متاسفانه شکوه و جلال و توسعه دنیای غرب را برخی عنایت خداوند به آنها می دانند و فقر و نکبت جهان سوم را قهر خدا با این سوی دنیا که این اصلا درست نیست . تا این شماره از مقالاتم تلاش کردم بگویم چنین دنیایی غلبه تفکر مخوف شیطان بر بشر است و نتیجه نفوذ چنین فکری بیخود شدن انسان ها از اهداف ویژه خلقتشان است که این همه تفاوت در طبقات مادی اش ایجاد می کند وگرنه عدالت رکن اول مدیریت الهی است و انسان ها فطرتا برابرند.
در نمونه های کوچک هم ببینید،انسانهای قدرت طلب به واسطه له کردن حقوق دیگران ممکن است دورانی به پیشرفت هایی برسند ولی اینگونه نیست که اوضاع همیشه بر وفق مرادشان باشد. اغلب در ترس و دلهره اند و بیش از بقیه عذاب وجدان دارند. خیالشان راحت نیست و ارامش ندارند. برای ادامه دار بودن روند زندگی شان مجبورند ظلم کنند. انحصار کنند. حق دیگران را بخورند. جهل بر قرار کنند و خیلی امور دیگر .
با اینکه جهان سومی ها ظاهرا عقب افتاده اند ولی دارای فرهنگ و قدمت و قدرت عمیقی اند که در صورت به خود آمدن بالفعل می شود و همه تلاش امپریالیسم و قدرت های جهانی به هدف روشن نشدن شعله آگاهی این سوی دنیایی هاست .
در سینمای هالیوود یک سری فیلم فاجعه بار داریم که در آن قدرتی فراتر از قدرت مند ترین کشور دنیا در برابرش قرار می گیرد تا عجز و ناتوانی این کشور مغرور با زبان سینما نشان داده شود .
بهترین گزینه برای نمایش چنین ایده ای خشم طبیعت بر ارباب جهان است و یا خلق دشمنان خارج از کره زمین که هشداری دهند من باب اینکه حواست جمع باشد. دست بالای دست هست. شاید در نگاه اول این اثار را تخیلی ببینیم ولی نکات قابل توجهی در آنها می توان یافت .
طبیعت مظهری از قدرت خداوند است. سیل و سونامی و زلزله و آتشفشان و طوفان و .... هر کدام که عمل کند انسان و همه چیزش را نیست و نابود می کند. فوق فوقش انسان بتواند برای آسیب کمتر دیدن موفق به پیش بینی وقوع آن بشود و کنترلی داشته باشد ولی نمی تواند و نخواهد توانست آن را شکست دهد .
بحث اینجاست که ایا خداوند از بخشی از بندگانش حمایت می کند و بر رقیب می تازد ؟ اگر حمایت می کند با کدام طیف از بشر است ؟ چه اندیشه ای همچون کشتی نوح از بلایا در امان می ماند ؟ و اگر می تازد بر کدام طیف می تازد ؟ خشم خداوند برای ادب کردن نااهلان روی کره زمین به چه صورتی شکل می گیرد ؟
غالب حکومت ها اهداف خوبی دارند و فلسفه وجودیشان نیک و پسندیده است ولی گویی دنیای ما در اسارت است . هیچ جای دنیا اوضاع امن و امانی ندارد . بشریت به هر طریقی به بن بست های متعدد رسیده است. راهکار برون رفت فعلا وجود ندارد. همه تفکرات خود را حقیقت محض می دانند ولی در نهایت لنگ می زنند. اگر امریکا را نمونه بارز حکومت درست بدانیم بزرگترین خلاف ها را در حال انجام دادن است. خیلی ملت ها از دستش شاکی اند. اگر ایران را ملاک بدانیم در الفبای خیلی از چیزها مانده است. شاید رویکردهای خوبی داشته باشد ولی فعلا در مقدمات رفتارهای بین المللی خودش هم ضعیف است و جامعه جهانی به هر دلیلی نسبت به حضورش اعتماد لازم را ندارد. اگر اروپا را ملاک بدانیم مشکلات عدیده دارد و مسلما نقصانهای بزرگی دارد که کلنجار های بلند پروازانه می کند. همین انرژی هسته ای که 12 سال است بر سرش مذاکره می شود. مسلما برای آنها هم حیثیتی و مهم است که به چالششان کشیده است. اگر ایالات متحده ابر قدرتی دست نیافتنی بود نیازی به این همه زحمت نداشت. اصلا چرا کشوری که قدرتمند است باید به این سوی ابها حمله کند؟ پایگاه نظامی و سپر دفاع موشکی در اقصی نقاط دنیا تدارک ببیند ؟ از چه می ترسد ؟
انسان هرچه قدر هم قدرت مند باشد باز بنده خداوند است. اشرف مخلوقات هست ولی در اوج هم قدرتی در برابر قدرت مطلق اصلی نیست. پس غرور بی جا و ادعاهای غیر انسانی حتما وی را بر زمین می کوبد و از عرش به فرش می کشاند .
