست. مثال نمی زنم و مصداقش را در ذهن خودتان بیابید تا متنم جهت گیری خاصی نداشته باشد. حالا کسی حرف حق از دهانش خارج شود و یا صداقت در کلامش لبریز شود. هر چه بزرگتر، طوفان انتقاد هم بیشتر می شود و در این حالت همه موظفند و تکلیف دارند که انتقاد کنند. به قدری انتقاد شدت می گیرد که طرف در صورت نداشتن مقاومت نابود شود و از ریشه کنده شود.
در حالی که بزرگترین آزادی بیان تمسخر نکردن کلام دیگری است . همین افراد در برابر حرف حق چه رفتاری می کنند ؟
این چنین تفکری از زمانی آغاز شد که غرب از لحاظ علمی پیشرفت کرد. چگونه پیشرفت کردن غرب مقال دیگری می خواهد ولی هرچه باشد دلیل پیشرفت غرب دوری از معنویت نیست. چون اگر اینطور بود دانشمندان غربی باید انسانهای عیاشی بودند که نیستند. همه می دانند که دانشمندی که دغدغه اش کشف است مسئله ذهنی اش کیفیت دیسکوهای شهر نیست. او آرامش می خواهد و تشویق و فرصت برای تحقیق. متاسفانه برخی درکشور ما با چنین تفکراتی به غرب می نگرند.
جالب اینکه شما در این سالها دستاورد انقلابی جدیدی از غرب نمی بینید . فکر نکنم علم خداوند تمام شده باشد. وقتی قرن قبل هواپیما و یا سینما و یا تلفن اختراع شده است. هم اکنون باید چیزهای بزرگتری اختراع می شد. پس دلیل پیشرفت غرب دوری از معنویت نیست. اگر این طور بود الان باید پیشرفته تر بودند چون سعی می کنند غیر معنوی تر شوند.
دین و مذهب و معرفت و .... ظاهری می شود. جا می اندازند که هر آنچه را دیدید باور کنید . آنچه دیده نمی شود نیست . پس باور نکنید. پرستش نادیدنیها ، خرافات است . زندگی فقط پول است ، چون می توان با آن همه چیز را به دست آورد و دید .
در فیلم لمونی اسنیکت و چند پیشامد ناگوار ساخته براد سیلبرلینگ گفته می شود : دنیای ما دو دسته آدم دارد . یک دسته آتش درست می کنند و دسته دیگر مثل آب هستند و باید آتش را خاموش کنند .
یک کبریت به راحتی جنگلی را آتش می زند ولی برای خاموش کردن همین جنگل باید هزاران لیتر آب مصرف کرد . پس سعی کنیم جزو آتش زنندگان نباشیم و پایان دوران نسازیم. درک بهشت و جهنم از این به بعد برای همه ما آسانتر خواهد بود.
پایان دوران END OF DAYS نام فیلمی است به کارگردانی پیتر هایمز و بازی آرنولد و گابریل بیرن .
مقوله شیطانیسم و ... در این فیلم بهتر مطرح شده است . داستان از لحظه ای آغاز می شود که دختری متفاوت به دنیا می آید با علامتی در دست. این دختر که کریستین نام دارد 20 ساله می شود و یتیم است و نزد مادر خوانده خود می ماند. این دختر قرار است منجی نهایی را به دنیا بیاورد. از این سو نیروی شیطانی وارد کره زمین می شود و در بدن کارمند بانکی حلول می کند. در این فیلم بر خلاف دیگر فیلمها شیطان در بدن انسان معمولی حلول می کند و شاخدار وقرمز رنگ نیست. ولی بقیه فیلم باز مقولات دینی طراحی شده را تصویری کرده است. این نیروی شیطانی هر هزار سال یکبار و سر هزاره ها طبق عقاید شیطانی به کره زمین فرستاده می شود تا جلوی به دنیا آمدن منجی زمان را بگیرد. اگر یادتان باشد سر سال 2000 چه بلوایی به پا کردند . این بلوا در راستای همین مقوله بود . غربی ها راس هزاره ها را شوم می دانند
حالا این کارمند شیطان شده در به در دنبال مادر منجی می گردد تا بتواند با تجاوز به او و انتقال اسپرمهای شیطانی به این دختر، فرزند به دنیا آمده را نیمه شیطانی کند و منجی گری او را منتفی کند.
تجاوزات آمریکا به کشور ها هم در این راستا می باشد . طبق عقایدشان هر وقت به جایی شک کنند و استعداد منجی زایی را در جایی ببینند باید به آنجا تجاوز کنند و یا با ایجاد تفرقه و تلقین نافرمانی مدنی و .... اراده منجی زایی و همراهی منجی را تخریب کنند. در همان سالی که در ایران انقلاب شد ستادی تشکیل شد تا ظاهر حضرت مهدی را ترسیم کنند . تا بتوانند در عملیاتی حضرت مهدی را در ایران بیابند و ترور کنند. در همین راستا در اسلام به هیچ وجه حضرت مهدی ترسیم تصویری نشده است. حتی نام حضرت مهدی هم مهدی نیست . هم خانواده م ه د ی می باشد. یک نماد از انسان کامل است که تجسم نشده است و باید امت اسلامی به آن تکامل از پذیرشش برسند. متاسفانه روایات خرافات گونه ای حضرت را ترسیم زمانی و مکانی می کنند و مثلا محل ظهور هم برایش پیش بینی می کنند و با مادی کردن ایشان هم کمین کرده ها را تحریک می کنند و هم به جای نزدیک کردن مردم به اندیشه برتر مهدویت دورشان هم می کنند
در این فیلم محافظی که پلیس است آرنولد دختر را می یابد تا او را حفظ کند . در این فیلم فرقه ای با نام انسانهای خوب دیده می شود که اینان با وجود معتقد بودن به ظهور منجی قصد دارند کریستین را بکشند تا آخرالزمان به وقوع نپیوندد .
با دیدن این فیلم پی به نیت صهیونیست ها می بریم. صهیونیست ها هم خود را آدم های خوب و برتر می دانند. در عقایدشان ظهور منجی را با وقوع آخرالزمان مساوی می دانند. پس بر خلاف تبلیغات و ادعا ها عقیده دارند که منجی باید سرکوب شود تا نابودی به وجود نیاید.
اعتقاد دارند اگر نتوانند ظهور منجی را جلوگیری کنند شیطان عصبانی خواهد شد و بشر را نابود خواهد کرد
پس غرب و غربی اسیر صهیونیست وظیفه ایجاد مقدمات ظهور منجی سلطه گر را دارد . غلبه شیطان بر کره زمین
یک درصد هم فکر نکنید این درام ها فقط محدود به سینما است. در دنیای واقعی عملکرد ها را رصد کنید. راس امور دولت های غربی مخصوصا ایالات متحده دست کسانی است که این سیاست ها را دنبال می کنند. امکان ندارد مدیریت از راه دور پیشه کنند. فقط باید به کشور های مستعد ظهور منجی به هر طریقی تجاوز کنند تا نسل بعدی تخم وترکه شیطان داشته باشد. در مباحثشان ایالات متحده را نر می دانند و بقیه کشورها را ماده. معتقدند باید کشور ها به ما گرایش داشته باشند. باید وابسته فکری شوند. باید ما پدر و کدخدای مردم دنیا شویم. حتی ضرب المثلی دارند که صراحتا می گویند وقتی دیدید مورد تجاوز قرار می گیرید مقاومت نکنید. اجازه دهید معاشقه انجام شود تا لذت ببرید.
فیلم دیگری هست با نام پسر جهنمی HELL BOY ساخته گیلرمو دل تورو
جمله اول فیلم : در فضا جاهایی هست که شیطان در آنجا زندگی می کند . به دنبال راهی است تا بتواند وارد زمین بشود .
پس از القای این مقوله که شیطان ها تجسم دارند و وارد زمین خواهند شد در صحنه ابتدایی فیلم اواخر جنگ جهانی دوم را می بینیم و نازیها را که با تلفیق علم و جادوی سیاه می خواهند موازنه جنگ را بر هم بزنند و جنگ شکست خورده را به پیروزی تبدیل کنند. دروازه فضایی را باز می کنند تا شیاطین را وارد زمین کنند و از این سو گروه آمریکایی ضد خرافات به دستور پروفسور بروتن مشاور مسائل ماورایی پرزیدنت روزولت جلوی این کار را می گیرند . یعنی نازیها خواستار وارد کردن شیطان بر زمین بودند و آمریکا جلوی آن را گرفت
در همان چند لحظه ای که دروازه باز می شود یک شیطان بچه با همان خصوصیاتی که قبلا گفته شده وارد زمین می شود قرمز رنگ و شاخدار و ... . پروفسور این بچه را نگه می دارد و بزرگ می کند.
پسر جهنمی بزرگ می شود و به استخدام تشکیلات مبارزه با مسائل ماورا الطبیعه در می آید.
در 1945 هیتلر فوت کرده و طرفداران در پی زنده کردن راسپوتین هستند تا انتقام خود را از آمریکا بگیرند و از این سو هل بوی وظیفه نجات بشریت را به گردن می گیرد. سلاح هل بوی پسر جهنمی تیرهایی از آب مقدس و برگ گیاه میخک تره ای و بلوط و ... است.
راسپوتین زنده می شود. خود را پدر اول پسر جهنمی می داند و می خواهد او را جذب خود بکند. ولی پسر جهنمی قبول نمی کند. چون نمک گیر آمریکایی ها شده و برای آنها سربازی می کند.
جنگ این دو سپاه رخ می دهد و قرار است دروازه شیطانی باز شود و شیاطین وارد زمین شوند و پسر جهنمی جلوگیری می کند .
در زمینه قدرتمند نشان دادن شیطان ، فرهنگ سازی شدیدی در غرب صورت می گیرد .
دنیای الهی پوچ دانسته می شود ولی دنیای شیطانی سرشار از پیچیدگی ها .
می گویند خوبی دیده نمی شود ولی بدی دیده می شود . پس هر آنچه دیده می شود باید پرستش شود.
در راستای باوراندن فرهنگ تصویر سازی شیطانی سری فیلمهای ترسناک دراکولاها را مثال می زنیم. از دراکولای برام استوکر تا دراکولای جان کارپنتر و دنیای زیر زمینی و بلید و ون هلسینگ و از سحر تا طلوع و ....
دراکولاها در شب زنده اند. خوراکشان خون است. با نور می میرند. به نقره حساسند. حکومت زیر زمینی دارند. با ومپایرزها و اویل ها و ... رفت و آمد خانوادگی دارند. شجره نامه شان به خفاش ها می رسد. تغییر ماهیت می دهند. برای زنده ماندن حتما کسی باید کشته شود.
مکیدن خون یکی از خصلتهای دراکولاهاست. انسانهایی که برای رسیدن به قدرت هزاران نفر را له می کنند جزو دراکولاها هستند .
تمدن غرب بر 4 نظریه بزرگ تکیه کرده . نظریه پایان دوران میشل فوکویاما �" دهکده جهانی مارشال مک لوهان �" تئوری برترین های آلوین تافل �" برخورد تمدن های ساموئل هانتینگتون
از این سو نوام چامسکی و رابرت جی رینگر که فروپاشی تمدن غرب را پیش بینی کرده اند نخودی هستند. کسی نیامده بر مبنای نظریه این دو فیلم بسازد.
در راستای نظریه 4 نفر اول داستان ها می سازند. پیچیدگی ها خلق می کنند. فیلمها تولید می کنند و سعی دارند اثبات کنند که تسلط شیطان بر بشر اجتناب ناپذیر است و البته هنرمندانی هستند که از دل این توصیفات انتقاد های خود را هم می نمایند که در مقالات بعدی به آن ها اشاره خواهم کرد.
یکی از باورهای اشتباه انسان قرن 21 این است که می گوید قرار است عاطفه بشر گرفته شود . انسان تنبل شود . پیگیری حقیقت از انسان گرفته شود و انسان ، تسلیم هجمه های تبلیغاتی شود . کم کم ماشینها بر انسان غلبه کنند و بشر را بیکار نمایند. به مرور انسان و اراده هایش خاموش شود و فقط مصرف کننده صرف شود و در برابر ماشین و هر آنچه بی عاطفگی است میدان را رها کند.
انسان تسلیم بنده خدا و یا ساخته بنده خدا شود . انسانی که قرار بود اشرف مخلوقات باشد و به خدا برسد در همین زمین و مشغولات دنیوی غرق شود و گیر کند . نتیجه چنین دنیایی پایان دوران و برخورد تمدن ها و غلبه برترین ها بر بقیه و تشکیل دهکده جهانی تحت سیطره قدرت های بزرگ می شود . پس پیش گویی فوکویاما و دوستان به وقوع می پیوندد در حالی که سخنان این افراد حقیقی نیست .
مسلما همراهی بشریت با این روند نتیجه دلخواه قدرت طلبان را هم به وجود خواهد آورد. پس به این دلیل است که این روند جهانی سازی و واقعیت های خودساخته ای که یک جانبه دنبال می کنند به هدف همراه کردن مردم دنیا با خودشان است. در این روند همه باید تابع ارباب باشند و مخالف خود را در تنگنا قرار داده و اگر زورشان برسد که اغلب می رسد به او حمله می کنند و از ریشه خفه اش می نمایند. در نهایت این نظریات ایدئولوژیک را تکلیف بشریت می دانند . ما بدون اینکه متوجه شویم برخی مواقع به تحقق این نظریه کمک می کنیم .
در راستای نظریه پایان دوران فیلم معروف ترمیناتور TERMINATOR مطرح می شود .
این فیلم در راستای این نظریه تصویر سازی جالبی کرده. زمان معاصر را نشان می دهد و موجوداتی از آینده به حال می آیند. دو روبات پیشرفته مامورند تا دو کار متفاوت بکنند. یکی منجی آینده بشر یعنی جان کانر را باید بکشد و دیگری باید از جان کانر محافظت کند تا بشر در آینده بدون رهبر نماند و ماشین ها پیروز نشوند .
در این فیلم تی 1000 رابرت پاتریک نماینده ماشینهای فوق پیشرفته و جیوه ای و تی 800 آرنولد شوارتزنگر رقیب وی با هم می جنگند.
دیالوگ معروف بازخواهم گشت آرنولد هم این مقوله را تاکید می کند که مبارزه نیروی خیر و شر همچنان ادامه دارد. بستگی به این مبارزه دارد. یا بشر به پایان دوران شیطانی و نابودی کره زمین می رسد و یا اینکه بشر بر نیروهای اهریمنی فائق خواهد آمد حاکم زمین خواهد شد.
ترمیناتور جیمز کامرون مخصوصا در قسمت دوم که کاملتر از قسمت اول است به هیچ وجه صرفا سرگرم کننده نیست. یک هشدار بزرگ است از امدن اینده ای که در آن ماشین ها بر انسان غلبه خواهند کرد. تفکری قصد دارد سلطه شیطان در اینده بستر سازی شود و تفکری با آن مبارزه می کند. مبارزه خیر و شر. آنتاگونیست و پروتاگونیست. درام جهانی در حال سیر. نهایتا قهرمانی قرار است برای همیشه پلیدی ها را از بین ببرد و خود همین از بین بردن پلیدی ها جای بحث دارد که چگونه ؟ با جنگ ؟ با شمشیر ؟ با بمب اتم ؟ تدریجی ؟ یکباره ؟ نابود کننده ؟ مصلحانه ؟ که همگی با تعاریف مختلف به خورد مطالعه کننده گان و علاقه مندان به سرنوشت بشری ارائه می شود ولی شخصا معتقد به این هستم که دیدگاه راستین الهی تلاش می کند تدریجی و مصلحانه بستر سازی ظهور قهرمان را مهیا کند و جریان و غلبه اندیشه و نیکی بر جهل و سیاهی همان زمان موعودی است که بشریت را از این تنگنا نجات خواهد داد
الهی آمین

منجی سلطه گر 8

شیطان در دل همه علوم نفوذ می کند و در همه مسیرها تلاش دارد انسانها را زمین گیر کند تا متوجه خدا نشوند.
غار افلاطونی تشکیل می دهد تا انسان خدا را نبیند . نردبان آسمان را به سمت خود منتهی می کند تا فرمانده زمین شود و انسانها پیرو خط او باشند تا به وعده خود عمل کند قسم خورده که نگذارد . آرزو دارد نسل بشریت هم به صورت مادی و هم معنوی نابود شود و راه های رسیدن به خدا را به کل ببندد.
هدف این است که انسان در فساد غرق شود و انسانها همدیگر را از روی جهل بدرند. دوستی و عشق نباشد. صلحی هم اگر باشد صلح از روی تسلیم باشد . انسانها از روی منفعت و نیاز به هم احترام بگذارند و نه از روی ایمان و معرفت و عزت .
خلاصه اینکه در حکومت جهانی شیطانی دروغ و ریا و کلک و ظلم و جور باید حاکم باشد و سنت خداوند راهی در آن نیابد. پس سنت خودشان که سیاست کثیف نام دارد را ملکه ذهن مردمان کرده اند و راه زندگی را فقط در سیاست بازی ها دنبال می کنند.
انسانهای نماینده شیطان وظیفه دارند برای بشر طراحی کنند. او را دائما فریب دهند. تفرقه بیانداز و حکومت کن باید جاری و ساری شود. هم از جانب خودشان و هم از جانب حاکمان وابسته شان . همه زیر سلطه باشند . هیچ جامعه ای خودش را پیدا نکند . در جامعه ای که شیطان طراحی کرده است هر که زرنگ تر و بی رحم تر باشد برتر و بهتر . هر که نامرد تر بالا تر. هر که دروغگو تر مورد توجه تر است . به حدی روی این قضایا مانور می دهند و با رسانه ها این مقولات را تبلیغ می کنند تا نوع دیگری از زندگی برای بشر قابل باور نباشد.
همان عصر جاهلیت قبل از ظهور پیامبر را پیاده می کنند. بت پرستی هست. زنده به گور کردن دختران هست. کتمان خدا و پیغمبر هست. زور گویی و جنگ هست. همه با ظاهر مدرن شده هست. دیگر چه چیزی باید باشد که بیشتر باور کنیم در دنیای تاریک و شیطانی زندگی می کنیم ؟
مسلما در این دنیا تا وقتی که تابع سیستم فوق باشی تو را دوست خواهند داشت ولی کافی است ساز مخالف بزنی. مطمئنا سرکوب خواهی شد. در حکومت شیطانی اقلیت بر مردم حکومت می کنند. روش زندگی از بالا به پایین است . بخشنامه ای و دستوری است و مختار بودن و ازادی انسان کشک است . مردم هیچ نقشی در روند زندگی خود ندارند. مردم مصرف کننده و جاهل ، تابع آن چیزی هستند که برایشان تلقین می شود. مردم تحت نظر شدید هستند. به بهانه ایجاد نظم اراده ها از مردم گرفته می شود. معنی آزادی قلب می شود. برای ازادی تعاریف دلخواهی بیان می کنند که نهایتا اسارت باشد.
منابع مالی حکومت شیطانی از حق خوری دیگران به دست می آید . مردمان حکومت شیطانی دائما به دنبال منفعت شخصی هستند و خلاصه اینکه در جامعه شیطانی می گویند باید گرگ بود . در غیر اینصورت خورده خواهی شد .
مسلما این جامعه ایده آل نیست . پیشرفت هم نمی کند . انسان را به سقوط می کشاند . جامعه ای که مردمانش روز به روز از هم دور می شوند و اختلاف ها بیشتر شود جامعه ایده آل نیست.
راهکار چیست ؟
دین و مخصوصا دین اسلام آمده که روش درست زندگی کردن را به ما هدیه دهد . همه دین ها به این هدف آمدند ولی اسلام فرقش با دیگر ادیان کامل بودنش می باشد و اینکه پیامبر اسلام تنها پیامبری است که رسالتش را به طور کامل به ثمر رساند . اصلا خصوصیت اصلی اسلام حکومتی بودن آن است. پیامبر از مکه به مدینه رفت و حکومت تشکیل داد و توانست موفق شود . هیچ دینی به صورت فرادا قدرتی ندارد و نهایتا به خرافات و نابودی می رسد .
وقتی دین بر زندگی جاری شود شیاطین جیغ می کشند . به قدری غوغا می کنند تا مردم آرامش و خوشبختی جامعه دینی را نچشند . همینکه قرار است عشق و دوستی و اتحاد رخ دهد و عدالت رعایت شود شیاطین دست به کار می شوند . داخلی و خارجی دست به دست هم مردم را مورد هجمه قرار می دهند . می ترسانند . سختی می دهند . مانع ایجاد می کنند . سیاه نمایی می کنند . امید ها از بین می برند و هزاران کار دیگر . همینکه سیستم دلخواهشان پیاده می شود همه چیز خوب می شود . به یکباره فقرو عقب افتادگی ها از بین می رود و طبقات ضعیف در حدی خفه می شوند که زیر دست و پای قدرت طلبان له شوند و صدایی نداشته باشند که به جایی هم برسد.
شیطان صفت ها با لابی و پارتی و ظلم به دیگران و حذف رقیب و هزار نامردی به جایی رسیده اند . مسلما حقیقی و شفاف شدن روند رشد به نفعشان نیست . اینان قصد ندارند معادلات نا جوان مردانه که به موجب آن به مقام رسیده اند فروپاشیده شود . پس تا می توانند با دین مبارزه می کنند . گونه ای دیگر از شیاطین در جلد مذهبیون و افراطی های متحجر گوشه دیگر امورات را اجرا می کنند تا دین حقیقی و آدمهای مصلح و خوب نابود شوند . همین ها چهره کریه از دین به نمایش می گذارند و مردم را از دینی شدن حکومت می ترسانند . دو طرف ماجرا که نوکران شیطان اند از باز شدن چشم و گوش مردم و چشیدن طعم حقیقت واقعی جلوگیری می کنند.
سیاست کثیف چیزی نیست جز روش حکومت شیطانی
جمیعا شعاری دارند به نام جدایی دین از سیاست که ظاهرا حرف روشنفکرانه ای است و طرفدارانی دارد . اینان مستقیما اعلام می کنند که ما خواستار حکومت دروغ و نیرنگی بر مردم هستیم و دین و صداقت باید منزوی شود و فردی شود . اینان همان کسانی اند که موجبات فقر و نکبت می شوند و بعد می گویند مردم ایران فقیرند و گریه می کنند و سوز و گداز به لحن خود می دهند که مثلا ما حقوق بشر می دانیم . ولی هیچ کاری برای رفع آن نمی کنند .
مسلما کسانی که دوست دارند یک شبه با پا گذاشتن بر روی حقوق هزاران انسان به مال حرامی برسند و به واسطه جهل مردم کسی از دزدی هاشان خبر دار نشود نخواهند خواست روابط انسانها آزادانه و انسانی شود و حکومت دینی و صادقانه شده و فاصله طبقاتی به کمترین حالت خود برسد .
طرفداران جدایی دین از سیاست دلیل عمده شان این است که دین در حکومت داری سوء سابقه دارد . قرون وسطی را مثال می زنند. القاعده را نشان می دهند . فقر و نکبت جهان سوم مسلمان را ادله می کنند که رفتن به سمت دین این می شود و از این سو جزایر هونولولو و سواحل مدیترانه را نشان می دهند و دنیا را شیفته نتیجه حکومت سکولارو لاییک معرفی می کنند
می گویند پطر کبیر از روسیه به اروپا رفت و دید کشورهای اروپایی پیشرفته ترند . با مردانی بدون سبیل . وقتی به فرماندهی کشورش در روسیه بازگشت دستور داد همه مردان سبیل ها را بتراشند تا آنها هم مثل اروپایی ها پیشرفت کنند که نشدند
اصلا نمی گذارند حکومت دینی واقعی اجرا شود که بتوان از آن دفاع هم کرد .اینهایی که امروزه به عنوان نماد دین محسوب می شوند کاملا غلط و انگلیسی است . دین اسلام ناب هنوز احیا نشده است و هر ادعایی غلط اندر غلط است .
.......................
همه سینما می روند تا با عقاید آن فیلم آشنا شوند ولی یهودیان سینما می روند که عقاید خودشان را مرور کنند
مصائب مسیح THE PASSION OF THE CHRIST ساخته مل گیبسون . فیلمی متفاوت از مسیح . ساختار شکنانه و ملتهب و تاثیر گذار . خوش ساخت و محکم .
در زمان اکران جنجالهایی به پا کرد و مل گیبسون را دچار مشکلاتی هم نمود ولی با این وجود اکران شد و فروش هم کرد .
فیلم مصائب مسیح شاید خلاف اعتقادات غربی چیزی نگوید ولی به صورت بسیار تاثیر گذار ددمنشی و بی رحمی ضد مسیح را نشان می دهد .
فیلم نامش با PASSION آغاز می شود . این واژه به معنی تعزیه است . گریه برای کشته شدن مظلومانه مسیح که بدون دلیل به صلیب کشیده شد . اصرار خاصی هست که بگویند آن صلیب کشیده شده مسیح بود و به صلیب هم کشیده شد . یعنی قدرت شیطان به حدی است که منجی و فرستاده خدا را می تواند بکشد . به قدری شیطان قوی است که تاریخ به چشم خود ندیده که مصلحی می تواند آن را شکست دهد . یکی از افتخارات افراطیون یهود این است که موفق شده اند حرکت شیادی که خود را مسیح معرفی می کرد را خاموش کنند و این گروه در همین عصری که زندگی می کنیم به سر کوب حرکت های آزادی بخش می پردازند . البته در صدی هم به این اعتقاد دارند که آن مسیح ، منجی واقعی نبود و مدعی دروغین بود . مسیح هنوز ظهور نکرده و هنوز ما در دنیای یهودی باید به سر ببریم . تا زمانی که مسیح واقعی نیامده دنیا باید یهودی باشد .
معتقدین صلیب کشیده شدن مسیح می گویند ایشان برای جبران گناهان ما زخم خورد . برای شرارت های ما مضروب شد . برای آرامش ما تن به مجازات داد و به خاطر این رنجهاست که صلح و آرامش بر ما ارزانی شده است .
قرآن ، ختم کلام می گوید آن ظهور کرده مسیح بود ولی آن صلیب کشیده شده مسیح نبود و مسیح قبل از دستگیری به معراج رفته است.
مسیحی و یهودی و ترکیبی از این دو که اوآنجلیست ها هستند با ساخت و پرداخت داستانهای متعدد چنین موضوعی را چنان پیچیده کرده اند که حد ندارد . در نتیجه مردمی از دنیا که به اسم و ظاهر دین دارند معتقدند نباید در سیاست دخالت بکنند و هر آنچه تنبیه بوده مسیح به جان خریده است . بهشان جا انداخته شده است که نمی توانید حکومت باشید و فکر قیام و غلبه بر شیطان را از سر خود خارج کنید. تمام و کمال مسیحیان دنیا را منتظر ظهور آن حضرت کرده اند در حالی که برای ظهورش هیچ کاری نمی کنند جز تابعیت از قدرت طلبان که دنیا را به فساد و تباهی می کشند و توجیه هم شده اند که باید دنیا نابود و خراب شود تا ظهور نجات دهنده منطقی باشد .
جماعتی منفعل در برابر شیطان هستند تا مقاومت نکنند چون می گویند این دنیا برای شیطان است و فقط مسیح است که ظهور می کند و می تواند با شیطان مبارزه کند. آرماگدون و مبارزه آخر و پایان دوران را بحث مفصلی است که مجال دیگری می خواهد ولی ما نظریاتی دیگر را بازگو می کنیم و به قصد آنالیز فیلمها و ... اهداف خود را دنبال می کنیم .
به بهانه رسیدن روز موعود می کشند و نسل می سوزانند و عقب می اندازند و به فساد می کشند و هر جنبشی که خیال داشته باشد اتحاد و وحدت خلق کند و قیام بوجود بیاورد را سرکوب می کنند . اصلا گروه های مخوف فراماسونری در دنیا وظیفه شان سرکوب جنبش هاست. در حالی که در نطفه خفه کردن حرکت ها خود جلوگیری از ظهور منجی است .
اصرار دارند که عیسی را به صلیب کشیدند و بر سرش تاج تیغ دار گذاشتند و به مسخره بر بالای سرش نوشتند پادشاه یهود . وقتی اینان چنین بلایی سر مسیح آورده اند چطور ممکن است مسیح زمان را اجازه ظهور دهند .
عیسی ناصری تحت تعقیب بود و اصولا همه مصلحین تا پیامبر اسلام تحت تعقیب بودند و این اصلی است همیشه تکرار گشته است .
مسیح به چه جرمی تحت تعقیب بود ؟ وی را به جرم اخلال گری و به چالش کشیدن حقیقت بازداشت کردند و محکوم به کشته شدن و شکنجه کردند .
انسانهای محکوم به نظر خودشان را به صلیب می کشیدند و در بلند ترین نقطه ها نگه می داشتند تا هم دیده شوند و هم به مرور زجر کش شوند . این جماعت به کشتن مسیح نیز می بالند و بارها اعلام می کنند که آن مسیح بود که کشته شد .
فیلم مل گیبسون با نشان دادن ساعات آخر زندگی مسیح هدف خود را دنبال می کند و آن نشان دادن مصیبت وارده بر کسانی که می خواهند نجات دهند . صراحتا در کتب خود می گویند که مسیح مو بور و چشم آبی خواهد بود در فیلم 10000 سال قبل از میلاد رولند امریش صراحتا گفته می شود که منجی آخر موبور و چشم آبی خواهد بود ولی مل گیبسون برای اولین بار مسیح را سیاه چشم وموی نشان می دهد و در زمینه چهره نگاری منجی آخر سنت شکنی می کند .
در فیلم می بینیم که مسیح یارانی به نام حواریون دارد که یکیشان به نام یهودا بد طینت است و مخفی گاه مسیح را در باغ جستیمانی لو می دهد و با گرفتن 30 سکه طلا به عنوان رشوه به مسیح خیانت می کند . مسیح دستگیر می شود . تمام تبلیغات علیه اوست .
شیطان : تو فکر می کنی می تونی تمام گناهان همه رو به دوش بکشی؟ هیچ کس نمی تونه گناهان سنگین رو بر گردن بگیره
در حین مجازات ، یاران نزدیک مسیح کتمانش می کنند . این پیش بینی را مسیح کرده بود . همان یاری که گفته بود تا لب مرگ با تو خواهم بود رهایش می کند . مسیح از لحاظ معبد حاکم ، قوانین معبد را شکسته است . مردم جاهل در غار افلاطون معبدیان گیر افتاده اند واز روی جهل اسیر . همه آنچه برایشان خلق شده را حقیقت می پندارند و با این تفاسیر مسیح که از دنیای خارج غار صحبت می کند و متفاوت تر از شنیده های مردم و فرماندهان سخن می گوید به کتمان کننده حقیقت و مجرم بودن محکوم می شود. زنده کردن مرده ها و بهبود مریضان را شیطانی و سحر و جادو می پندراند .
مسیح : اگر با شیطان سخن گفته ام بگویید که چه گفته ام و اگر نه چرا مرا می زنید ؟ ما کفرهایی که گفتیم را خواهیم شنید .
از لحاظ شیاطین هیچ کس نمی تواند منجی باشد . هر کس موفق شود مردم را فقط کمی به فطرتشان نزدیک کند محکوم به خرابکاری می شود و قبل از موعد ظهور و تبلورش در نطفه خفه می شود .
مسیح را نزد پیلات می برند که فردی دو دل است .
مسیح : هر کس حقیقت را شنیده است صدای مرا نیز شنیده است . من آمده ام تا حقیقت را ثابت کنم .
پیلات احساس می کند که مسیح مقدس است . پس وظیفه محاکمه وی را به هرود می سپارد .
یکی از مردم : چرا می خواهید این را بکشید در حالی که 5 روز قبل ورودش را به اورشلیم خوش آمد گفتید
جواب : اون یک جنایتکاره و ادعا می کنه که مسیحه
هرود از همان ابتدا مسیح را دیوانه می داند . دوباره به پیلات سپرده می شود . پیلات از کشتن مسیح می ترسد چون می داند یارانش برای خونخواهی خواهند آمد . قضاوت را به مردم از همه جا بی خبر می سپارد . بدون اینکه مردم آگاهی نسبت به ماجرا داشته باشند مسیح را در کنار یک دزد باراباس نشان می دهد و مردم به دلیل جو ساخته شده و تحمیلی مسیح را به شلاق خوردن محکوم می کنند . چون مسیح را در نتیجه تبلیغات کافر می دانند .
همان کاری که با همه مصلحان می کنند را کردند و مصلح را به جرم مصلح بودن شلاق زدند . شلاق زدن را هم به کسانی دادند که بی رحم اند و از هیچ چیز خبر ندارند . به حدی شلاق می زنند که وقتی از طرف پیلات سر می رسند ، آنها نیز این حد تنبیه را نمی پسندند .
فیلمساز ، همه را در مصیبت مسیح مقصر می داند . در حین شکنجه مسیح ، شیطان با کودکی دیده می شود به معنی ادامه راه حکومت شیطانی و تاریک ماندن دنیا .
مسیح : بعد از من همدیگر را دوست داشته باشید و برای رسیدن به پدر فقط به واسطه من خواهید رفت
زمانی که مسیح بر روی صلیب است سربازان با عصبانیت به وی می گویند : مگر ادعای پیغبری و مسیح بودن نمی کردی ؟ مگر خود را نجات دهنده نمی دانستی ؟ پس چرا خود را نمی توانی نجات دهی ؟ اگر مسیح بودی می توانستی . تو که می توانستی معبدی را سه روزه خراب کنی و بسازی نمی توانی از صلیب پایین بیایی .
نهایتا سربازی بی رحم سرنیزه بر سینه مسیح ع می زند تا کاملا از دنیا برود و کشته شود . این سرنیزه را هم با عنوان سرنیزه سرنوشت در روایاتشان دائما تکرار می کنند و در چند فیلم از جمله کد داوینچی به آن اشاره شده است .
البته این صحنه ها از لحاظ قرآن جزو تحریفات است . خداوند مسیح را نزد خود می برد و آن که صلیب کشیده شده مسیح نیست .
اسلام چنین قدرت نمایی شیطان را به کل کتمان می کند و به معراج رفتن مسیح را قبل از تصلیب عنوان می کند .
اسلام می گوید شاید رسالتی نیمه تمام بماند ولی مصلح کشته شدنی نیست . در بدترین حالت راهش ادامه خواهد داشت ولی آنان اصرار دارند که راهنمایان خدایی را کشته اند و می کشند و خواهند کشت
........................
قهرمان و نجات دهنده مقوله صرفا دینی نیستند . در هر اندیشه ای استثناهای کاملتر از بقیه ای هستند که نسبت به بقیه برتری دارند . می گویند همه رسالت دارند و به نسبت توانایی بیشتر و کمتر رسالت های اختصاصی بر دوش افراد قرار می گیرد . با یک گل بهار نمی شود ولی می توان امیدوار بود بهاری خواهد رسید و زمستان برای همیشه خواهد رفت.
اندیشه برتر است که قهرمان و منجی می شود . قدرت خدادادی بیشتر است که آدمها را برجسته تر می کند . شیطان و سربازانش سعی می کنند اندیشه های حقیقی و برتر را کنار بزنند که به چشم و گوش مردمان نرسد تا از فطرتشان دور بمانند . هدف این است جریان قیام کننده شکل نگیرد . همه چیز متکثر و فردی و کم قدرت شود . اندیشه ای بر ساختار حکومتی و جمعیتی قابل توجه شکل نگیرد . برای عملکردشان توجیهات مکرر پیش می کشند و تا حدودی موفق هم شده اند . هم اکنون همه توان شیطان بر خاموش کردن تفکر مهدوی متمرکز شده . برترین طرز فکر نامکشوف که اگر به بار بنشیند هیچ سلطه گری توان به بند کشیدنش را ندارد . در اشل جهانی سیاستمداران متوجه شده اند که نمود عینی تفکر برترمذکور بر دوش ایرانیان است . مقوله ای که در موردش صحبت می کنیم هیچ دخلی با ایدئولوژی های شنیده شده از جانب حکومت ندارد . اندیشه ای است که با مطالعه و تحقیق های شخصی کسب شده است . به زبان ساده بخواهم بگویم . دشمنی هایی که با ایران می شود کاملا مستدل و قابل پیش بینی و مسلم است . هم اکنون به نهایت خودش رسیده است . ایران مدعی پیامبری امروز جهان است . ایران ما از خودش رفتاری بزرگ نمایش می دهد . اصلا از سال 57 که انقلاب شد کشورمان برای قیامی بزرگتر دور خیز کرد . وقتی انقلاب شد مفسری غربی گفت که نگذارید امپراتوری ایران احیا شود .
قدرت طلبی با قهرمانی فرق دارد . ابوسفیان قدرت طلب بود . محمد ص قهرمان و مصلح . معاویه و یزید قدرت طلب بودند . امام علی و امام حسین ع قهرمان و مصلح . بحث مشخصی را مطرح می کنم . شیطان حامی قدرت طلبان است و خداوند حامی قهرمانان . ظاهرا شیطان موفق بوده و به واسطه قدرت طلبانش موفق شده قهرمانان را زمین بزند . ایران بزرگ و قهرمان ما قدمت 2500 ساله دارد . از هر لحاظ به کشورمان می نگریم قهرمان است . تمام تلاش ها برای زمین زدن این قهرمان است . مریضش می کنند . معتادش می کنند . تحریمش می کنند . تهدیدش می کنند تا اتفاقی که دلخواهشان نیست نیافتند .
پیامبر اسلام هم اگر از مکه هجرت نمی کرد به طریقی رسالتش ناتمام می ماند . ولی قسمت این بود که دین پیامبر خاتم اجرایی شود و شد . کاری نداریم جماعتی دین اسلام را دین اعراب معرفی می کنند . به دین اعراب فحش می دهند ولی با خود اعراب سعی می کنند دوستی کنند و جای بحثش هم نیست که در زمان عمر در فرایندی خشن وارد ایران شده است ولی خروجی موجود پذیرفته شدن دین اسلام در بین مردم کشورمان است . آن هم از نوع ایرانی اش . همه چیز های خوب و همه خوبی های فرهنگ های مختلف در طول تاریخ وارد ایران شده است . اینکه ایران ما قهرمان دوران جدید است نه توهم است و نه خیال . همینکه 12 سال است 5 1 قدرت سعی می کنند ایران را از ورود به سطح بالای مقام و جایگاه شایسته اش جلوگیری کنند قاطع ترین دلیل حقانیت و قهرمانی ایران است . اینکه از هفتاد سال پیش متوجه این موضوع شده اند و کشور کاذبی به نام اسراییل خلق کرده اند تا تهدید و ارعاب و ترساندن ایران را انجام دهد نشانه خوبی است که ثابت می کند هدفشان فقط جمهوری اسلامی نیست . همینکه فیلمی مانند 300 می سازند تا پادشاهان باستانی ما و سربازانش را همچون هیولا نشان دهد نشانه خوبی است که اثبات می کند هدفشان تخریب ایران است . کاشته شدن اسراییل در منطقه حکم همان شلاق زنان معبد پیلات است . این منطقه از گذشته ها مستعد پرورش انسانهای راستین خداست و همه روایات از ظهور منجی در این منطقه می گویند و هدف فقط خاموش کردن جنبش های آزادی بخش است . با اسلام عربستان اتفاقا دوست هستند ولی با اسلام ایران مشکل دارند . در 200 سال اخیر ایران به هیچ کشوری حمله نکرده و اتفاقا مورد تعرض قرار گرفته ولی ایران محور شرارت است و عربستان در تناقضی اشکار نه تنها دشمن نیست بلکه ارتباطات مادی ومعنوی با کدخدا دارد.
جنگهایی که راه می اندازند همه در راستای تخریب نسل های مستعد در اینده است . بی چون و چرا . بمبی که بر کشوری فرود می اید ممکن است نوزادی را بکشد که در اینده از فکر و استعدادش بهره ها برده شود ولی با این اختلافات و زدن و کشتن ها چنین رخدادی را منتفی می کنند
تا زمانی که جهل است سیاست مدار قدرت دارد . پس با هر آنچه انسانها را آگاهی دهد مخالفت می کنند .
قدیمی ترین فیلمی که دنیای سیاسی را غالب بر دنیای الهی نشان می دهد فیلم ده فرمان سیسیل ب دومیل است . ده فرمان داستان حضرت موسی است ولی مسلما هدف سازندگانش نشان دادن قدرت الهی موسی نیست . در طول فیلم اولا موسی فردی بسیار زمینی نشان داده می شود و فقط شعبده بازی می کند و .... همان رفتاری که با موسی کردند امروز هم می کنند . اینکه دائما حرف حق را مسخره می کنند تا به فساد بپردازند . فیلم نوعی عربده کشی سیاسی است . نمایش انکار حقیقت نه پذیرش ان . اینکه رسالت و پیامبری و ... خرافات و بی ارزشند . موسی موفق نشد پس کس دیگر هم نمی تواند . دنیا ذاتا شیطانی است و مالکش شیطان است . راه فراری نیست . همه مردم در برابر گناه نکردن عاجزند . خداوند طرفدار ندارد . این شیطان است که دائما در جنگها پیروز می شود . جهل بشر بزرگترین سلاح شیطان است . در فیلم تاکید خاصی بر صحنه آخر شده است . اینکه حضرت موسی پس از برگشت از بالای کوه سینا و آوردن ده فرمان می بیند که مردم دوباره به گناه پیوسته اند . موسی مردم بنی اسراییل را نفرین می کند . خشمی از موسی را شاهدیم که به صورت سند همیشه بیان کرده اند و عکس معروف این صحنه نیز نماد فیلم می باشد . این صحنه می گوید خداوند هم نمی تواند حریف شیطان شود و اینها پیام فیلم هستند .
شجاع دل فیلم دیگری از مل گیبسون است که البته قبل از مصائب مسیح ساخته شده بود و جوایز اسکار زیادی را هم نصیب خود کرد و انصافا هم فیلم دلنشینی است . قهرمان این فیلم ویلیام والاس غیوری است که از کودکی ظلم پادشاهان زمان را می بیند و این ظلم و جور تا بزرگسالی ادامه دارد و به اعدام بی رحمانه نامزدش ختم می شود .
ویلیام والاس تصمیم می گیرد هم انتقام خون نامزدش را بگیرد و هم به یکباره خون های ریخته شده اهالی دهکده را با قیامی بزرگ تسویه حساب بکند . چنین کاری را هم می کند و و انسانهای به تنگ آمده کم کم به وی می پیوندند و در چند جنگ ضربات سهمگین به امپراتوری خشن و وحشی بریتانیا می زنند . ولی در آخر دستگیر شده و به اشد مجازات یعنی زده شدن گردنش محکوم می شود و پایان به نفع شیطان تمام می شود
فیلم معروف دیگر گلادیاتور رایدلی اسکات است که اکثرا آن را دیده اید GLADIATOR
اینبار فیلمی خیالی ساخته شده است . ترکیبی از بن هور و اسپارتاکوس و ده فرمان و ...
ژنرال درباری به نام ماکسیموس راسل کراو است که پس از مرگ امپراتور با امپراتور جوان کمودوس جواکین فونیکس بیعت نمی کند . مورد نفرت وی قرار گرفته و تبعید می شود و به برده تبدیل می شود . زن و بچه اش به خاطر این طغیان گری کشته می شوند . وی به مرور از راهی دیگر به دربار اولیه راه می یابد . می شود برده گلادیاتور و به دلیل داشتن قابلیت های بالا و با از بین بردن حریفان به رقابت های بزرگ روم باستان راه می یابد . همه را از بین می برد و در آخر کمودوس را به مبارزه می طلبد. امپراتور قبل از مبارزه با زخمی کردن قفسه سینه ماکسیموس او را از کار می اندازد تا در مبارزه جانی نداشته باشد همان کاری که آمریکا قبل از حمله به هر کشوری انجام می دهد . مبارزه آغاز می شود و انتقام با کشته شدن امپراتور گرفته می شود ولی خود ماکسیموس هم می میرد .
امام علی ع را هم کشتند . امام حسین ع را هم . باقی امامان را هم توانستند منزوی . زندانی . تحریم کنند و رزومه بلند بالایی در این باب دارند که شیطان تا اینک موفق بوده است و اجازه نداده رسالت قهرمانان کاملا اجرایی شود. کسانی که مدعی اند مسیح را هم کشتیم مسلما بستر داستان هایی واقعی و رخ داده که به مردمشان می گویند غیر از این نخواهد بود .
پیامها این است : قهرمانان و منجیان و مصلحین موفق نخواهند شد و این دنیا دنیای غلبه شیطان است . ظلم و جور ادامه خواهد داشت و سیاست بر دین ارجحیت دارد . دین برای تخریب زندگی است ولاغیر. اگر هم می خواهد باشد فردی باشد و به اتحاد منجر نشود و در قلوب مردم جاری نگردد . دین با سیاست کاری نداشته باشد . عوام احمقند . ضعفا و فقرا باید له شوند . خوشبختی فقط مختص پولدارهاست . برای پیشرفت فقط باید دروغ گفت . به هیچ قهرمانی دل نبندید . هر کس برای مردم کار کند باید کشته شود و ترور شود و حذف شود . خلاصه اینکه مردم باید وابسته به قدرت طلبان باشند .
و این قوانین دنیایی است که دائما میوه ممنوعه می خوراند و ما را از بهشت برین دور می کند .
.ولی زهی خیال باطل . بهار می اید و زمستان می رود . اندکی صبر سحر نزدیک است . اینبار کار تمام است