و حالا سینمای فاجعه : پارک ژوراسیک جزو نمونه های معروف و شاید اولیه فیلمهای فاجعه بود که اسپیلبرگ آن را به تصویر کشید. دایناسور هایی که حدود 65 میلیون سال قبل در کره زمین زندگی می کردند را زنده کرد. در روایتی بسیار جالب و شبه علمی که برخی باور کردند چنین مقوله ای ممکن خواهد بود. اینکه کروموزوم های حفظ شده در شیره های میلیون ساله را فراوری کنند و با عملیات زیست شناسی نطفه های تشکیل تخم دایناسور را ایجاد کنند.
در دوره های زمین شناسی سه دوره تریاس و ژوراسیک و کرتاسه هستند که در آن دایناسور ها می زیسته اند. در این سه دوره ظهور و وفور و سقوط داشته اند و ژوراسیک دوره وفور این موجودات غول پیکر بوده است. این دوره شده نام این فیلم که بر گرفته از اثری است به قلم مایکل کرایتون تا در دنیای فانتزی و خیالی انسان مدرن در برابر این موجودات قرار بگیرد
پارک ژوراسیک شاید ظاهری سرگرم کننده داشته باشد ولی مضمون درست درمانی را مطرح می کند .
در این فیلم فرض می شود که اگر این حیوانات در این قرون هم می بودند چه می شد ؟ انسان امنیت داشت ؟ انسان غرور پیدا می کرد ؟ به خود می گفت که بزرگتر از من کسی نیست ؟
اسپیلبرگ فیلمی دیگر دارد به نام جنگ دنیاها. در این فیلم غیر زمینی ها با به زمین حمله می کنند. تعدادی شان زیر زمین رشد کرده اند و در موعد مقرر از زیر زمین خارج می شوند و به نابودی بشر می پردازند. این فیلم هشداری است به عاقبت سیاست های آمریکا. گویی زور و جبر آمریکا به مانند عقده ای در زیر زمین تلنبار شده و قرار است بگویند آمریکا در خطر است و نابود نشدنی است.
به تفسیری دیگر دشمن سازی های آمریکا در آخر به ضرر خودش تمام خواهد شد. اختلاف افکنی ها گردن خودش را خواهد گرفت. در این فیلم نشان داده می شود که دشمنان از داخل و خارج زیر زمین و هوا بر مردم آمریکا قیام خواهند کرد.
در هوش مصنوعی و خیلی فیلمهای آخرالزمانی دیگر نابودی آمریکا را به فجیع ترین حالت می بینیم .
این هنرمندان به زبان هنر ، نمادی را مدنظر می گیرند و سعی می کنند وظیفه هنرمندی خود را از طریق آن نماد ایفا کنند . همانطوری که در راستای کیان کشورشان به کشور های دشمن می تازند و با آنها مبارزه جدی دارند به خود انتقادی های دلسوزانه هم می پردازند. همه می دانند که ایالات متحده از ابتدای امر به نیت رسیدن به اهداف مدیریت جهانی پا به عرصه گذاشت و تا دهه های قبل خوب پیش می رفت ولی از هر زاویه ای به روند رشد این کشور در دوران اخیر می نگریم متوجه نفوذ تفکرات شیطانی و عقیم کننده در ساختار سیاست هایش هستیم. این ره که می روند به ترکستان است و روند خطرناکی پیش گرفته اند که نه تنها به نفع کشور های دنیا نیست بلکه بیشتر از همه به ضرر خودشان است و اگر فکری به حالش نکنند سقوط بزرگی را تجربه خواهند کرد
و اینها خیال نیست
سینمای هالیوود همراه با رشد تکنیک و تکنولوژی و سرگرمی سازی به لحاظ محتوایی هم تلاش کرده موضوعات بزرگی را دستمایه کارهای خود قرار بدهد و هنرمندان نخبه ای که در آن فعال هستند در هر زمینه ای به نحو احسن رفتار کردند. در عین حال مخاطبان جهانی رو هم در نظر گرفتند .
اگر هالیوود مثل سابق و دوران طلایی کلاسیکش حس خوبی از آثارشون تولید نمی شود بیشتر بر می گردد به کلیت جبر موجود بر مردم کره زمین که اجازه نمی دهد از یک حدی بیشتر کاوش کند و قصد دارد انسان را به همین فضای داخل زندان بزرگ دنیا مشغول کند و با کشف حقیقت در کل دنیا مبارزه شدید در حال وقوع هست. بشر در این قرن با وجود تحولات صنعتی که داشته ولی درجا می زند . کل علم و دانش و فرهنگ کره زمین نیاز به یک انقلاب بزرگ دارد. ان وقت شگفتی های بیشماری را خواهیم دید. .
اینکه سینمای هالیوود وزارت امور خارجه کوچک امریکاست و برخی از اثارشان کاملا در راستای سیاست های تهاجی امریکا در امور فرهنگی است بخشی جداست ولی بخشی هم انتقاد ها و چالش کشیدن های بسیار بزرگی دارند که کاملا بر پایه درام های دقیق و منسجم شکل گرفته اند . برخی شان به قدری انتقاد های تاثیر گذار داشته اند که دچار محدودیت های پنهانی و نامحسوس گشته اند .
اصلا فکر نکنید در هالیوود نظارت و ارزشیابی وجود ندارد و ازادی عمل در ساخت فیلم صد در صد است. در انجا سخت گیری ها معمولا بیشتر است ولی ضربتی عمل نمی کنند. غیر مستقیم گیر می دهند. جو ایجاد می کنند. ملموس نیست. شرایطی فراهم کرده اند که در آن راستا می شود گسترده تر فکر کرد و چون گسترده است خطوط قرمزش حس نمی شود وگرنه خطوط قرمز هم دارند.
البته هنرمندان هم می دانند که سینما جای بیانیه صادر کردن نیست. هر حرفی داشته باشند از طریق تخصصشان می زنند و مهمتر از همه چیز اینکه شخصی هنر سینما نداند و متخصص این کار نباشد اجازه نمی دهند حرف بزند. سیستم این اجازه را از او سلب می کند و حق الورود صادر نمی کند. مثل اینجا نیست که اسان ترین راه برای حضور پیدا می شود. تکنیک و قواعد را به دلیل سختی کنار می گذارند. چون هنر ندارند بیانیه صادر می کنند. جنجال افریدن ها به روش های غیر سینمایی صورت می گیرد و بخش اپوزیسیون هم به توقیف شدن و ... دل خوش است .
یکی از هنرمندان هالیوود که آلمانی الاصل هم هست با نام رولند امریش ، معروف است به کارگردان فیلمهای فاجعه و در راستای مبحثی که گفتم عمیق تر از بقیه عمل کرد. ظاهرا فیلمهای سرگرم کننده ای می سازد. موضوعاتی تخیلی و صرفا هیجانی تولید می کند ولی اهداف خود را هم دنبال می کند .