منجی سلطه گر 7

در طول تاریخ تا امروز و مسلما تا آینده خیر و شر داشتیم و داریم و خواهیم داشت . این آنتاگونیست و پروتاگونیست ، محرک تشکیل درام زندگی انسان است که اگر نباشد نه اتفاقی می افتد و نه تعلیقی و نه رشدی و نه هیچ چیز دیگری .
هابیل و قابیل نوح و پسرش کنعان ابراهیم و نمرود . موسی و فرعون . محمد و ابوسفیان . علی و معاویه و البته عمرو عاص - حسین و یزید و صد ها نمونه دیگر
حقیقت ماجرا این است که خیر و شر بودن انسان ها و پدیده ها در طول زمان مشخص می گردد . مخصوصا اگر آن پدیده خیلی جلوتر از زمان باشد که قضاوت در موردش زمانی که در حال گذار است نشانه جهل و تعجیل و بی خردی ان کسی است که ابراز عقیده می کند و بدتر از همه اینها حکم هم صادر می نماید . صد ها سال از تاریخ پیچیده حکومت علی ع گذشته است . برخی همان ابتدای امر به انکار های روشنفکری می پردازند و این تاریخ را مربوط به گذشته می دانند و برخی هم که باور دارند تفسیرشان جبری است . گاها دیده می شود فرد مورد نظر حکم به خوب بودن بزرگوارانی می دهد که در گذر زمان اثبات شده است ولی در تشخیص خوب های زمانه خود عاجزند و قریب به اتفاق در مقابلش هم می ایستند و خلاف آنچه تبلیغش می کنند عمل می کنند . مثلا فرض کنید آن کسی که مدعی مسلمانی و بصیرت دارد . در روندی فانتزی و از طریق ماشین زمان پرتاب شود به دوره ای که جنگ جمل در حال وقوع است . این سو عایشه همسر پیامبر و سوی دیگر مولا علی ع پسر عموی پیامبر و هزاران خصوصیت بارز . کدام طرف باید بایستد ؟ اگر جاهل باشد چه باید بکند ؟
مسلما راهکار این است که عناوین و تعابیر و ظواهر را ننگریم و به باور ها و عمق افراد متقابل بیاندیشیم . متاسفانه سطحی نگری و بت پرستی و جهل در همه قشر ها وجود دارد و اصلا اینطور نیست که زمانه در امروز فرق کرده و مردم را بی نیاز از راهنما بدانیم . مسلما طرق راهنمایی فرق کرده است ولی راهنمایی هست و خواهد بود . حقیقت اسلام بر خلاف تبلیغاتی که می شود جبر نیست . اسلام ماهیتش همین راهنمایی است که مارا از انحرافات و خارج شدن از مسیر هشدار می دهد و همه وجودش فطرت انسان است و آن چیز که به حقیقت ناب مربوط است . پس یک مسلمان واقعی . یک انسان معتقد به اعتقادات عمیق و یک اندیشمند با سواد همان حرفی را نمی زند که سطح پایین های جامعه می زنند . عمل و تلاش و برایند کلی جهت گیری های افراد مورد بحث معیار تشخیص خوبی شان است . به این دلیل است که در اسلام ترسیم ظاهر ائمه و پیغمبر اصلا سفارش نشده تا انسانها از روی اعمال و روایتشان پی به خوبی آنها ببرند و کشفی و شهودی به باور های لازمه برسند
در این دنیای نابسامان خوبی و بدی مختلط شده اند و نمی توان گزینش درست داشت . .
در همین دوره مولا علی ع قضیه صفین را داریم که روباه مکار معاویه . عمروعاص . حیله می کند و با زدن قران بر سر نیزه ها جهل موجود در سپاه مولا را هدف گیری می کند . ظواهر را با قدرت تبلیغات پیش می کشد تا خود قرآن ناطق ، علی ع کنار زده شود . در زمان پیغمبران همه پیغمبران به عنوان یاغی شناخته می شدند و همیشه مورد تعقیب قرار می گرفتند و مردمان جاهل می پذیرفتند . جریان مهاجرت پیامبر از مکه به مدینه با آن مشقات و جهالتی که می خواست به هر طریقی وجود مبارکشان را حذف کنند
امروزه نیز چنین است. محیط کوچک و بزرگ هم ندارد . همه نسبت های بد به انسان های خوب داده می شود و همه نسبت های خوب به انسان های بد . به راحتی آب خوردن آدمهایی که بد نیستند بد جلوه می یابند و آدمهایی که خوب نیستند برای خود تقدس سازی و اسطوره نمایی می کنند و گاها دیده می شود که بخشی از جامعه این روند را می پذیرند . .

تغییر چهره FACE OFF
در این فیلم که ساخته جان ووی قهار است به معنای واقعی شما مفهوم اختلاط خیر و شر را مشاهده می کنید . یک پلیس که سال ها پیش فرزندش به دست تروریستی کشته شده است حالا فرصتی یافته که بتواند انتقام خود را از آن تروریست بگیرد . چند سالی از آن روز گذشته و حالا تروریست نیکلاس کیج در عملیاتی دستگیر می شود . پلیس جان تراولتا برای نفوذ بر گروه شروران طرحی به ذهنش می رسد که در آن چهره تروریست را برمی دارد و به صورت خود می زند . پلیس با چهره شرور به جمع دوستان خلافکار نفوذ می کند .از این سو تروریست به هوش می آید و با اجیر کردن دکترجراح ، صورت پلیس را به خودش می زند و و آغاز ماجراهای جالب .
حالا هر کاری تروریست دلش می خواهد به اسم پلیس انجام می دهد و پلیس چون چهره اش شرور است باید فرار کند . هیچکس جز خود دو نیروی خیر و شر از حقیقت خبر ندارند . به واقع در دنیای امروز هم چنین است تا لحظه آخر ممکن است کسی از ماهیت دو نیرو خبر نداشته باشد چون تبلیغات طرفدار شر است و مخالف خیر ولی در حقیقت این دو با هم آگاهانه می جنگند . اگر نیروی خیر قدرتش کم و فرسوده شود نه تنها موفق نخواهد شد بلکه نامش به بدی هم یاد خواهد شد و این است دلیل پیروز نشدن پیغمبران . چون کفار زمان با هیاهو و جنجال حرف حقشان را پوشش می دادند
در این فیلم ، تماشاگر هم گیج می شود و این هدف فیلم است که به ما ثابت کند که نباید به چهره اکتفا کرد . ما باید آدم بد را با عملش بشناسیم و نه با چهره اش . در صحنه آخر که جنگی بین خیر و شر مثل آخر الزمان به تصویر کشیده شده است پس از اینکه شر شکست می خورد صورت خیر را خراش می دهد تا کینه آخر خودرا خالی کرده باشد .
در زمان اختلاط خیر و شر بیشترین انرژی خیر این است که خیر بودن خود را ثابت کند و این کار سختی است . شروران و آنانکه عمرشان به تلنگری بند است زندگی و حیثیتشان را به کار می گیرند تا این تلنگر را نخورند .
اینجاست که صراحتا باید بر خائنینی بتازیم که تریبون در دست می گیرند و در راه مخدوش کردن چهره خوبان تلاش می کنند و با شایعه پراکنی و اراجیف غیر حقیقی شان دل آدم بد ها را شاد می نمایند .
و در اینجاست که روایت کف روی آب را بر مبنای ایات قران باید بیان کنیم . که از بزرگی و ابهت شروران نترسید چون به واسطه زیر یوغ قرار گرفتن خوبان بزرگند و چهره کریه خود را با سخنان خیر تطهیر می کنند .
و در نعایت اینکه . یک متفکر انگلیسی قرن هجدهمی معقتد بود : تمام آدم بدها خواسته شان این است که آدم خوب ها کاری نکنند

مرد عنکبوتی سام ریمی SPIDER MAN
مرد عنکبوتی و چند کاراکتر دیگر برگرفته از کمیک استریپ های مارول از آثار استن لی هستند که زمانی در دهه 40 در آمریکا و در مجلات چاپ می شده تا مردم آمریکا را با اسطوره های خیالی به اعتماد به نفس برسانند . در دورانی که هالیوود احساس کرد که از لحاظ اسطوره کشورش دچار کمبود است به واسطه سینما و دستاورد های شگفت انگیزش این قهرمانان را زنده کرد و به آنان متوسل شد . در این فیلم ها به هر ترتیبی که شما فکرش را بکنید آمریکا سعی دارد که خود را ابر قدرت مصلح دنیا نشان دهد و دنیا را در برابر خودش خلع سلاح کند و خود را منجی دنیا و امید مستضعفین جهان معرفی می کند . با این ترفند آمریکا دست پیش می گیرد که پس نیافتد .
مقوله منجی گری برای شرق است و مربوط به ادیان می باشد ولی ایالات متحده مثل سایر چیز ها سعی می کند آن را مال خود کرده و به زبان خودش بیانش کند .
امریکا با این فیلم ها قهرمان پروری می کند و تاریخ سازی انجام می دهد . هدف این است که همه چیز را به خود نسبت دهد تا جوان شرقی که از جانب هنرمندان کشور خودش اسطوره ها برایش معرفی نمی شوند گرایش به جایی پیدا کند که به این سوال ها و نیاز های او پاسخ می دهد .
با این که این فیلم ها از مفاهیم شرقی استفاده می کنند ولی هالیوود این مقولات را غصب کرده در نتیجه شما وقتی این فیلم ها را می بینید به این نتیجه می رسید که آمریکا معصوم است و از بی عدالتی در دنیا ناراحت است . به فکر ضعیفان است . دشمنان جاهل فراوان دارد . قدرت مظلوم است . نماینده خداوند است و رسالت دارد . قدرتش خدایی است . خود را جار نمی زند همه چشم امید به او دارند .بر قدرتش کنترل دارد چون باد آورده نیست .
حالا خود شما قضاوت کنید . آیا اینها هست یا نه ؟ در عوض در فیلم هایشان شرور ها اصولا سیاه پوستان و زرد پوستان و شرقی ها به تصویر کشیده می شود که نیروی شیطانی دارند .
همه خصلت های بد به هر آنکه می خواهند می دهند جز آمریکن .
بد من ماجرا هدفش به هم زدن دنیا است . خرابکاری می کند . تر و خشک را با هم می سوزاند . از خودش چیزی ندارد و سلاحش دست ساز و در نتیجه استثمار به دست آمده . از سلاح در جهت سرکوب بشر و تهدید بشر استفاده می کند .بر سلاح خود کنترل ندارد . ممکن است از دستش خارج شود . محبوب نیست . خود را جارمی زند و به زور می خواهد دنیا از او بترسد و دنیا را تحت کنترل خود قرار بدهد . البته دوست دارد کدخدایی دنیا بکند و دوست دارد رییس همه باشد تا همه از او حساب ببرند .
کمیک استریپ ها زیرکانه از اسطوره های شرقی استفاده می کنند . چه بسا از قرآن نیز بهره می گیرند . چون در داستان پیغمبران هم خداوند رسالت و ماموریت را به لایقین زمان می داد و در دستانشان هم قدرت های خارق العاده به نام معجزه قرار می داد . کمیک استریپ ها هم این اسکلت بندی را دستمایه کار خود قرار می دهند و اذهان را تسخیر می کنند .
درفیلم مرد عنکبوتی پیتر پارکر پسری است مظلوم که به طرز جالبی پس از نیش عنکبوت خصلت عنکبوتی پیدا می کند و دارای قدرت عجیبی می شود که با آن می تواند از دیوار راست بالا برود و تار انداخته و از این سوی شهر به سوی دیگر با سرعت سرسام آور برود . پیتر متوجه می شود که در دنیای ناعادلانه ای زندگی می کند و مردم به او احتیاج دارند و این باعث می شود که رسالت خود یعنی نجات انسان ها را آغاز کند پیتر پارکر توبی مگوایر مظلوم انتخاب می شود تا این قضیه معصومیت القا شود .
از این سو شروری به نام گرین گابلین ویلیام دافو است که از امکانات ارتش استفاده غلط می کند و می خواهد دنیا رانابود کند و مرد عنکبوتی باید دنیا را از این بلا نجات دهد و این دو در برابر هم قرار می گیرند . یکی از کار های نیروی شیطانی گیج کردن خیر است . مثلا در صحنه ای گرین گابلین به طورهم زمان دختر مورد علاقه پیتر و تراموای حامل کودکان را از بالای پل به سمت پایین پرت می کند که البته پیتر از نجات هر دوی این ها فارغ می شود . در مرد عنکبوتی 2 در صحنه ای شرور آن فیلم یعنی دکتر اختاپوس آلفرد مولینا ترمز قطار را بر می دارد تا مردمان ازبین بروند و پیتر آن ها را نجات می دهد . چون یکی از کار های شیطان این است که مردمان حامی نیروی خیر را بلا می دهد تا خیر حامیانش را از دست بدهد ولی منجی به خاطرقدرت فراوانش این مصیبت ها را با قدرت خنثی می کند .
در قسمت دوم سری ساخته های سام رایمی قدرت مرد عنکبوتی به طور موقت سلب می شود تا وی به غرور کاذب نرسد و پیتر هم از وظیفه سنگین منجی گری خسته شده است و لباس عنکبوتی را نیز در سطل آشغال می اندازد تا بتواند مثل بقیه زندگی راحتی داشته باشد ولی چه بسا وجدان دردگرفته و دنیا را نیازمند خود می بیند و به رسالت خود بر می گردد .
فیلم به ظاهردر زمینه نشان دادن منجی گری می تواند موفق شود . ولی اصولا فلسفه غرب در زمینه تفهیم معنویت این موضوع لنگ می زند چون برای او نیست و اگر به معنای واقعی نمود پیدا کند نقطه مقابل خود غرب خواهد بود . پس آنها هیچگاه منجی گری را حلاجی نخواهند کرد و مردم دنیا را با جنبه های سرگرمی این قضیه مشغول خواهند کرد . در نتیجه منجی غرب می شود مرد عنکبوتی که نجات دادنش مثل آتش نشانی هاست و بلا ها نیز در حد آتش و آب است و این همه نسل کشی و خرافات که انسان ها را در بند کرده و بیماریهای عمدی ساخته و ویروس و جنگ و ترورهای آدم خوبها به عنوان بلا مطرح نمی شود .

در خوشبینانه ترین حالت هم شما نمی توانید مرد عنکبوتی را به آمریکا نسبت دهید .

منجی گری تعریف دارد . رسالت و مصلح بودن تعریف دارد . یکی از خصوصیات منجی بودن اتفاقا بی سلاح بودن است . اگر قرار است کسی منجی باشد لزوما نیاز ندارد ابهت مادی داشته باشد . هیچ کدام از پیغمبران چنین ابهتی نداشته اند . تنها یک پیغمبر برای استثنا جلال و جبروت از خدا خواست و او هم حضرت سلیمان بود . بقیه عموما فقیر و چوپان و عامی بوده اند و از بین مردم ظهور کرده اند . پیغمبر اسلام امی و بی سواد هم بوده و تک و تنها و یتیم و با آن همه بلا و فشار و سختی و فقط به کمک یاران با وفایش و در نتیجه اعتقاد راسخ به حقیقت و صبر و مقاومتش ، اسلامی را از آسمان به زمین هدیه می دهد که بوی عطر آگینش دنیا را می گیرد

به روز ترین مبحث سیاسی که این روزها با ان سرو کار داریم مقوله انرژی هسته ای است . همینکه ایران قدرتمند ما با وجود این همه فشار و تحریم توانسته بالاترین علم موجود در کره زمین را خودجوش داشته باشد یعنی اینکه رسالتی بر گردنش افتاده است و به معجزه شبیه است . آمریکایی ها مثل اسطوره سازی های فیلمهایشان فکر می کنند . با تبلیغات و غوغا های رسانه ای سعی دارند ایران را بد من کره زمین معرفی کنند و او را محور شرارت می نامند .
در قدم دوم جار می زنند که ایران قصد دارد بمب اتم داشته باشد تا در برابر منجی دنیا یعنی امریکا بایستد . 12 سال است که تلاش می کنند چهره نیکو از خود بنمایانند و برای ایران پاپوش درست می کنند و اجازه نمی دهند ایران خودش را معرفی کند و هویت اصیلش را ترویج کند . در حالی که ایران حداقل در 200 سال اخیر به هیچ جایی حمله نکرده است ولی او را جنگ طلب و حامی تروریسم معرفی می کنند .
با دیدگاه جدید به اتفاقات و گفتار کشور ها و عملکردشان بنگرید . در کشوری زندگی می کنیم که ذاتا قدرتمند است و از همه لحاظ مورد کرامت و نعمت های خدادادی قرار گرفته است .
بدمن های ذاتی دنیا همه سرمایه و سیاست و فکر و ذکرشان را معطوف کرده اند ایران عزیز ما را زمین بزنند . تا می توانند با دشمنان ایران همراهی می کنند و با دوستان و عاشقان سرزمینمان دشمنی می کنند . خیر و شر را تحریف می کنند و تا می توانند خوب ها را بد جلوه می دهند و بد ها را تطهیر می کنند تا مردم ایران و افکار عمومی کشورمان راه درستی که رسالتش می باشد پی نگیرد . مطمئن باشید سعی می کنند اسلام دروغین و بی عیرتی را بر ما تحمیل کنند . وگرنه اگر هدفشان صرفا زدن دین اسلام بود باید با مهد اسلام که عربستان است مشکل داشتند که ندارند و البته حمایتش هم می کنند .
اختلاف انداختن و جابجا کردن خیرو شر و گمراه کردن مردم از پیروی هایشان از خصوصیات انگلیسی مآبی دنیای غرب است که خیلی کشور ها را موفق شده اند با این ترفند ها زمین گیر و نهایتا وابسته خود کنند.

منجی سلطه گر 6

دولت بهار/ حمید لازمی: حق با شمشیر است . مثل معروفی است که در طول تاریخ تا کنون کاربرد داشته است . تا الان حاکم تاریخ شمشیر بوده است . انسانهای قدرت طلب بر مردم دنیا حکومت کرده اند . برای این منظور حاکم قدرت طلب برای حکومتش نیاز به یک ریشه دارد . گذشته ای که بتواند به آن تکیه کند و به واسطه آن بر دیگران سلطه گری کند .

قدرت طلب ها را باید شناخت . کسانی که همه رویکردهایشان، سبک کارشان و سیاست هایشان شیطانی است . در سری مقالاتی که می نویسم اشل بین المللی مباحثم را در نظر دارم که به واسطه سینما به آنها شناخت پیدا کرده ام . عمدا مثال های تصویری خودشان را پیش می کشم که استنادم قابل قبول تر باشد . هیچ پدیده ای را نباید بدون بررسی بشنوید و قبول کنید . حتی برایتان محرض هم بود در مورد آن مطالعه کنید .

جریان حکومت پنهان جهانی صحت دارد . حکومتی مخوف و شیطانی که در جهل مردمان دنیا بیشتر به هدفش می رسد . مسلما اقلیتند ولی اینکه چطور می توانند این همه بنی بشر را بازیچه سیاست های خود قرار دهند به روشنگری نیاز دارد .

از حادثه 11 سپتامبر شروع می کنیم . حادثه ای که در منهتن آمریکا رخ داد و دو برج دوقلوی مرکز تجارت جهانی توسط عواملی از بین رفت . این حادثه به اذعان کشفیات گروه های حقیقت یاب خود ایالات متحده آمریکا ساخته و پرداخته خود شان بود . آنهایی که قدرت خود را در آمریکا و جهان کمتر از قبل می دیدند و به تلنگری نیاز داشتند . تلنگری که هر چند وقت یکبار می زنند تا مظلومیت خود را به رخ بکشند و اینکه ما در خطریم و دنیا حسودی ما را می کند و دائما در حال ضربه زدن به ماست . این خود زنی بزرگ تاریخی بهانه ای بود که به خاورمیانه حمله کنند تا بتوانند گلوگاه اقتصاد جهانی را در دست خود بگیرند و در کنترل داشته باشند و در ثانی امنیت اسراییل را تامین کنند.

با حساب سر انگشتی می توان پی برد به قدری ضعف آمریکا زیاد بود که حاضر شد این هزینه میلیارد دلاری را انجام دهد . به حدی منافع بعد از ان ارزشمند تر و مهم تر بود که حاضر شد از نماد افتصادی خود بگذرد. سوال بزرگی که از همان ابتدا در ذهن بود این بود که چرا به خاور میانه حمله کردند ؟ چرا افغانستان ؟ چرا عراق ؟ چرا ایران تهدید شد ؟

با فیلمهایی مثل یونایتد 93 که با حالت مستند گونه و گذاشتن صدای خواندن آیات قرآن توسط تروریست ها سعی کردند القا کنند این عملیات توسط مسلمانان رخ داده است نه در افغانستان موفق به کشف مورد مشکوکی شدند و نه در عراق و بعدها در مقالات افشاگرانه ای لو رفت که مواد منفجره به کار رفته در برج های دوقلو سوپر ترمیت از مواد منفجره پیشرفته نانو تک بوده که فقط در اسراییل و آمریکا یافت می شود و نمی تواند شخصی مثل اسامه بن لادن آن را داشته باشد.

خب مسلم است که این دروغ های بزرگ و دیده شدن دم خروس ها همه از حقیقتی خبر می دهند که دنیایی را الاف خود کرده اند و چند سالی شاهد جنگولک بازیهایی هستیم که پایانش مبهم است . چه طور می شود که 7 میلیارد انسان به هر دلیلی این دروغ ها را باور می کند ؟

به گذشته این سیاست ها که بپردازیم به مقوله ای به نام هلوکاست می رسیم . واقعه ای که 60 سال بیشتر است بر سر مردمان می کوبند و همه سیاست هایشان را هم پیرامون آن پیگیری می کنند . مسلما این حادثه یا بزرگ رخ داده است یا دروغ بزرگی است . در هرصورت باید حلاجی شود که چرا زاینده این همه حوادث است . جالب اینکه بررسی این حادثه در غرب ممنوع است و پیگیران ان را زندانی می کنند و اتفاقا 11 سپتامبر هم به حوادث مقدسی پیوسته که دیگر کسی حق ندارد آن را بررسی کند و در آینده پیگیران آن هم زندانی خواهند شد.
می گویند 6 میلیون انسان سوزانده شده است . خب اگر هر انسان ده دقیقه طول بکشد بسوزد و خاکستر شود حدود 114 سال زمان نیاز دارد .

به هر جهت ظلمی که در جنگ بر سر یهودیان به وقوع پیوسته را کتمان نمی کنیم و در تاریخ ثبت شده که این ظلم بر سر کینه ای بوده که هیتلر از این جماعت داشته است . بحث ما این است که نسل سوزی بزرگتر در حال انجام شدن است . نسل سوزی هم فقط به کشتن انسانها گفته نمی شود . انحصاری کردن علم، گرسنگی، فاصله طبقاتی و ترساندن مردم دنیا وگسترش بیماریهای دست ساز و ... همه از ارکان نسل سوزی اند . هر عاملی که باعث شود بشر به تکامل نرسد و آگاه نشود و در غفلت بماند جزو نسل سوزی حساب می شود.
خشونت و جنگ را هم از بلاد خود به مناطق دلخواه می کشانند تا بسوزانند و سوخته نشوند . همه و همه این بلاها را هم با هلوکاست توجیه می کنند . اینکه ما را زدند و می زنیم . ما را کشتند و می کشیم . حالا اگر ثابت شود که گذشته مذکور افسانه ای بیش نیست چه باید گفت ؟

در سینما نیز سعی شد به انواع مختلف این تاریخ خود ساخته و اغراق آمیز بر افکار مردم دنیا جا انداخته شود . بدون اینکه به اصل موضوع یعنی سوختن 6 میلیون انسان اشاره شود نه مدرکی هست و نه منطقی می توان حواشی آن را با پیاز داغ نشان داد و با احساسات بازی کرد .

در سال 1982 کتابی به نام کشتی شیندلر نوشته توماس کنالی که برنده جایزه بوکر هم شده بود منتشر شد . سید شاینبرگ از مدیران یونیور سال امتیاز این کتاب را خرید . ساخت آن را به اسپیلبرگ پیشنهاد داد . اسپیلبرگ ابتدا به سه نفر ساخت آن را سفارش کرد . اول مارتین اسکورسیزی که به علت اینکه اعتقاد داشت این فیلم را یک یهودی باید بسازد ساخت آن را رد کرد . سپس از رومن پولانسکی یهودی خواسته شد که او آن زمان آمادگی ساخت این اثر را نداشت و بعد از بیلی وایلدر خواسته شد که او هم دوران بازنشستگی را طی می کرد و از خود اسپیلبرگ خواست تا بسازد و در آخر این نوشته به اسم شانزدهمین فیلم اسپیلبرگ ثبت شد . فیلمی واقعا تکان دهنده و تاثیر گذار که الحق در راستای تحریک احساسات خوب عمل می کند . فهرست شیندلر در سال 1993 با سبک سیاه و سفید و تنها مونو کروم قرمز لباس دختر بچه ای تنها به پرفروش ترین فیلم سیاه و سفید تاریخ سینما تبدیل شد و در مراسم اسکار مجسمه اش را برای بهترین فیلم و کارگردانی و فیلمنامه اقتباسی و موسیقی و تدوین و فیلمبرداری و کارگردانی هنری دریافت کرد و 61 جایزه دیگر را نیز نصیب خویش ساخت .

داستان در 1943 رخ می دهد و اواخر جنگ جهانی دوم و شهر کراکر لهستان . ده ها هزار نفر با قطار به این شهر اشغال شده می آیند . اسکار شیندلر لیام نیسن فردی سودجو است که به منظور ساخت کارخانه ای به آنجا آمده است . بهترین راه رسیدن به سود بیشتر را استفاده از نیروی انسانی ارزان قیمت می داند . وی به این منظور به کافه نازیها و اس اس ها می رود و با آنها دوست می شود و عکس می اندازد و با دادن رشوه و .. مجوز تاسیس کارخانه می گیرد . با کتاب فروشی به نام ایزاک اشترن بن کینگزلی دوست می شود و با هم همکاری می کنند . ایزاک می شود معاون او و با شدت گرفتن جو ضد یهودی ، یهودیان زیادی متقاضی استخدام در این کارخانه می شوند و کارخانه رونق می گیرد . یک نظامی به نام آمون گوت رالف فاینس سر می رسد که عقیده دارد نازی ها نژاد برترند و بقیه باید کشته شوند . کشتار بی رحمانه وی آغاز می شود و به بهانه های مختلف یهودیان را می کشد . ایزاک از شیندلر می خواهد که با استخدام کارگران بیشتر یهودیان بیشتری را از مرگ مصون کند . اسکار ابتدا نمی پذیرد چون عقیده دارد وظیفه او نیست که انسانها را از مرگ نجات دهد . البته شکایت خود را به گوت می برد که کشتن نشانه قدرت نیست . گوت اعتقاد دارد که اگر بتوانیم انسانها را کنترل کنیم قدرتمند شده ایم . شیندلر با دادن رشوه به گوت کارگران بیشتری می گیرد و کم کم همراه یهودیان می شود . اشترن در جایی از فیلم به زبان عبری از کتاب تلمود جمله ای را روی انگشتری حک کرده و به شیندلر می دهد : هر کس جان یک نفر را نجات دهد بشریت را نجات داده است .
لیست 801 نفره ای شیندلر که بعدها در استرالیا پیدا شد این مسئله را پررنگ تر کرد و شیندلر شد کوروش زمان که یهودیان به او هم ارادت دارند و نماد نجات دهنده یهودیان می دانند .
اسپیلبرگ به غیر این فیلم هیچگاه عزیز دردانه هالیوود نبود و تا نجات سرباز رایان هم مورد توجه قرار نگرفت . نگاهی هنرمندانه به یک مصیبت بشری یعنی جنگ و بدتر از آن نسل سوزی که به علت اینکه زر و زور صهیونیست بیشتر چربیده این فیلم ساخته شده است . اسپیلبرگ هدف از ساختن این فیلم را فقط اعتراض می دانسته . بابت ساخت این فیلم پولی نگرفت . در مصاحبه مطبوعاتی این فیلم اعلام کرد که همان وقایعی که در 1943 توسط نازیها رخ داد 50 سال دیگر نیز در بوسنی توسط صرب ها بر سر مسلمان ها رخ داد . من مخالف هر نوع نسل کشی هستم. 

بعدها اسپیلبرگ در فیلم مونیخ نگاه بی طرفانه و متمایل به ضد صهیونیست هم دارد که این نشان از استقلال فکری این کارگردان است .


صحبتهای علی با آونر در فیلم مونیخ . ساخته استیون اسپیلبرگ
......................................
علی : «سرانجام عرب ها علیه اسرائیل قیام خواهند کرد ، آن ها فلسطین را دوست ندارند ولی از اسرائیل متنفرند ، مشابه1967 جنگ 6 روزه نخواهد شد . بقیه دنیا خواهد دید که اسرائیل با ما چه می کند . اسرائیل از بین خواهد رفت »

اونر : «این یک رویاست ، کشور نداشتتون را هرگز نمی تونین به دست بیارین»

علی : «انگار تو یهودی هستی؟!»