امریش در فیلم روز استقلال INDEPENDENCE DAY مریخی ها را به سوی زمین می فرستد. 4 جولای روز استقلال آمریکاست. در این روز مریخی ها به سمت کره زمین و آمریکا می ایند. به این بهانه کاخ سفید منفجر می شود. به صورت خیلی جالب و نمادین سایه سفینه غول پیکر مریخیها بر روی تابلوی بزرگ هالیوود و مجسمه آبراهام لینکلن و مجسمه آزادی و برجهای دوقولوی خدابیامرز می افتد. رولند امریش به هر قیمتی شده قدرت های بالاتر از آمریکا را به تصویر می کشد تا آمریکا را با همه عظمتش تحقیر کند .
در فیلم 2012 هم دنیا نابود می شود جز مکه ولی این آمریکا و آمریکایی است که آواره می شوند. محتاج چین می شود. آب نماد ضد سرمایه داری است. همه جا را زیر خود می گیرد. همه کشورهایی که به شکل امریکا در امده اند. گویا خشم طبیعت استثنا ندارد. ولی نمی تواند سرزمین چین را فتح کند. چین امن ترین نقطه دنیاست. آمریکایی سرمایه دار با هواپیمای روسی به چین می رود تا مثلا نجات یابد که آن هم میسر نمی شود .
فیلم دیگری از رولند امریش روزی پس از فردا است THE DAY AFTER TOMORROW که قبل از 2012 ساخته شده است . در این فیلم هم رولند امریش تغییرات آب و هوایی را بهانه قرار می دهد و مردم آمریکا را نوعی دیگر آواره می کند. قهرمان این فیلم بلاهای طبیعی آب و هوایی هستند.
نکته جالب در مورد این فیلم این است که کارگردان این فیلم در کشور مدعی دموکراسی به دادگاه هم کشیده می شود. به بهانه اینکه چرا شما سیاه نمایی می کنی و این بلای غیر ممکن را به تصویر کشیده ای .
بلاهایی که در فیلم می بینیم نتیجه گرم شدن زمین است. گرم شدن زمین هم نتیجه صنعتی بودن و گرما زا بودن برخی کشور ها مثل امریکا است. محکوم درجه یک گرم شدن کره زمین کشور آمریکاست. نه تنها خلاف می کند و بیشترین گرما زایی را دارد و بیشترین ضرر را به کره زمین می زند. بلکه پیمان کیوتو که این ضرر رسانی را کنترل می کند را هم امضاء نمی کند .
149 کشور این پروتکل جهانی را امضاء کرده اند و آمریکا امضاء نمی کند البته از سالهای اخیر خبر ندارم . جالب ترین نکته این است که سال ها قبل همایش بزرگی در این راستا برقرار شد. به دلیل اینکه به تبلیغات ضد ایرانی احتیاج داشتند ایران را محکوم می کردند. ایرانی که حداقل این پروتکل را امضاء هم کرده است. ایرانی که 12 سال است بر سر داشتن انرژی هسته ای پاک کلنجار می رود و اصرار دارند ایران نفت دارد و به صرفه نیست انرژی هسته ای داشته باشد.
صحنه ای در این فیلم دیده می شود که طوفان به سمت تپه کاهوئنگا می رود. همان تپه ای که آرم هالیوود به صورت لاتین و به اندازه ساختمانهایی 5 طبقه نقش بسته اند. گویا این گردباد هوش دارد و کنترل شده است. این طوفان باید این نشانه قدرت خیالی آمریکا را نابود کند و دانه به دانه حروف را پودر می کند.
وقتی برف می بارد و آمریکا زیر برف مدفون می شود. پیشنهاد می دهند مردم به سمت جنوب بروند که گرمتر است. جنوب آمریکا هم کشوری جز مکزیک نیست. همان کشوری که سالها از سوی آمریکایی ها تحقیر شده و اتفاقا در این مرز دیوار حائلی هم کشیدند که مهاجرت های غیر قانونی شکل نگیرد.
در این فیلم در حد تخیل می بینیم که آمریکای مغرور دست نیاز به کشوری دراز می کند که تا دیروز آدم حسابش نمی کرده است.
در اوج بلا و ... سیاهپوستی را راه نمی دهند وارد کتابخانه و موزه ملی شود. عدم راه دادن او را به خاطر سگش بهانه می کنند. فیلم به شدت از سردمداران آمریکا انتقاد می کند. نشان می دهد که آنها اصلا به فکر مردم نیستند. فیلم نشان می دهد مخالف آمریکا فقط انسانهای له شده و فقیر نیستند. اتفاقا طبیعت با این کشور مشکل دارد. این کشور نظم طبیعت را به هم زده است و در فیلم طبیعت را در حال انتقام گیری می بینیم .