اونر : «من صدای درون مغز توام که اونچه را از قبل می دونی دارم بهت میگم . شما چیزی برای معامله ندارین ، شما نمی تونین کشورتون را به دست بیارین . همه شما پیرمرد ها در انتظار فلسطین خواهید مرد»

علی : «ما فرزندان زیادی داریم ، می تونیم تا ابد صبر کنیم . اگر نیاز پیدا کنیم ، می تونیم کل جهان را برای یهودیان ناامن کنیم»

اونر : «شما یهودیان را می کشین و دنیا در این باره احساس بدی پیدا می کنه ... فکر می کنه شما حیوان هستید »

علی : «بله ... اما دنیا می بینه که اونا مارا به حیوون تبدیل کردند »

اونر : «شما عرب هستید ، مناطق زیادی برای شما وجود داره»

علی : «با یهودیان همدردی می کنی؟!...همه شما آلمانی ها با یهودیان این طوری با ملایمت برخورد می کنین؟!درباره هیتلر احساس گناه می کنین و این طوری باشون همدردی می کنین . پدرم هیچ یهودی را با گاز خفه نکرده »

اونر : «یه چیزی را بم بگو ... واقعا دلت برای درختان زیتون پدرت تنگ شده؟ فکر می کنی باید همه چی یا هیچ چی را به دست بیاری ؟ دوست داری بچه هات این طوری زندگی کنن؟»

علی : «حتما همین طوره .. شاید 100 سال طول بکشه اما ما برنده میشیم . چقدر طول کشید یهودیان کشورشون را به دست بیارن ؟ چقدر طول کشید که آلمان دوباره ساخته شد؟»
اونر : «و ببین چه خوب تمام شد؟»

علی : «شما نمی فهمین خونه نداشتن چیه ؟ واسه همینه که شما اروپایی ها نمی فهمین ، چون یه خونه دارین که بش برگردین. ما می خواهیم کشور داشته باشیم . خونه همه چیزه»

رومن پولانسکی که فهرست شیندلر را نساخته بود آمادگی ساخت فیلم ضدنازی پیدا کرد و به این صورت فیلم پیانیست خلق شد با بازی آدرین برودی . داستان ولادیسلاو اشپیلمن پیانیستی که در ایستگاه رادیویی ورشو آثار شوپن را می نوازد و درگیر جنگ می شود و به اردوگاه تبعید می شود از خانواده اش دور می شود و به علت نفوذ داشتن و زرنگی و داشتن روابط متعدد با دوستان زیاد ، از زیر بار این اسارت فرار کرده و آواره و پیاده و گرسنه خود را از مصیبت دور می کند و در آخر زیر آوار توسط افسری آلمانی پیدا می شود و پس از مشخص شدن پیانیست بودن رها می شود و به زندگی عادی خود برمی گردد .

این فیلم اتوبیوگرافی خود رومن پولانسکی است که مادرش را در این ماجرا ها از دست داد و در این فیلم جاودانگی هنر را هم در لایه دوم فیلم نشان می دهد .

فیلم مهم دیگر در راستای نگاه به اوضاع یهودیان در جنگ جهانی از زاویه هلند ساخته شده با نام کتاب سیاه BLACK BOOK به کارگردانی پل ورهوفن هلندی با زبان مادری خودش . شخصیت دختر زیبای یهودی به نام راحیل اشتاین کاریس خان هوتن به تصویر کشیده که در مصیبت اشغال هلند از خصال دخترانه خود برای نجات و مصونیت استفاده می کند . البته فیلم ، فیلم بسیار خوش ساختی است . فیلمی شخصی از پل ورهوفن ولی پر از حادثه و تاثیر گذار . ده سال از عمر هنری خود را صرف این فیلم کرده و با وجود کمبود منابع مالی فراوان موفق به ساخت این فیلم شده و در نتیجه تبدیل به پرفروش ترین فیلم هلند شد . با این که پرخرج ترین فیلم هلندی نیز بود 17 میلیون یورو ولی تا 12 ژانویه 2007 یک میلیون نفر هلندی از این فیلم دیدن کردند . البته این فیلم نامزد اسکار هم نشد از جانب هلند به عنوان فیلم خارجی ولی جایزه شیر طلایی ونیز را در 2006 به خانه برد . تفاوت فیلم با فیلمهای دیگر در نگاه بی طرفانه آن به مقوله جنگ جهانی است . ددمنشی و خیانت و زور و ظلم و سیاهی را فقط در نازیها نشان نمی دهد . بلکه در انتهای فیلم این بی شرمی را به خودی ها نیز نسبت می دهد . فیلم قصد نژاد گرایی ندارد. دیالوگ جالب فیلم اینجاست که به راحیل گفته می شود : اگر شما به حرف مسیح گوش داده بودید این همه دردسر نمی دیدیم و نمی کشیدیم .

فیلم دیگری که ریشه ددمنشی سپاه غرب را از زاویه مسیحیان نشان می دهد فیلم ملکوت آسمانها KING DOM OF HEAVEN ساخته رایدلی اسکات است. در سال 2005 سازنده فیلم معروف گلادیاتور این فیلم را که مقطع جنگهای صلیبی را به تصویر می کشد ساخت و پرداخت . دو قرنی که مسلمانان و مسیحیان بر سر اورشلیم مشکل داشتند . در قرن 7 این شهر بزرگ در تصرف مسلمانان بود که تا قرن 12 این تصرف ادامه داشت . مسیحیان هم آزادانه رفت و آمد می کردند . مشکلاتی موجب شد که حاکم اورشلیم دروازه شهر را به روی مسیحیان بست . مسیحیان سپاهی تشکیل دادند و به زور و با وحشی گری تمام و با گذر از دریای خون ، اورشلیم را فتح کردند . صد سال نیز آنان این شهر را در تصرف خود داشتند . حالا نوبت مسلمانان بود که به حق خود برسند.

فردی به نام صلاح الدین ایوبی سپاهی 200 هزار نفری از کشور های مسلمان پیرامون جمع آوری کرد و اورشلیم را محاصره کرد ولی با روشی بسیار متفاوت تر از مسیحیان این شهر را تصرف کرد . تصرفی با درجه کیفی خشونت بسیار کمتر از مسیحیان و تقریبا مصلحانه در راستای کرامت انسانی . اتفاقا اروپاییان را شیفته خود و اسلام کرد . البته این تصرف اورشلیم و محق دانستن مسیحیان برای زندگی در اورشلیم ادامه داشت ولی تاریخ ثابت می کند که این شهر بیشتر در اختیار مسلمانان بوده و مسلمانان ریشه ای تر و محق تر از مسیحیان برای سکونت در این محل می باشند . فیلم پایان جالبی هم دارد . شهر اورشلیم فتح شده و صلاح الدین از مسیحیان می خواهد که بدون خونریزی شهر را ترک کنند. 

طرف مسیحی : ما شما را کشتیم و اینجا را فتح کردیم . چگونه بدون انتقام به ما تضمین امنیت می دهید ؟

صلاح الدین : ما مسلمانیم و خشونت و کشتن در دین ما راهی ندارد .

منجی سلطه گر 5

شیطان در زمان جهل نمود پیدا می کند . عین بار منفی است . در نبود بار مثبت ظاهر می شود . رشد می کند . قدرت می یابد و لشگر سازی می کند و می تازد و مغزوفکر و همه چیز انسان را متوجه خودش می کند . شیطان مخالف خدا نیست . مخالف ما انسان هاست . قسم خورده که نگذارد به خدا برسیم . بهشت بودیم . اخراج شده ایم . شیطان حسود است . می خواهد برتر باشد . از اشرف مخلوقات شدن انسان می ترسد . این ادعایی است که خدا کرده و شیطان می خواهد ثابت کند چنین نیست . هدف از زندگی دقیقا همین بازگشت به سرمنزل اولیه است . ولی هر روز میوه های ممنوعه بیشتر می خوریم .
همان مقدار که طرز فریب دادن شیطان پیشرفت کرد طرز مبارزه نیز پیشرفت کرد . این مبارزه همچنان ادامه دارد انسان هنوز جاهل است وهنوز در منجلاب فساد و تباهی در حال غرق شدن است . در اوج جهل و تاریکی انسان ها به دنبال نجات می گردند .اوج قدرت شیطان را شاهدیم و اوج اسارت انسان
شیطان قدرتمند تر و پیچیده تر شده . ارتش دارد . سینما دارد . رسانه دارد . اصلا ما رادر شک قرار داده . احساس ما این است که شیطان مهربان شده شیطان زمان باسواد است . خوش تیپ است . سر دمدار رعایت حقوق بشر است . دموکراسی پیشه کرده و مهمتر از همه می گوید انسان باید آزاد باشد .
مگر شیطان از این حرف ها می زند ؟ در عوض ما چه . نه ظاهرا پیشرفته ایم و نه فرصت فکر کردن به حقوق بشر داریم چه برسد آن را رعایت کنیم .
شیطان اول انسان ها را اغوا می کند و بعد با زینت بخشیدن به امورزشت انسان ها را وسوسه میکند . همینکه انسان به عمل زشت پناه برد شیطان از او دوری می کند واعلام انزجارمی کند . وعدتکم فاختلفتکم وعده دادم و با شما خلف وعده کردم و همانگاه که انسان گمراه شد شیطان به او می گوید انی بری منک اخاف الله رب العالمین از تو بیزارم من از پروردگار عالم خوف دارم .
مسلکی که شیطان برای بقا می چیند در همه حلول کرده ها یکی است . شیطان بزرگ داریم و شیاطین کوچک هم داریم . اغلب ختم به دیکتاتوری می شود . کافی است فریب نخوریم و این فریب نخوردن را با راههای درست به دیگران ترویج کنیم . شیطان و قلمرو حکومتش را ضعیف کرده ایم . جغرافیای خاصی هم ندارد . خود ما موجب تقویت شیطان می شویم .
شکست دادن شیطان راه میانبر ندارد . زیر بار ظلم شیطان نرفتن به همین راحتی ها نیست . کاملا بد مسیر است .
دکتر شریعتی : خدایا به امتم بفهمان که راه رسیدن به تو از روی زمین می گذرد سخت است و هوایی نیست
آدم های بیشماری خواستند پرچمدار صلح بشوند ولی موفق نشدند چون حقانیت نداشتندهمگی به یک جانبه گرایی دچار شدند و اینگونه گور خود را کندند . همه درست فکر می کردند که می خواهند دنیا را یک رنگ کنند ولی همه اشتباه می کردند . همگی به انحصار دچار شدند . فردگرا شدند . افراط کردند . به زور متوسل شدند . جنگ راه انداختند . در آخر یا خود کشی کردند و یا کشته شدند .
واما قرن حاضر
قرنی که به ظاهر پیشرفته است ولی پست ترین قرن هم هست . همین که بدانیم در این قرن بیشترین جنایات رخ داده کافی است که به بی هویتی این قرن پی ببریم .
شیطان آخرین و کاملترین حربه خود را به کار برده و بزرگترین امپراطوری دوران را به وجود آورده است و همان اندازه آسیب پذیر ترین حالت خود را می گذراند . به تلنگری بند است . برای همیشه از بین خواهد رفت .
- دیکتاتوران همان کسانی اند که شیطان در وجودشان حلول کرده است . در چند چیز با هم اشتراک دارند :
می گویند که ما برتریم و دیگران پست هستند . همه باید زیر سلطه ما باشند . هر کس با ما نیست دشمن ماست . ما فقط حقیم و دیگران همه باطلند . همه شان فتح دنیا را آرزو داشتند و لی در آخر موفق به فتح خودشان هم نشدند .
فعلا که دنیایی که ساخته اند رو به تباهی است . به زبان سینما دنیایمان تشریح شده است و می توان از این زاویه هم به آنها نگریست

هوش مصنوعی ARTIFICAL INTELLIGENCE ساخته نابغه سینما استیون اسپیلبرگ
هوش مصنوعی می توانست حادثه ای در عرصه سینما شود ولی زیاد مورد لطف قرار نگرفت . با اینکه یادگاری از استنلی کوبریک بود ولی زیاد تحویل گرفته نشد .
داستانی برمبنای نوول برایان آلدیس با نام سوپر اسباب بازیها تا آخر تابستان دوام می آورند و برگرفته از اثر معروف کارلو کلودی با نام پینوکیو .
داستان از فاجعه ای که در آینده رخ خواهد داد آغاز می شود . گرم شدن زمین و آب شدن یخ قطبین و فراگیری اب روی کره زمین
بشر به دلیل نداشتن محل زراعت و نداشتن خوراک کافی برای مصرف و زنده ماندن از تکنولوژی اش جهت ساخت ربات های هوشمند استفاده می کند. رباتی که به سان بچه ای 11 ساله خلق شده و دیوید نام دارد .
دیوید که کاملترین ربات ساخته شده است و می تواند به مادر عشق بورزد به دانشمندان دیگر معرفی می شود . گویی قرار است صحنه روز اول خلقت انسان تداعی شود که خدا همه فرشتگان را فراخواند تا بگوید انسان خلق کرده ام و به عنوان اشرف مخلوقات آن را ستایش کند و بگوید فتبارک الله احسن الخالقین .
با این شروع قرار است در مقیاسی کوچکتر بشریت را از بالا دیدار کنیم .
دیوید حکم جایگزینی پسر اصلی خانه را دارد که بیمار است و احتمالا رو به مرگ . ولی پسر خانواده بهبود می یابد و به خانه برمی گردد و چون دیوید پسر اصلی نیست و ربات است طرد می شود . با ترغیب فریبکارانه مارتین دیوید گیسوان مادر را به نشانه دوست داشتن با قیچی بریده ولی برعکس مورد خشم مادر قرار می گیرد . به جنگل برده می شود تا در نزد خانواده نباشد خوردن میوه درخت ممنوعه و هبوط
سفر اودیسه وار دیوید آغاز می شود و دیوید به دنبال راهکاری است که به سمت مادر بازگردد . در طول سفر رباتهایی را می بیند که ناقص اند و آواره اند . آنها را با دیوید دستگیر می کنند و به flash fair می برند . جایی که جهت سرگرمی انسانها ، ربات های ناقص را به آتش می کشند و نابود می کنند . چون دیوید سالمتر و کامل تر از دیگر ربات هاست آزاد می شود . دیوید پس از گذر از مراحل سخت و کمک دوستانی مثل جو ژیگولو و .... در انتظار مادر 2000 سال به خواب می رود و در آخر با اجازه موجوداتی فضایی اجازه پیدا می کند که یک شبانه روز مادرش را مجازی ببیند و لذت حضور در کنار مادر را تا ابد با خود داشته باشد و همین هم می شود دنیای پس از مرگ
داستان ته مایع مسیحی یهودی دارد دینی است و برگرفته از داستانی آنسویی است ولی مهم است که چگونه به تصویر کشیده شده است . دیدگاهی این است که دانه درشت ها خواهند ماند و عده ای خاص نجات پیدا خواهند کرد و سوپر اسباب بازی ها خواهند ماند همچون فلسفه اصلی داستان مورد اقتباس قرار گرفته
شهر آتش ، نسل سوزی بشر است . تصویری است از ظلمی که به بشر می شود . انسانهایی که به تعبیری ناقص خلق شده اند و باید توسط آنها که خود را برتر می دانند از بین بروند . جنگ افروزی هایی که در منطقه خاور میانه رخ می دهد نهایتا در راستای همین فلسفه است که ما جهان سوم هستیم و باید بسوزیم و از نو ساخته شویم
داستان داستان نقص و تکامل است . ولی انسان روبات نیست که نقصش را با تعویض فک و چشم و دست برطرف کند و در صورت پیدا نکردن زاپاس محکوم به نابودی و ذوب شود و از نو ساخته شود
به حکم انسان بودن همه باید رستگار شویم . همه باید به خدا برسیم . همه باید سعادت مند شویم .
در این فیلم به آینده کره زمین تحقیر آمیز نگاه می شود . اسپیلبرگ هشدار می دهد . راهکار نشان نمی دهد ولی عاقبت رفتن به سوی چاه را نمایش می دهد .
اسپیلبرگ روند تکنولوژی مادی کنونی را در صورت ادامه پیدا کردن و تزریق نشدن معنویت نابودی انسان و انسانیت می داند .
بشر به چه سمت می رود ؟ با نسل کشی هایی که می شود به سمت خدا می رود و یا قرار است درجا بزند ؟
این فیلم باعث می شود ما از روند گرم شدن زمین بترسیم . از بی عاطفگی روز افزون بترسیم . از ماشینی شدن روز افزون و اسیر دست ماشین شدن بترسیم .
به جرج بوش گفته بودند که چرا پیمان کیوتو عدم گسترش گازهای گلخانه ای را امضاء نمی کنی ؟ گفت : تا چند سال دیگه جنگی می خواد کل زمین رو دربگیره و دو سوم کره زمین نابود بشه . نیازی نیست امضاء بشه .
کدام ایدئولوژی مسئول تر است ؟ کدام نوع مدیریت به فکر نجات بشریت است ؟
صحنه زیبایی که فیلم دارد صحنه شام خوردن دیوید و خانواده است و رقابت بین دیوید و مارتین. در حال خوردن اسفناج اند و اصولا دیوید غذای انسانی نمی خورد ولی با تاکیدات مارتین از اسفناج می خورد و خراب می شود . یکی از کارهایی که شیطان انجام می دهد تاکید به تقلید است .
هر عقیده ای که منجر به بی هویتی مقلد شود و او را وابسته طوطی وار کند محکوم به ضد انسانیت بودن است . هر عقیده ای که بخواهد دیگران را شبیه خودش کند محکوم است .
....................................
هر آن کس که بخواهد بزرگی خود را از تحقیر دیگران به دست آورد و خودنمایی و تبلیغات بسنده کند و به تولید بومی و کاملا خود مدارانه نپردازد ، به مرور محکوم به فنا است . چون از قدیم گفته اند دست بالا دست بسیار است . باور کنید آنانکه خود را جهان اول می پندارند ، برای عقب راندن ما و برتر ماندن خودشان صبح تا شب تلاش می کنند و هر از چند گاهی برای اینکه ما به برتر شدن نیاندیشیم ضربه ای می زنند و جنگ و تحریمی راه می اندازند که همه خوبی ها نزد خودشان باشد . .
فیلمی مهجور شده به نام Antitrust ساخته پیتر هوویت را سال ها پیش دیدم که خود افشاء کنندگی عجیب و غریبی دارد و دیدن آن را به تمام کسانی که همه چیز خودمان را سیاه و همه چیز آنسوی آبها را سفید می بینند توصیه می کنم .
داستان گری وینستون تیم رابینز مدیر شرکت نرم افزاری بزرگی است که حداقل مقدور با گریم شبیه بیل گیتسش کرده اند و مثلا کمپانی اش هم مایکروسافت است که با نام دیگری در فیلم خوانده می شود و این شرکت با شکوه و قبله آمال همه نخبه های طراحی نرم افزار جهان ، از محصولات جدید و برند های تکنولوژیک خود رونمایی می کند و حالا قرار است در آینده نه چندان دور ، نرم افزار بسیار خفن تری به بازار ارائه دهند و از جمیع نخبه ها می خواهند که به استخدام آن شرکت نائل شوند . مسلما همه مقهوران تلاش می کنند که وارد آنجا شوند ولی در این میان یک نفر هست که می خواهد مستقل باشد .
پشت پرده این شرکت را که می بینیم متوجه می شویم که درصدی از طراحی این نرم افزار تبلیغ شده پیش نرفته اند و همه آنچه گفته شده است آرزوی مدیر کمپانی است که به کمک همین نخبه های جدید الورود دل خوش کرده و می خواهد با آنها انجامش دهد و خلاصه اینکه می بینیم مثلا بیل گیتسی که خودش نابغه بوده و حالا به ته دیگ رسیده است از تمام داشته های مادی اش برای انحصار این تکنولوژی بهره برداری می کند و صراحتا دیالوگی دارد که طی آن می گوید من اول شدم که اول بمانم و ماجرا در جایی حساس تر می شود که آن مستقل ورود نکرده با دانش و نبوغ شخصی اش نرم افزار مذکور را طراحی می کند و بعد از این است که می بینیم مثلا بیل گیتس داستان ما که در دنیا به بهترین و والاترین نخبه معروف است تمام تلاشش را خرج خفه کردن و از بین بردن این رقیب مستقل می کند می دانید که بخش اعظمی از نیروهای مایکروسافت نابغه های غیر آمریکایی مخصوصا هندی و پاکستانی ها هستند که برای اول شدن این کمپانی بردگی می کنند
انرژی هسته ای بالا ترین دستاورد علمی روی کره زمین است که بعد از آن به جوش هسته ای خواهند پرداخت . اگر آمریکایی ها در نشست هایشان کاملا حقانیت ایران را بپذیرند یعنی انحصار بزرگشان خواهد شکست و جایگاه اول را از دست خواهند داد و احتمال زیاد چند پله سقوط خواهند کرد و به این دلیل است که 12 سال است پافشاری می کنند که ما این تکنولوژی و علم برتر را نداشته باشیم .
............................
روبوتها ROBOTS ساخته کریس وج
داستان در شهر روبات ها رخ می دهد و زندگی ساکنینش .
روباتی ظرف شوی بچه دار می شود سر هم کردن قطعات روبات کودک اسم فرزندش را رادنی می گذارد .
رادنی وقتی بزرگ می شود قطعات بزرگتری سرهم بندی می شود متوجه می شود که در پایین شهر زندگی می کند و تمام مردمان شهرش کهنه و کارگر هستند . پدرش هم که در رستورانی کار می کند و رییسش به او بسیار زور می گوید .
رادنی که متوجه استعدادی در درون خود می شود و رباتکی می سازد تا به پدر در شستن ظروف کمک کند. از این سو در تلویزیون تبلیغات گسترده کارخانه بزرگ روبات ها را با ریاست بیگ ولد می بیند . شعار تبلیغی جالبی هم دارد . این که مهم نیست روبات کهنه باشه و یا نو . مهم اینه که با چه ایده ای سر هم شده باشه .
رادنی که شهر رویاهای خود را یافته و می داند در آنجا پیشرفت خواهد کرد فیلش یاد هندوستان کرده و تصمیم می گیرد به این کارخانه برود . می رود و بر خلاف تبلیغات متوجه می شود که این کارخانه انحصاری شده و هرکسی را راه نمی دهند . فردی به نام راجروجود دارد که بیگ ولد بانی کارخانه را زندانی کرده و خود ریاست این کارخانه را به دست گرفته است . راجر نظریات و ایدئولوژی کاملا خلاف بیگ ولد دارد . وی به هیچ وجه استفاده از قطعات کهنه را قبول ندارد و فقط اصرار دارد قطعات جدید باشند . روبات کهنه باید ذوب شود و دوباره قالب ریزی شود . تمام این دستورات را نیز از لابی مادرش دستورمی گیرد . روبات های کهنه خود را در معرض خطر می بینند و چشم امید به بازگشت بیگ ولد دارند منجی . رادنی که به زور وارد کارخانه شده است ایده های مصلحانه خود را پیاده می کند و موجبات ناراحتی مادر راجر می شود . مادر راجر او را دردسر ساز می پندارد . رادنی موفق می شود بیگ ولد را پیدا کند . رادنی رهبری تمام روباتهای کهنه را به دست می گیرد و قیامی به پا می شود و در مبارزه آخر بر سردمداران پیروز می شود .
در این فیلم صراحتا سیاست های خارجی آمریکا نشانه گرفته شده است . تفکری که انسانها را نو و کهنه می بیند و عقیده دارد کهنه ها باید از بین بروند . هر که با ما نیست علیه ماست
شخصیت راجر اشاره مستقیم به نئو محافظه کاران دارد . قماش جرج بوش که در زمان صدارتشان می خواستند دنیا را زیر پا له کنند که البته موفق نشدند . مادر راجر هم لابی یهود حاکم در آمریکا است که پشت پرده تمام سیاست ها را مدیریت می کند .
شخصیت بیگ ولد به گذشته آمریکا اشاره دارد که به خبیثی رهبران معاصر نبودند . انسانیت سرشان می شد و مورد مقبولیت اکثر مردم هم بودند . مخصوصا آبراهام لینکلن که شانزدهمین رییس جمهور آمریکا بود که تاریخ از آن بد نگفته است . هیزم شکنی که از فقر برخواست و به راس کار آمد و هوا خواه برده ها شد و در جهت آزادی برده ها و احقاق حق آنها تلاشهای بسیار کرد .
در این کارتون نشان داده می شود که گذشته آمریکا خیلی بهتر از زمان حال بوده است و صراحتا رهبران اکنون را دجالان و شیطان صفتان و جباران تاریخ نشان می دهد .
و بالاخره این که بالاخره کسی پیدا می شود که حساب دجالان را کف دستشان بگذارد .
شریعتی : غرب هرچه باشد در برابر ایدئولوژی شرق شکست خواهد خورد .