وقتی دانشمند فیلم هشدار آب شدن یخهای قطبی را می دهد به وی می گویند که تو داری اذهان عمومی رو مشوش می کنی .
دانشمند : آخرین قطعه ای که جدا شده به اندازه ایالت .... هست. البته امیدوارم اون رو تشویش ندونید.
دوست دانشمند به او می گوید که چرا با معاون رییس جمهور جرو بحث کردی ؟
دانشمند : چون پسر 17 ساله من از لحاظ علمی از اون بیشتر سرش می شه .
دوست : شاید اون طوری که می گی باشه. اما بودجه ما رو پسر 17 ساله تو نمی ده.
در صحنه ای ساختمان 2 قلو را نصف شده می بینیم. در صحنه ای ماموت عهد قدیم را که باقی مانده می بینیم .
همه مردم رو به جنوب می روند. در صحنه ای که عده ای در کتابخانه گیر افتاده اند طنز موقعیت جالبی رخ می دهد. اینان برای گرم کردن خود تصمیم می گیرند کتابهای ارزشمند کتابخانه را بسوزانند.
یکی : این کتابهای فردریک نیچه رو بسوزانیم .
دومی : نا سلامتی اون یک دانشمند قرن 19 بوده. حیفه بسوزونیم.
اولی : حیف چیه ؟ اون خوک عاشق بوده.
سومی : کتاب لگاریتم و مالیات اینجا گذاشتم کنار. آماده سوختن .
در صحنه ای دیگر گزارشگر اعلام می کند که با دستور رییس جمهور ورود به مکزیک امکان پذیر شده است. جالب اینکه این امکان ورود به مکزیک با بخشش بدهی های آمریکای لاتین صورت گرفته . لطف کرده اند
در صحنه ای فردی کتاب انجیل در دست دارد تا نجات یابد. فردی دیگر راهکار دیگر ارائه می دهد و می گوید : اگر تمدن غرب قطعه قطعه بشود آن وقت این قطعات نجات بخش خواهند بود .
و در آخر رییس جمهور آمریکا است که بیانیه ای را صادر می کند : خدا رو شکر که طبیعت دست از قدرت نمایی برداشت. من پذیرفتم که اشتباه کردم. من این حقیقت رو اعلام می کنم. این اتفاق هشدار خدا بود برای بیداری بشر. نه تنها برای آمریکا بلکه برای همه کشور ها حتی آنهایی که ما آنها را جهان سوم می پنداریم . ما دریافتیم که آنان در حین نیاز به ما پناه دادند. من از مهمان نوازی آنان ممنونم .
.................................
الیور استون هم از کارگردانان منتقد آمریکایی است که فیلمهای ضد جنگی مثل جوخه 1986 را در کارنامه خود دارد و خود جزو پیاده نظام های جنگ ویتنام بوده است و بهتر از هر کسی اشغال و عواقب تجاوز و مداخله و ... را می داند. فیلم اسکندر Alexander 2004 را درست زمانی آماده می کند که آمریکا به عراق حمله کرد. در این فیلم عاقبت مداخله و حمله و تجاوز را نیستی و نابودی حمله کننده نشان می دهد و هشدار می دهد که این اشغال کردن ها عاقبت ندارد و فقط جاه طلبی است و بس .
سوژه خود را اسکندری قرار داده که در زمان خود می خواسته کل دنیا را فتح کند و به آخر دنیا برسد. اسکندر در زمینه آزادی خواهی و دموکراسی با معلمش ارسطو موافق بود ولی روشش زورگویی و جنگ و اشغال بود. در طول تاریخ انسانهای زیادی سعی کردند که یک رنگ کردن دنیا را مسبب شوند و حکومت جهانی تشکیل دهند. حتی آمریکا هم به هدف حکومت جهانی در حال تلاش است الهام گرفته از فلسفه یونانی ولی نمی دانند که حکومت جهانی را باید اندیشه کامل و جهانی حاکم کند نه خواسته یک تفکر یک طرفه. همه هدف مقدسی دارند. طبق بیانات و روایات همه ادیان ، انسانها باید زیر یک پرچم واحد زندگی کنند. همه مدعی اند و خود را حق می دانند ولی روش هیچ یک نیز تا حالا جواب نداده است.
اسکندر در قرن 4 قبل از میلاد فتوحات خود را از یونان آغاز کرد و تا هندوستان پیش برد. ارسطو به وی درس فلسفه می داد .
ارسطو : ایران چهار پنجم دنیا رو در دستش داره. یونان با فتح ایران دنیا رو فتح می کنه .
اسکندر : شنیدم هند قدرتمنده . مردان قوی اونجا می روند . من می خوام حقیقت رو بدونم
ارسطو : اینا افسانه هستند. ما نباید از این چیزها بترسیم. ما اینجا آموزش می بینیم که بر احساسات و حرف های باور نکردنی فائق بشیم . یونان برتره و می تونه فتح کنه. باید علم جاری باشه و همه صاحب علم بشوند تا صلح بوجود بیاد. وقتی رقابت تو کار خوب باشه عشق بین مردم بوجود میاد .
اسکندر آرزو داشت آخر دنیا را ببیند. اسکندر همان لحظه فکر می کند قویترین مرد روی زمین است و فرهنگ یونان را هم برترین فرهنگ می پندارد بقیه دنیا را بربر و وحشی می دانستند و با این فکر پیش می رود .
اسکندر با ایران می جنگد و در جنگ کرانیکوس با پادشاهی داریوش سوم پیروز می شود 40 هزار سرباز در برابر 250 هزار سرباز و بعد به هندوستان رفت و همانجا زمین گیر شد و در 32 سالگی و در 323 قبل از میلاد پس از ده روز تب و بی قراری از دنیا رفت .
پیام فیلم هم این جمله درخشان است : هرچه آدمی جاه طلبی اش بزرگتر باشد سقوطش سنگین تر و بزرگتر خواهد بود .
الیور استون عاقبت جاه طلبی استکبار و خود بزرگ بین ها را نشان می دهد. صلح با زور را بر نمی تابد. با چشم خود چنین افتضاحی را در ویتنام دیده است. به آمریکایی که به عراق حمله کرده هشدار می دهد که این تک روی و گوش ندادن ها تو را به باتلاق سقوط و غرق شدن می کشاند و سقوطی بزرگ و پر سرو صدا انتظار تو را می کشد .
اگر ما ادعایی بر جهان شمول بودن اسلام داریم دلیلش این است که اسلام دین فطرت انسانهاست . چون همه فطرت ها خدایی است پس دینی که جوابگوی همه خواسته های فطری است پذیرفته خواهد شد. باید اسلام را از همه ناخالصی های شیطانی پیرامونش پاکسازی کرد و قدرت آن را در همه عرصه ها افزایش داد تا کل دنیا آن را بپذیرد. یکی از تبلیغات منفی که علیه اسلام ناب صورت می گیرد و متاسفانه از بعضی معتقدین داخلی هم همین تعریف غلط شنیده می شود این است که می گویند اسلام اولا دین خشنی است و به قدرت برسد با همه خواهد جنگید کافر همه را به کیش خود پندارد و دوما فکر می کنند اسلام همه را به یک شکل در خواهد اورد.