منجی سلطه گر 4

  
دولت بهار - حمید لازمی/ سیاست های آمریکا مخصوصا قسمت خارجی اش با بخش ایدئولوژیک هالیوود توجیه و تبلیغ و بزرگنمایی می شود .

اصولا به هالیوود می گویند وزارت امورخارجه کوچک آمریکا . بیشترین سیاست های خارجی آمریکا در جنگ و جاسوسی است . پس برای این قشر فیلمها حساب جدایی باز کرده اند . باید این فیلمها بزرگ و پرخرج و با ستارگان معظم ساخته شود و چهره ای اسطوره ای و منجی گرایانه از آمریکا برای جهانیان نشان داده شود.

با فیلمهای جنگی هم دنیا را می ترسانند و هم تبلیغی است برای جذب نیروی نظامی تا جوانان فقیر امیدی برای رسیدن به در آمد به بهانه دفاع از حریم مقدس کشورشان داشته باشند.
و حالا سوال : آمریکا چقدر جنگ تحمیلی داشته که این همه فیلم جنگ مقدسی می سازد ؟

متاسفانه ما که 8 سال جنگ و دفاع داشتیم این همه فیلم نمی سازیم و همین تعداد هم که ساخته می شه مورد عتاب و ختاب برخی قرار می گیرد.

2 سال بعد از حادثه 11 سپتامبر جناب آقای جرج بوش با معاون و مشاور ارشدش کارل گرو جلسه ای تشکیل داد با 40 تن از تهیه کنندگان پرقدرت امریکا . در این جلسه میثاق نامه ای نوشتند تا جنگ با تروریسم توسط هالیوود پشتیبانی شود . در طول تاریخ سینما بین هالیوود و کاخ سفید هماهنگی بسیاری بوده است . جالب این که هم زمان با جنگ عراق و افغانستان و ... سری فیلمهای جنگی خاور میانه ای پشت سر هم ساخته شدند که گویی ارتششان طبق فیلمنامه این سینما گران حمله کرده است .

دو حزب دموکرات و جمهوری خواه در طول تاریخ همیشه در تقابل با هم بوده اند . هر دو یک هدف دارند و آن سلطه بر دنیاست ولی فرقشان این است که دموکرات ها بسته و جمهوری خواهان رو بازی می کنند . جمهوری خواهان خشن تر و جنگ طلب تر هستند و دموکرات ها سیاس تر.
اول نظامی می جنگند و بعد فرهنگی و برخی موارد اول فرهنگی جلو می روند و بعد نظامی تشریف فرما می شوند . این دو از ابتدا یار شفیق هم بوده اند و هستند. البته صدای مخالف هم هست .

الیور استون می گوید : نمی گذارند جنبه های منفی گفته شود . فیلمهایی که حقیقت را می گویند نمی گذارند ساخته شود . بیشتر این فیلمها حکم پوستر برای جذب نیرو برای ارتش را دارند .

قرار بود الیور استون فیلمی درست کند در مورد جنگ . برای تحقق فیلم دست به دامن ارتش شده بود . ارتش فیلمنامه را خوانده بود و گفته بود : به شرطی کمک می کنیم که قسمتهایی از فیلمت را تغییر بدهی . الیور گفته بود کدام قسمتش ؟ ارتش گفته بود کل فیلمنامه را عوض کن!

رایدلی اسکات برای ساخت سقوط شاهین سیاه از ارتش کمک خواسته بود . گفته بودند صحنه هایی که در آن سربازان غافلگیر می شوند و فاجعه آمیز کشته می شوند را حذف کن. رایدلی می گفت : اگر این تغییرات را بر روی فیلم اعمال نمی کردم فیلمم به جای سقوط شاهین سیاه می شد سقوط گنجشک سیاه.

البته در زمینه فیلمهای جاسوسی ، سازمان سیا دل خوشی از هنرمندان ندارد. فیلم های خوبی هم که می بینید از سیا ساخته می شوند سر مرام و معرفت است . بقیه انتقادهای تند از سیا می کنند و دست سیا هم به هیچ جا بند نیست . چون هلی کوپتر ندارد که به هنرمند ندهد و هنرمند را به اندازه ارتش محدود به فرمان خود کند . سینما گر هالیوود در این زمینه قدرت مانور بیشتری دارد. در نتیجه فیلمهای سیاسی بیشتر از تبلیغ ، ضد تبلیغ هم می شوند .

به طور کلی در فیلمهای جنگی هدف رساندن این پیام است که آمریکا در حال نجات دادن جهان سوم است و این جهان سوم است که نمی خواهد نجات پیدا کند .

یکی ازامرای ارتش نازی از هیتلر پرسیده بود: قربان اگر بعد ها از ما سوال شود که چرا این همه کشتار کردیم چه جوابی باید بدهیم ؟ هیتلر گفته بود : ای احمق . وقتی همه دشمنان را کشتیم کسی باقی نمی ماند تا از ما چنین سوالی بپرسد.

صحنه جالبی در سرزمین هیچ کس دنیس تانویچ هست که دو نفر دشمن هم سنگر با هم سر این موضوع بحث می کنند که چه کسی جنگ را آغاز کرده است . مثلا اولی اصرار دارد که شما شروع کردید . دومی که تفنگ را سمت اولی نشانه می رود . اولی با قاطعیت می گوید به خدا ما شروع کردیم .

هات شات 2 HOT SHOT فیلمی کمدی و هجو جنگ است که رمبو و همه فیلمهای اسطوره ای هالیوود را مورد تمسخر قرار می دهد ولی در این فیلم موضوع مهمی پیش کشیده شده است . سالها قبل از حمله به عراق این فیلم ساخته شده است ولی در این فیلم به عراق حمله می کنند و صدام گیر می افتد . صدام فردی وابسته و خنگ دیده می شود که به راحتی کن فیکون می شود . البته رمبویی که در زمان ریگان تمام مصیبتهای سربازان شکست خورده ویتنام را ماست مالی می کرد و یک نفره لشگری را می کشت در این فیلم بسیار مورد هجو قرار می گیرد. نکته جالب فیلم این است که همه چیز مسخره می شود جز ایران.

 

در صحنه ای از فیلم . فرمانروای زن سربازان آمریکایی نقشه خاور میانه را برای عوامل تشریح می کند . به جای نام ایران نوشته شده مکان سخت HARD PLACE
......................................
رایدلی اسکات با رعایت موازین ارتش ایالات متحده سقوط شاهین سیاه BLACK HAWK DOWN را ساخت و طبق سفارشات چهره ای معصوم و خیر خواه باید نشان داده شود .

داستان مربوط به سال 1993 است و سومالی به کمک احتیاج دارد در زمان کلینتون . در سومالی و در شهر موگادیشو درگیری های قومی به وقوع پیوسته است و نیروهای حافظ صلح نتوانسته اند این درگیری ها را آرام کنند . قرار می شود آمریکا یک ساعته این درگیری ها را خاتمه دهد . البته به نیت یک ساعت می آیند و 15 ساعت درگیر می شوند و در نتیجه 19 سرباز کشته و 70 مجروح زخمی از آمریکا و 1000 کشته سومالیایی به جا می ماند . چندین شاهین سیاه (نوعی هلیکوپتر) هم سقوط می کند. پیام فیلم این است که آمریکا آمد ثواب کند کباب شد .

رایدلی اسکات در حین اکران می گوید: خوب است مردم آمریکا از دنیای خارج هم با خبر شوند و در مورد مشکلات دیگران خبر دار شوند. ولی به چه قیمتی. صحنه جالبی دارد . سرباز آمریکایی به طرف شورشی سومالیایی شلیک نمی کند .

دوستش : چرا شلیک نمی کنی ؟

سرباز : فعلا اون شروع نکرده.

فیلم با جمله ای از افلاطون ، فلسفی شروع می شود با عنوان مرگ پایان جنگ است و در طول فیلم آمریکایی را می بینیم که با دخالت در امور کشورها قصد خیر دارد و در این مسیر آسیب هم می بیند ولی چون در راه نجات است عیبی ندارد.

البته بعدها مشخص شد که دلیل توجه غربی ها به سومالی وجود منابع نفتی بیشمار در این کشور است.

اشکهای آفتاب TEARS OF THE SUN
در این فیلم بروس ویلیس به کمک ارتش به نیجریه می رود تا یک دکتر آمریکایی (مونیکا بلوچی) را که گیر افتاده نجات دهد . این تروریست ها خیلی نامردند. یک شهروند آمریکایی را در کشور خودشان گیر انداخته اند.

در نیجریه شورشیان مسلمان ، رییس جمهور و خانواده اش را به قتل رسانده اند و قدرت را در دست گرفته اند و در صدد هستند تا گروه مسیحی را نیز قتل عام کنند . ارتش آمریکا با یه تیر می خواهد دو نشان بزند . هم مونیکا خانم را نجات بدهد و هم با اینها بجنگد.

دیالوگ : اگر دست روی دست بگذاریم و دشمنان آمریکا را آزاد بگذاریم به تراژدی ختم می شود . پس باید به قلب دشمن بتازیم.

در پایان فیلم هم جمله ای از سیاستمدار قرن هجدهمی انگلیس ادموند بورک می بینیم : همه آن چیزی که آدم بدها و شیاطین می خواهند این است که آدم خوب ها کاری نکنند.
THE ONLY THING NECESSARY FOR THE TRIUMPH OF EVIL IS FOR GOOD MEN TO DO NOTIHING

کلا هدف و پیام این فیلم هم این است که بگوید . ما اگر به جایی حمله می کنیم دلیل داریم .

گزارشگر : این همان کشوری است که آرام و صلح طلب بود و توسط شورشی ها مورد تهاجم قرار گرفته . این گروه جنگ جو فقط با خشونت کار خودشونو کامل می کنند .

در صحنه ای دکتر به بروس می گوید : به امان خدا

بروس : خدا قبلا آفریقا رو ترک کرده

گروه شورشی به کلیسایی حمله می کنند و با این که راهب می گوید اینجا خانه خداست . گوش نداده و راهب را می کشند .
..................................
فیلم تبلیغی دیگر که در سال ساختش آن را جوابیه ای برای فارنهایت و مخالف جمهوری خواهان می دانستند . فیلم عروسکی و کمدی و کاملا سیاسی پلیس جهانی - تیم آمریکایی است.
TEAM AMERICA- POLICE WORLD

ابتدای فیلم پسر بچه ای را در حال خوردن بستنی می بینیم که به یک فرد ریشوی مسلمان کریه المنظر برخورد می کند که در صدد انجام عملیات تروریستی هستند . یکی از تروریست ها محمد علی نام دارد. پلیس آمریکایی سر می رسد و اینان را ناک اوت می کند . البته این عملیات همه در فرانسه رخ می دهد و سر کشتن تروریست ها برج ایفل و موزه لوور و ... هم ویران می شود و در آخر فرمانده می گوید : همه چی حله . تروریست ها رو کشتیم.

این ویران کردن فرانسه هم ریشه سیاسی دارد . دلیلش این است که فرانسه در حمله به عراق جمهوری خواهان را همراهی نکرد.

مسلمانان همگی به صورت مور و ملخ کشته می شوند ولی یک آمریکایی که می میرد . سمفونی های ارکسترال حماسی نواخته می شود و گریه تماشاگر را در می آورند . یک کلیپ حماسی هم در فیلم گنجانده شده . مقر فرماندهی در دهان مجسمه موسس آمریکا جرج واشنگتن در کوههای راشمور است .

ماموریت بعدی مصر است . چون تروریست ها به مصر رفته اند . برای جایگزینی نیروی کم شده هنرپیشه سینما می آورند تا بتواند با تغییر چهره به داخل تروریست ها نفوذ کند .

در مصر هم برای گیر انداختن تروریست ها کل اهرام مصر را نابود می کنند . یک دلیل همان حسادتی که به اهرام دارند و دلیل دیگر هم این است که مصر هم سالیانی سر ناسازگاری با اسراییل داشت.

در فیلم دشمنان را نابود می کنند و همه عقده ها را بر سر مخالفان خالی می کنند تا دلشان خنک شود .

محل بعدی کره شمالی است به رهبری کیم جونگ ایل. در فیلم همه منتقدان جنگ طلبی آمریکا مورد تمسخر قرار می گیرند . هنرپیشه هایی مثل سوزان ساراندون . الک بالدوین . مایکل مور . مت دیمون . دنی گلاور . ساموئل ال جکسون . جرج کلونی . تیم رابینز . شون پن . مثلا شون پن به عراق سفر کرده بود و با عراقی ها همدردی کرده بود.

الک بالدوین هم در حوادث 11 سپتامبر گفته بود : حاضرم در نیویورک بمانم و در عملیات دیگری کشته شوم تا در این کثافت گاه زنده نمانم . البته وی قبلا گفته بود که اگر جرج بوش رییس جمهور آمریکا شود از آمریکا خواهم رفت . جرج بوش رئیس جمهور شد و نرفت .

سوزان ساراندون و همسرش تیم رابینز هم که دائما هر موقع وقت کرده اند انتقادهای اساسی کرده اند . مثلا سوزان ساراندون گفته بود : من هنوز نمی دانم رابطه بلر با بوش چیست . نمی دانم در مورد چه چیزی با هم صحبت می کنند . ما نمی خواهیم جوانان آمریکایی و عراقی را دفن کنیم . ما می خواهیم شقاوت و وحشت و تبدیل شدن جهان را به یک امپراتوری تحت کنترل آمریکا را دفن کنیم.

مایکل مور هم در فیلم به صورت چاقالوی تروریست دیده می شود . هنرپیشه های مذکور در برابر آمریکا قرار می گیرند و جنگی در کره شمالی رخ می دهد . مثلا الک بالدوین همه دنیا را به صلح دعوت می کند ولی خبر ندارد رهبر کره کل دنیا را بمب گذاشته است . مثلا پلیس جهانی سر می رسد و الک را متوجه اغفال و جهلش می کنند و می گویند تو داری از نابود کننده دنیا حمایت می کنی . رهبر کره الک بالدوین را می کشد تا خبیث بودنش ثابت شود خود نیز کشته می شود و مثلا حقانیت آمریکا تو فیلم ثابت می شود .

از دهان رهبر کشته شده کروه شمالی موجود فضایی خارج می شود . یعنی مخالفان آمریکا دشمن بشریت هستند و بیگانه های غیر زمینی اند.

خسارت جانبی COLLATERAL DAMAGE
این فیلم قبل از حادثه 11 سپتامبر ساخته شد . در حین اکران نمایشش به تعویق افتاد چون فیلم دیالوگهای پیشگویانه زیادی دارد.

خطاب به آمریکاییان : شما چرا وقتی اسلحه ای دست یک کشاورز می بینید سوال نمی کنید این کشاورز چرا به سلاح احتیاج دارد ؟

در حول و حوش اکران فیلم می گفتند نباید هالیوود چنین فیلمهایی بسازد چون تروریست ها را تحریک می کند . در حالی که خبر نداشتند . آمریکا به این فیلمها احتیاج دارد .

اگر تروریستی وجود ندارد پس آمریکا دنیا را در ترس کاذب و دروغین قرار داده است و اگر تروریست هست خب این فیلمها حکم قصاص قبل از جرم را دارند . حکمی که در آن می گوید تروریست و پیرامونش باید نابود شوند چون خطرناکند .

در فیلم خسارت جانبی شیوه بن لادنی تروریست ها دیده می شود . تروریست مورد نظر پس از انفجار سفارت کلمبیا در آمریکا در نوار فیلمی به مردم آمریکا پیام می دهد: ما شما را درگیر جنگ بزرگی خواهیم کرد . از حالا به بعد یک شب آرام تا صبح نخواهید داشت.

به قول منتقدی : برای سیا و تروریست ها یک چیز مشترکا مهم نیست و آن جان مردم است. در عین حال در برابر عمل تروریست ها عکس العمل دخالت های آمریکا در خاک کلمبیا است . به آمریکاییان می گویند کشور ما سرزمین شما نیست چی از جون ما می خواهید.

آرنولد شوارتزنگر نقش آتش نشانی را بازی می کند که طی حادثه ای وارد ماجرای بزرگی می شود . با زنش در رستوران روبروی کنسولگری قرار می گذارد تا بعد از مدتها غذایی بخورند . عملیات تروریستی نزدیکشان انجام می شود و جلوی چشمش همسر و فرزندش از بین می روند . بمب گذار کلمبیایی است که 7 مورد دیگر را به گردن می گیرد . نام وی کلودیاولف است از گروه گوریلاز.

در نوار ویدیویی : من از طرف مردم کلمبیا صحبت می کنم . من بمب گذاری لس آنجلس رو به گردن می گیرم . این بمب هشداری بود برای جرائم آمریکا . تا زمانی که آمریکا در امور داخلی ما دخالت کنه ما برای شما بمب می آوریم . شما در خانه هایتان احساس راحتی نخواهید کرد تا اینکه بمیرید . کلمبیا کشور شما نیست . برید از کشور ما بیرون .

ولف عقیده جالبی دارد : این ما نیستیم که تروریسم را به آمریکا برده ایم . این آمریکا است که تروریسم را به کلمبیا آورده است .

در مصاحبه ای سخنگوی دولت این حادثه را اتفاقی و خسارت جانبی معرفی می کند . آرنولد تصمیم می گیرد خودش وارد عمل شود و انتقام زن و بچه اش را بگیرد .

دولت آمریکا تصمیم دارد که با دولت و تروریستهای کلمبیا مذاکره کند . مخالف داخلی : جنگهای شما باعث تحریک تروریست ها شده است . ما باید از خاک کلمبیا خارج بشیم .  از این سو آرنولد به کمک یک سابقه دار جنگی راه و چاه کلمبیا را یاد می گیرد .

دیالوگی دیگر : شما آمریکایی ها خیلی زرنگید . هر کی میاد بهش اسلحه می فروشید ولی نمی پرسید با اسلحه چی کار می خواد بکنه.

در فیلم می بینیم که آمریکایی ها مستقیم و غیر مستقیم با تروریست در ارتباط است .

غبار جنگ FOG OF WAR
فیلم تماما مصاحبه با مک استرنج نامارا وزیر دفاع دوران کندی و جانسون است. در مورد جنگ ویتنام : اگر کندی ترور نمی شد جنگ ویتنام زودتر در 1965 پایان می یافت.

فیلم 11 فصل دارد . حاوی پندو اندرز . ELEVEN LESSONS FROM THE LIFE OF ROBERT S. MC NAMARA

در 1968 وی پس از انجام ندادن کامل کارهایش از کابینه اخراج شد . به واسطه ملاقات با کاسترو و یک ژنرال ویتنامی تحت تاثیر آنها قرار گرفت .

در برابر اصرار ارول موریس کارگردان که می خواهد در مورد سیاست های شکست خورده اش بگوید : دیگر نمی خواهم چیزی بگویم.

جمله عجیبی دارد : من آنقدر خام و بی تجربه نیستم که باور کنم می توانیم جنگ را حذف کنیم . چون ما نمی خواهیم ماهیت انسانها به این زودی ها تغییر کند.

حساس ترین جای فیلم خاطراتی است که از نحوه انداختن بمب های آتش زا و دو بمب اتم به ناکازاکی و هیروشیما می گوید . خودش جزو سیستمی بوده که این ماموریت را انجام داده . زیر دست فرمانده بی رحمی به نام کورتیس لیمه که پیروزی در جنگ را فقط در نسل کشی می دیده و عقیده داشته که اگر ژاپنی ها را نکشند محاکمه خواهند شد . خاطرات دیگر از قصد حمله به کوبا و کاسترو و جلوگیری شوروی از این حمله و ... است که پس از سالها زبان باز کرده و اعتراف می کند چه فایده . شنیدن این خاطرات از زبان خودش جذاب تر است و تصاویر مستند هم نشان و گواه جنایتهایی که آمریکا مرتکب شده ولی در زمان خود اقداماتی غیر قابل بررسی بودند .

دشمن دولت ENEMY OF THE STATE کاری از تونی اسکات برادر مرحوم شده رایدلی اسکات و با بازی ویل اسمیت . فیلم قصد دارد با کمک سبک تبلیغی تونی ، سیا را تبلیغ کند . هر کسی عشق آمریکا و ابهت آمریکایی باشد با این فیلم مبهوت می شود . پیام کلی فیلم این است که از زیر دست سیا کسی نمی تواند فرار کند . حالا کاری نداریم که دو الی 3 هواپیمای بزرگ روز 11 سپتامبر به اون بزرگی از دید این همه امنیت در رفتند و دو تا برج و بخشی از ساختمان پنتاگون را نابود کردند.

ماموران سیا همه جا هستند . فرد تحت تعقیب همه جا زیر نظر است و فرصت نفس کشیدن هم ندارد .

حالا خود فیلم تناقضی است که قابل دیدن است . یک مامور به ظاهر عضو سیا اعتقاد دارد آمریکا حسود دارد و دشمنان زیادی سعی در ضربه زدن به آن دارند و اعتقاد دارد باید دشمنان آمریکا را در هرکجا سرکوب کرد . وی نماینده آینده مجلس سنا را به خاطر اینکه ساز مخالف می زند را می کشد . اتفاقا در صحنه جرم دوربین مخفی مستند سازی کارگذاشته شده تا از مرغابی های برکه فیلم بگیرد و این صحنه قتل ضبط می شود . حالا ماموران به دنبال مستند ساز و فیلمش هستند . در طول تعقیب و گریز ها فیلم به دست وکیلی می افتد که از همه جا بی خبر است . این نگون بخت زندگی اش تباه می شود وهمه چیزش تحت نظر سیا است . ویل هر جا می رود با سنسور ها و ... وی را می یابند و تحت نظر دارند . از سویی فردی جین هاکمن که قبلا جاسوس آمریکا در ایران هم بوده به وی کمک می کند تا از مهلکه فرار کند . وی اعتقاد دارد که خود آمریکا مزاحم کشور هاست و سالها قبل مردم ایران آنها را بیرون انداختند .

هرچه قدر فیلم می خواهد از سازمان سی آی ای چهره لطیف و دوست داشتنی نشان دهد نمی شود که نمی شود . اتفاقا سیا با چهره ای خبیث و خشن و فضول و بی رحم دیده می شود و مردمان بدبختی که بدون اینکه خبر داشته باشند زندانی این نیروها هستند .

سوال : به نظر شما پیشرفت به این می گن که میلیون ها آدم تحت نظر باشند ؟

در آمریکای مدعی مهد تمدن شاهد شنود تلفن مردم و کنترل شدید همه مردم هستید که در این فیلم هم به این قضیه اشاره می شود افشاگری های ادوارد اسنودن آبروریزی بزرگ دولت آمریکا بود . در فیلم نظرات مردم دیده می شود که مخالف دخالت دولت در امور شخصی هستند . البته نمی دانند بدون اینکه بخواهند این فضولی صورت می گیرد .

منجی سلطه گر 3

دولت بهار/ حمید لازمی: دیکتاتور ها و آدم های شیطانی سعی می کنند به طریقی قدرت خود را گسترده کنند . دو عامل را شرح دادیم . یکی تنفر پراکنی و دشمن سازی و دیگری ایجاد فاصله طبقاتی بین انسانها و سلسله مراتب های کاذب و نظم نوین جهانی در اشل بین المللی .
یکی دیگر از شگردهای شیطان عوض کردن فضای زندگی است . مثلا نور را تاریکی و تاریکی را به ما نور معرفی می کند . داستان پادشاهی را که لباس می خواست همه شنیدید . دو خیاط را که ادعا می کنند قادرند بهترین لباس ها را بدوزند را قبول می کند . این دو هیچ نمی دوزند و هیچ را تن پادشاه لخت می کنند ولی با تعریف مخالف و بهره برداری از جهل پادشاه هیچ را لباسی باشکوه القا می کنند که فقط عاقل ها می بینند . پادشاه و یاران برای اینکه احمق نباشند می گویند چه لباسی !
باور پذیری انسان و بصیرت و تقوای انسان ها دستکاری شده است و تا می توانند کلاهبرداری می شود و از راه به درش می نمایند . هنوز پینوکیو آدم نشده است و دائما در حال فریب خوردن از گربه نره و روباه مکار است . ما آدمها اکثر مواقع فکر می کنیم بزرگیم و بیشتر از همه می فهمیم ولی نمی دانیم که حقیقت زندگی و درک آن بزرگی نمی خواهد و فقط نفسی پاک به مانند نفس کودک می خواهد . به همین دلیل است که کودک درون خویش را باید زنده نگه داریم و بچگانه به دنیا نگاه کنیم .
هم شیطان زیاد است و هم فریب خور . در صورت بالا بودن درصد جهل در جامعه این فرهنگ مورد استقبال قرار می گیرد و در اوج خود حقیقت جویان را به انزوا می کشانند .
در فلسفه از این واقعه به عنوان غار افلاطون یاد می شود . برای تعریف فضای غار افلاطونی چنین می گویند :
فرض کنید شما را در غاری به دنیا آورند و درب خروجی غار را نیز گل اندود کنند . در عوض آتشی درون غار روشن شود و شما در این محیط روشن و بسته زندگی کنید . سایه هایی که بر اثر آتش و بدن شما بر دیواره غار دیده می شود تصاویری اند واقعی . نور آتش هم نوری مصنوعی است . روشن می کند ولی فقط غار را روشن کرده است و نور حقیقی شمرده نمی شود . اگر شما از غار خارج شوید و نور خورشید را بنگرید و دشتی سرسبز و روشن را ببینید به نور خورشید و حقیقت رسیده اید . شما قبلا محدود به غار بوده اید و همینک پا به عرصه ای وسیع و حقیقی گذاشته اید .
انسان امروز در این دنیای غار افلاطونی اسیر توهمات است . هرکاری کند اسیر است . پولدار هم باشد باز اسیر است . گویی زندانی است که تنها خصوصیتش بزرگی آن است با همه امکانات رفاهی . فکر می کنیم که زندگی می کنیم ولی در حقیقت فقط زنده ایم . در بعضی موقعیت ها فکر می کنیم آزادیم ولی نهایتا در این شرایط موجود اسیر و زمین گیر و بدبختیم . وقتی حقیقت تحریف می شود انسانهای اسیر تر آزاد تر شمرده می شوند . بدتر از اینها این است که خفقان با آزادی اشتباه گرفته می شود .
سینما و رسانه در اکثر مواقع تلاش می کنند واقعیت را جای حقیقت به مردم دنیا تحمیل کنند . ما باید از دل واقعیت ها ، حقیقت را دریافت کنیم . از دل خاکستر ها الماس بیرون بکشیم و به اصالت هنر که همانا حقیقت جویی است بیاندیشیم و مسحور واقعیات خوش رنگ و لعاب مقهور کننده نشویم .
در حقیقت انسان می تواند یک روزه به خدا برسد ولی شیطان با خلق واقعیت های منحرف کننده زمان این رسیدن را طولانی می کند و با دادن هیجانات کاذب و مانع تراشی های مکرر انسان را زمین گیر می کند و موجب می شود که انسان درجا بزند . هر روز میوه ممنوعه می خوریم و به دوران هبوط خود می افزاییم . در این دنیای واقعی جوانان به مد دل می بندند . بدون اینکه بدانند عمل می کنند . سعی می کنند شبیه همدیگر بشوند و شبیه خودشان نشوند .
استنلی کوبریک فقید فیلمی دارد به نام پرتقال کوکی و این فیلم هم صحنه جالبی دارد که در این راستا می گنجد . فردی به نام مالکوم مکداول را جلوی پرده سینما دست و پا بسته نگه داشته اند و چشمانش را با وسیله پلک نگهدار باز نگه داشته اند . هدف این است که هرآنچه بر پرده سینما پخش می شود این پسر ببیند . تصاویری مملو از سکس و خشونت . نوعی نماد سازی برای نشان دادن چگونگی شستشوی مغزی جوانان . البته خود این فیلم تجربه ای بود برای نشان دادن عواقب دیدن سکس و خشونت و البته عواقب آن هم دیده شد . یک سری جوان عملیات کاراکتر های فیلم را در بیرون از سینما انجام دادند و در آن سال موجبات مشکل پیدا کردن این فیلم هم شدند .
جوزپه تورناتوره فیلمی دارد به نام سینما پارادیزو که این خصلت سینما را بررسی می کند .
مردم روستایی در ایتالیا سینمایی تازه تاسیس دارند که محو تصاویر آن می شوند و از آن تاثیر می گیرند.
پسر بچه ای توتو که به خاطر کودک بودنش حقیقت جو است منشا این تصاویر را که معمولا آپارات خانه است را می یابد
مردم دهکده که اغلب بی سواد و عوام هستند شیفته این فیلمها می شوند . آثاری از ژان رنوار و و لوکینو ویسکونتی و میکل آنجلو آنتونیونی و ...
مردم با قهرمان ها همذات پنداری می کنند . با آنها زندگی می کنند . عده ای با مرگ ستاره فیلم به خود تلقین کرده و می میرند . عده ای تمام دیالوگها و پلان ها را از بر می کنند . در این فیلم مقوله قبلی ما نظم نوین جهانی نیز دیده می شود اینکه داخل سینما به دو طبقه بورژوا و کارگر پولدار و بی پول تقسیم شده است . آپاراتچی در حرکتی منجی گرایانه فیلم را در بیرون ازسالن سینما نیز اکران می کند تا همه از آن استفاده کنند . آپاراتچی به خاطر با تجربه بودنش و نیز به دلیل اینکه هر فیلم را صدها بار می بیند حکم آدمی دارد که خارج از غار افلاطون است و دید وسیعتری نسبت به بقیه مردم دارد .
توتو از همان ابتدا می خواهد متصدی آپارات باشد و نمی خواهد مانند مردم عوام محو غار افلاطون باشد . در آتش سوزی آپاراتچی چشمانش را از دست می دهد و در دیالوگ هایی می گوید که در حین کوری بهتر می بیند و خود را آزاد تر می داند . وی تا قبل از کوری دیالوگ ستارگان را می گفت و بعد از کوری دیالوگ هایی از خود می گوید و از درون خود می تراود .
در فیلم همین شهر نیز غار افلاطون شمرده می شود با مردمانی مسخ شده . عشقی بین توتو و النا دختری در شهر صورت می گیرد و برای اینکه جواب نه نشنود و آزار نبیند به سفارش آلفردو از شهر خارج می شود که با عشقش همیشه زنده باشد .
توتو بعدها پس از فیلمساز شدن بر می گردد و در سن بالا با عشقش روبرو می شود و با اینکه النا شوهر کرده ولی هر دو شان این عشق را داشته اند . النا اعتقاد دارد که همین عشق و دوری توتو را خلاق و فیلمساز موفقی کرده است . اگر به هم می رسیدند شاید این قدر موفق نمی شد .
مردم شهر برخلاف توتو سالواتوره پیشرفتی نکرده اند چون هدفی نداشته اند و کوتاه بین مانده اند
فضای دیکتاتوری سعی می کند مردمانش را در محیط بسته ای حفظ کند و این فضای دیکتاتوری در یک شرکت خصوصی و دولتی هم دیده می شود . در ایران خودمان هم هست . در کشورهای دیگر هم هست و در اشل جهانی هم وجود دارد . غار افلاطونی شدن مدیریت ها یک مسئله جهانی است و همه ما در تشکیل آن مقصریم .
وقتی بوقلمون ها راس امور باشند زیر دستان چون عقاب نمی توانند پرواز کنند
سینما هنر حقیقت گویی است . اوج هنرمندی در سینما این است که در پس واقعیت هایی که بر سر مردم تحمیل شده دیواره ضخیم پیرامون را بشکافی تا نور حقیقت وارد زندگیمان شود . متاسفانه نظریه ای اصرار دارد که تعریف دیگری را مدنظر قرار دهد .
می گوید فیلمسازان باید از واقعیات فیلم بسازند و فقط سینما را محدود به بیان معضلات اجتماعی کنند . با قاطعیت باید گفت که این نظریه تحریف است . سینما محمل واقعیت نمایی هست ولی واقعیت گویی نیست و هر آنچه جز این است سینما نیست . مدیوم تلویزیون و دیگر مدیوم ها می تواند باشد ولی الزاما سینما نیست .
سینما هنر است . بخش کوچکی از وجوهاتش رسانه است . همه اش رسانه نیست . هنر خلق کردن است و خلق کردن هم کار خدایی است . پس هنرمند سینما مثل خداوند باید جهانی را برایمان ترسیم کند که غرق در ان شویم و در مقیاس کوچکتری از جایگاهمان ، خلقت اصلی بررسی شود . مفاهیم و موضوعات بیشماری وجود دارد که می توانیم سالها مشغول پرداختش باشیم . تکرار برای نسل ها و تذکر به انسان جهت شنیدن حقایق ، کلیشه محسوب نمی شود و سینما هنری نیست که از نو اختراع شود . همه تعاریف نامتعارف نابود شدنی اند و بقا ندارند . ذهنیاتمان را به راه اصلی متمرکز کنیم .
در سینمای پیشرفته آن سوی آب که تلاش می کنند لایه های هنر گسترده سینما را کشف و رونمایی کنند به این اصل رسیده اند که نسبت به دنیای پیرامون کودکی بیش نیستیم . کودکانه باید بنگریم و با قصه گویی و قهرمان پروری و جذاب ساختن محصولات هنری زبان تصویری آگاه کردن مردمشان را بیابند . چه تبلیغاتی بسازند و چه رسوا کننده هدفشان تشریح پیچیده ترین مفاهیم به ساده ترین زبان است . این حرف را بزرگان سینما می زنند . بزرگان نابغه سینما از دم معتقدند وظیفه ما ساده کردن پیچیده گی هاست نه پیچیده کردن سادگی ها
در این راستا فیلمهای متعددی می سازند و در این مقالات بیشترین قصدم این است که شعبه های اندیشه هنری سینمای آنسوی آب بالاخص هالیوود را بگویم .
تا اینجا به مباحث تشریح زندگی دنیوی انسان ها رسیده ایم . از غار افلاطون گفتیم و اینکه بشریت در شرایطی زندگی می کند که تلاش می شود او را غرق در واقعیات خود ساخته کنند . بت پرستی در امروزه روز هم موجود است و به راحتی آب خوردن می توانند مردم را و افکار عمومی مردم را به آنچه که می خواهند بکشانند .
بازی GAME ساخته دیوید فینچر به صورت سرگرم کننده ای به این موضوع می پردازد . فردی را وارد دنیای کاملا کنترل شده ای می کنند که رهایی از ان سخت ترین کار ممکن است . الف را قبول کرده تا حرف ی باید پیش برود . همه برایش بازی می کنند . حتی برادرش . مرگ و میر های تقلبی و حوادث کاملا برنامه ریزی شده و ... تا جایی که اثبات شود که بشر در بهترین لول سرمایه و حواس جمعی بازیچه قرار گرفتنش میسر است.
اصولا غار افلاطون ساخته و پرداخته قدرتمندان است . آنهایی که می خواهند تجربه خدایی داشته باشند
اکثر غریب به اتفاق حوادثی که در کره زمین دیده می شود نتیجه ماجراجویی های افرادی است که در جهت منافع خود ترتیب می دهند . تمام تعقیب و گریز ها ساختگی است . همه در راستای ترساندن و باج گیری و وابسته کردن هستند . کسی که قدرت و پول دارد می تواند استفاده شیطانی از ان بکند و جماعت زیادی را بازی دهد . بدمن های تاریخ رقابتشان در ساختن ملت های جاهل و بزرگتر بوده و هست و خواهد بود . در نهایت می خواهند به خیال خام خود نمرود وار خدا شوند .
سریال معروف لاست هم در این راستا بحث می کند . ترومن شو پیتر ویر . یا فیلمی به نام محکومین که فرد پولداری تمام اراذل را در جزیره ای جمع می کند و افراد را به جان هم می اندازد تا اینها همدیگر را بکشند و حادثه ایجاد کنند و از اینان فیلمبرداری شود و در اینترنت پخش شود و در آمد نا مشروع خود را داشته باشد .
بری لوینسون هم فیلم معروفی دارد به نام سگ را بجنبان . فیلم کنایه ای است از رسانه ها که در عوض نتیجه خواسته مردم بودن برعکس مردم طبق خواسته شان عمل می کنند . مردمی جاهل و بی هویت که هر آنچه رسانه می گوید را باور دارند و اراده هایشان توسط رسانه تقویت می شود و جهت پیدا می کند . قرار است رییس جمهوری انتخاب شود و نیاز به حادثه است تا برای تبلیغ مورد استفاده قرار بگیرد . بهترین حادثه هم جنگ است تا حس حماسی و وطن پرستی مردم تحریک شود . ولی چون جنگی در کار نیست جنگی را خود می سازند . جنگ خیالی علیه آلبانی ترتیب داده می شود و دختری در حال فرار از زیر آوار و ... ترانه ای هم ساخته می شود . راهب کش ابلهی نیز به عنوان قهرمان جنگ معرفی می شود
فیلم بسیار جالب دیگری که وضعیت اسف بار جهل افکار عمومی جوامع بی هویت را نشان می دهد سیمون SIMONE نام دارد .
کارگردانی به نام ویکتور تارانسکی آل پاچینو در حال ساخت فیلمی است . ستاره فیلم وینونا رایدر از این که می بیند هتل مجلل برای او تدارک ندیده اند گروه فیلمبرداری را ترک می کند و کارگردان که فیلمش رو به هواست دچار مشکل می شود . دختر خلاقی دارد که با کامپیوتر و محیط مجازی ستاره ای خیالی تولید می کند و نامی برگرفته از لغت SIMOLITION به معنای شبیه سازی برای او انتخاب می کنند .
این سیمونه مجازی در فیلم بازی می کند و خیلی زود معروف هم می شود . به حدی که محبوبیتش خود کارگردان را زیر سایه می برد . همه جا سراغ سیمونه را از کارگردان می گیرند ولی سیمونه ای در کار نیست و به بهانه هایی مردم تدارک دیده می شوند . سیمونه فقط در تصویر دیده می شود و کم کم مردم شک می کنند که فریب خورده اند . ولی در اقدامی متبحرانه سیمونه به صورت سه بعدی خلق می شود و روی سن روبروی حضار ظاهر می شود و شک ها بر طرف می شود و سرودست است که برای سیمونه شکسته می شود .
شنیدید می گن عقل مردم به چششونه ؟
ام نایت شیامالان ، فیلمسازهندی تبار هالیوود در فیلم دهکده همین مقوله را بررسی می کند . داستان روستایی را به تصویر می کشد که با مدیریت کدخدا مردم را می ترسانند و از دنیای خارج از دهکده دور کرده اند و با خلق غولهای ترسناک در جنگلهای اطراف دهکده ، مردم را محدود به داخل دهکده کرده اند .
استیون اسپیلبرگ اثر قابل توجهی دارد با نام اگه می تونی منو بگیر CATCH ME IF YOU CAN
کشور آمریکا ضد قهرمانی دارد به نام فرانک آباگنیل که شغلش کلاهبرداری بود . این فرد از ابتدای جوانی به جان مردم افتاد و خود را جای هرکه خواست جا زد و پولها زد و میلیونر شد . هیچ کس هم نفهمید .
در این فیلم لئوناردو دی کاپریو نقش فرانک را دارد و تام هنکس نقش پلیسی که در تعقیب و دستگیری وی دائما عقب می افتد . فرانک خلبان و وکیل و دکتر و .. می شود .
کارل هنری تام هنکس مثلا نماد صداقت است و فرانک نماد فریب . در طول فیلم دائما فریب صداقت را شکست می دهد البته این فرانک نیست که زرنگ است . این مردم جاهل هستند که باور می کنند و هر آنچه می بینند را می پذیرند . همینکه لباس دکتر می بینند تمام بدن خود را در اختیار دکتر قرار می دهند . این همان بصیرتی است که بشر باید داشته باشد ولی ندارد . تشخیص درست از غلط یک موهبت الهی است . شیطان برای موفقیت های خود باید بصیرت را از دیدگاه مردم بردارد
نباید به ظاهر افراد قضاوت کرد . نباید گذاشت جامعه محل جولانگاه انسانهای ریاکار و شیاد و جاعل اسناد شود .
به قول یکی از بزرگان : مردمان امروز به طرز عمیقی سطحی هستند .
در فیلم اگه می تونی من و بگیر مسابقه ای هست به نام راستشو بگو. از فرانک می پرسند که چرا از راه قانونی کار نکردی؟
می گوید : چون از راه غیر قانونی بهتر و راحتتر پول در می آوردم .
در صحنه جالب دیگری قرار است چکی را خورد کند و تحویلدار دختری است ذوق مرگ . همینکه دختر کمی به جعلی بودن چک شک می برد . سریع فرانک به دختر می گوید که شما خیلی چشمان زیبایی دارید . دختر ذوق می کند و چک را بدون توجه به جعلی بودنش خورد می کند .
و یک جمله جالب : باور مردمان امروز شگفت انگیز است . وقتی به مردم گفته می شود که کره زمین جزو منظومه ای است که میلیونها منظومه دیگر کنارش است و کهکشان راه شیری را تشکیل می دهند و میلیاردها کهکشان مثل راه شیری هم در فضا موجود است باور می کنند ولی وقتی با دوستان به پارک می روند و می بینند که روی نیمکت نوشته شده دست نزنید تازه رنگ شده است شک می کنند و دست می زنند تا تازه رنگ شده بودنش برایشان ثابت شود .
شهر تاریک DARK CITY الکس پرویاس
این فیلم به طور کامل دنیای غار افلاطونی ما را نشان می دهد .
مردم شهری مسخ شده دائما در تاریکی هستند و کسی هم کنجکاو نیست چرا شهرشان دائما تاریک است . شهر را باندی شیطانی تحت سلطه دارند . برای این که مردم شهر در جهل بمانند و کنجکاو حقیقت نشوند هر 12 ساعت یک بار مغز مردم را فرمت می کنند .
در این شهر وقتی مردم خوابند خانه ها جابجا می شوند . نقش ها عوض می شوند . آدمها جابجا می شوند و کارگاهی هم ساخته شده است تا خاطرات جدید برای 12 ساعت زندگی جدید مردم خلق شود . تا متوجه گذشته خود هم نشوند . برای تسلط به این دنیا از علم دکتری به طور غیر قانونی استفاده می کنند و به زور او را اسیر خود کرده اند . مردم شهر، تاریکی را قبول کرده اند و شکوه ای ندارند .
قهرمان شهر تاریک پسری است که به خواب نمی رود . پس حقیقت ماجرا را خبر دارد . به چشم خویش به خواب رفتن مردم و جابجایی ساختمان ها را می بیند . این جوان قدرت خدادادی نیز دارد و مثل منجی عمل می کند . حکم آنتی ویروسی است که ویروس حریفش نمی شود .
آخر فیلم شهرتاریک نیز مبارزه خیر و شر است و رسیدن به ته دیوار غار افلاطون و ورود نور حقیقت و روشنی و ....

ماتریکس MATRIX اثر لری و اندی واچفسکی . اثری سه گانه و تریلوژی که بسیار پیشرفته تر و اصولی تر و ملموس تر و جهانی تر این دنیای غارافلاطونی را نشان می دهد . نام این فیلم جایگزین خوبی برای غار افلاطون می تواند باشد . زین پس دنیای خود را دنیای ماتریکسی می توان خواند . دنیایی که برنامه ریزی می شود و تحت کنترل است و جداشده ازحقیقت است .
ماتریکس امپریالیسم از منبعی تغذیه می شود که خود انسانها به وجود آورده اند و خود اسیر آن شده اند و در برابرش نمی توانند قد علم کنند . وابسته ها روز به روز در حال افزایش اند و جذبش می شوند و به تخریب موجودات متمایل به انسان می پردازند . هرکس از شبیه شدن فرار کند تحت تعقیب قرار می گیرد .
مبارزینی به رهبری مورفیوس باقیمانده اند که به هیچ وجه من الوجوه نمی خواهند زیر یوغ ماتریکس بروند . به دنبال منجی هستند که بتواند آنها را از این مخمصه فراری دهد . گزینه آنها یک هکر کامپیوتر به نام نیو اندرسون است که توانایی خنثی کردن تمام طرحهای ماتریکس را دارد . نیو استخدام شده و با وجود اینکه خود باور ندارد ، رهبر انسانهای باقیمانده می شود .
انسانها روز به روز بیشتر به جبهه ماتریکس می روند و سربازان بلامنازع ماتریکس می شوند شبیه هم . این نیروها که با عینک دودی نشان داده می شوند حس کور بودن را به ما القا می کنند . گویی اینان چشم خود را بر حقیقت بسته اند و در ضمن همگی به سبک جاسوس های سیا هندس فیری در گوش خود دارند . این قضیه هم وابسته بودن و تحت فرمان بودن این ماموران را نشان می دهد .
در دنیای ما هم عده ای دشمن قسم خورده همه نوع انسانیت اند و با پخش شدن در میان مردم دنیا و ایجاد اخلال و شایعه سعی می کنند جبهه امپریالیسم را پرجمعیت تر کنند . اگر دقت کنید خصلت مشترک این مردمان همان گوش ندادن و ندیدن است و اوامر شیطان را صد درصد تبیین می کنند و به عبارتی دیگر اگر دقت کنید همه یک جور صحبت می کنند چون از یک منبع دستور می گیرند . در ضمن خود نیز نمی دانند چرا دشمنی می کنند .
ماتریکس دنیا را با ابری سیاه پوشانده است تا نور حقیقت به زمین نرسد . انرژی خود را نیز با نسل کشی به دست می آورد . انسانها را در محفظه هایی قرار می دهند و از هر انسان 120 ولت برق می گیرد .
در فیلم صراحتا اعلام می شود که انسانها در دنیای ماتریکس احساس خوشبختی و فکر و خلاقیت و سرعت دارند ولی خبر ندارند که اسیرند .
نیو اندرسون را یکبار دستگیر می کنند تا به وی هشدار دهند راه در حال رفتن را ادامه ندهد . برای وی پرونده ای قطور ترتیب داده اند . پرونده سازی طبق معمول منجیان همیشه محکوم هستند و با خبران در خطرند .
ویروس : شما دو شغل داری . یکی از شغل هات آینده داره و اون یکی نه . اگه می خوای زنده بمونی به همان اولی بپرداز و کاری با سیستم نداشته باش . مورفیوس لارنس فیشبرن تروریسته و خطرناک ترین انسانها شمرده می شه . خودتو با اون قاطی نکن .
به این ماموران دیکته شده که مخالف سیستم ، تروریست شمرده می شود .
نیو به مرور پی به قدرت ذاتی خود می برد . اینکه شبیه ویروس نمی شود چون خود حکم آنتی ویروس دارد و به این دلیل در خطر است
مورفیوس به نئو : تو چیزی می دونی ولی نمی تونی توضیحش بدی . می دونی که این دنیا ایرادی داره . دنیا یک زندانی مجازی است و نمی گذارند که تو حقیقت را ببینی . آن روزی که هوش مصنوعی را ساختیم جشن گرفتیم ولی همین هوش مصنوعی ما را در بند کرده است . تا وقتی ماتریکس هست رهایی میسر نخواهد بود .
از دیگر خصلتهایی که برای نیو اندرسون گذاشته اند سرعت یاد گیری وسرعت تکامل این فرد است . در عقاید ما هم منجی نسبت به دیگر انسانها سریع تر و مسلط تر و کاملتر است . سرعت نیو در جاخالی دادن برای تیرهای شلیک شده فقط جهت ایجاد جذابیت های تصویری نیست بلکه این حس را القا می کند که منجی قابلیت های فرا تصور انسان عاجز و عادی دارد .
به نئو می گویند : هر کس با ماموران جنگیده شکست خورده است ولی اونا تو رو نمی تونن شکست بدن چون هیچگاه سرعتشون به تو نمی رسه . تو در سه حالت فکر و تصمیم و حرکت از آنها سریعتر هستی
مامور می گوید : به نظر من شما پستاندار نیستید . پستانداران اصولا سازش پذیرند تسلیم می شوند . ولی شما نه تنها متعادل نمی شوید بلکه عین خود را نیز تکثیر هم می کنید . ویروس ها تکثیر پذیرند و شما به این دلیل ویروس هستید و ما درمان شما هستیم
...........
ترینیتی به نئو : تا حالا این کاری که می خوای انجام بدی رو کسی انجام نداده
نئو : اتفاقا به خاطر همینه که موفق می شم .
....................
در ماتریکس 2 دو چیز دیگر هم می بینیم . تحت فشار قرار گرفتن منجی ازجانب اجانب . تمام ویروسهای شبیه به هم کورکورانه بر سر و کول نئو می ریزند و قرار است فرصت نفس گرفتن هم از منجی گرفته شود . در اینجا نیز نئو با وجود تلنبار ویروسها بلند شده و در حرکتی همه را به این سو و آن سو پرتاب می کند. آنها نیو را ویروس می دانند در حالی خودشان خصوصیات ویروس را دارند
صحنه دیگر پرواز نئو به آسمان است و موقتا از دست ویروس ها فرار می کند . این نیز نماد معراج است .
طبق عقاید ما مسلمانان دو نفر به معراج طولانی مدت رفته اند و از نظر ها پنهان اند و در روز موعود بازخواهند گشت . حضرت مسیح و حضرت مهدی عج کسانی بودند که در معرض شدید ترین خطرات بودند . زمان وجود این بزرگواران بدترین شرایط رسالت مهیا بود و کاری از پیش نمی رفت . کوچکترین حرکت در جهت به پا کردن حکومت و ضدیت با امپراتوری زمانشان خنثی می شد . باید موقتا از نظر ها پنهان می شدند تا رسالت به خوبی انجام شود .
به امید رهایی
ادامه دارد ...