در حالی که اصلا چنین چیزی نیست و متاسفانه این شبهه را برخی تشدیدش می کنند و کسانی که مطالعه کافی ندارند و جهل و نادانی سرتاسر وجودشان را گرفته اندکی هم نمی اندیشند که فلسفه ناب اسلام را بدانند. اسلام تنها دینی است که همه انسان ها را به همان شکلی می خواهد که فطرتشان بخواهد. اسلام دین فرموله شده محدود نیست. اسلام دین کاملا ازاد اندیش و حقیقت جو است که در وجود هر کسی حلول کند مراتب علمی و فرهنگی اش را به اعلا می رساند. اتفاقا این شیطان است که دنیا را یک شکل می خواهد و فقط به اشغال و تخلیه هویت انسان ها می پردازد و تا الان سعی کرده ام در مقالاتم همین خصوصیت شیطان را بیان کنم. اتفاقا شکوه امثال بنده از روند زندگی امروزه انسان همین است که تنوع و تکثر وجود ندارد شیطان غالب شده است مد لباس . رنگ سال . دهکده جهانی سازی تماما از جانب تفکری برمی خیزد که تنوع و تکثر را نمی پذیرد . شیطان سالها تلاش کرده و تقریبا فرهنگ خودش را جا انداخته و تنها راه صلح جهانی را یکرنگ شدن دنیا می داند و متاسفانه سیاستمداران بی عرضه کشورمان که از پیغمبر و اسلامش فقط لباسش را پوشیده اند تنها راه خوشبختی مردم کشورمان را همرنگ شدن با دنیا می دانند در حالی که اسلام اوج عزت و خوشبختی حقیقی را خودکفایی. شبیه خود بودن و استقلال می داند و بس و در قبال کشورهای دیگر هم فقط و فقط رجوع به فطرت بومی شان را می خواهد. یعنی اگر اسلام ناب به قدرت برسد به هیچ وجه من الوجوه به کشور دیگری تعدی نخواهد کرد. فقط به استقلال و اشغال نشدن کشورها توسط شیطان کمک خواهد کرد. آنانی که به حمله اعراب به ایران اشاره می کنند هم بدانند که این اتفاق در زمان عمر رخ داد که خلفای غیر مردمی انتصابی بودند و در دوران علی ع و خود پیامبر هیچ حمله ای صورت نگرفته است
اسکندر از همان روزی که وارد ایران شد شکست خورد. درست است که ایران را فتح کرد ولی در اصل این خودش بود که فتح شد. حتی اسلام عربی وقتی ایرانی شد خالص و ناب گردید یونانی ها خود را عقل کل می پنداشتند. اسکندر در حین ورود به ایران اعلام کرد که جهان یک پادشاه می خواهد و بس. ولی بعد از ورود بیشتر از اینکه تاثیر بگذارد تاثیر هم گرفت و با چشم خود دید که ایرانی ها در حقیقت برترند. حتی چیزهای جدیدی از مملکت داری را از ایران آموخت. حتی زنی هم به نام رکسانا روشنک گرفت. البته در فیلم فوق ایران باستان تحریف شده به نمایش در آمده است و رکسانا هم شبیه دختری آفریقایی است تا ایرانی .
وخشوودروه پدر روشنک که ولایتش اش اشغال شده بود خواست ضیافتی برای اسکندر با تجملات مشرق‌زمین بدهد و با این مقصود سی نفر از دختران خانواده‌های درجه اول سغدیان را باین ضیافت طلبید. دختر خود والی هم جزو آنها بود .این دختر از حیث زیبایی و لطافت مثل و مانند نداشت و بقدری دلربا بود که در میان آنهمه دختران زیبا توجه تمام حضار را بخود جلب می‌کرد. اسکندر که مست باده�" عنایتهای اقبال و ابخره�" شراب بود عاشق وی گشت. بزودی اسکندر بلند و بی‌پروا گفت «لازم است مقدونیها و پارسیها با هم مزاوجت کنند تا مخلوط گردند و این یگانه وسیله‌ایست برای اینکه مغلوبین شرمسار و فاتحین متکبر نباشند
ولی در کل بدون درنظر گرفتن تحریفات مسلم فیلم از تاریخ ایران ، داستان کلی که در آن اسکندر جوانمرگ شد و موفق به دیدن آخر دنیا نشد نکته ای است که بهانه نگارش این متن شده است. فیلمساز می خواهد بگوید که یک جانبه گرا ها همیشه محکوم اند. کارگردان دست روی سوژه ای گذاشته که با زبان بی زبانی موقعیت این روزها را نشان می دهد. تاریخ موثق را می توان یافت و حقیقت را می شود فهمید و انشاء الله خود مان به قدرتی از فیلمسازی برسیم که بدون تحریف ، تاریخ را به کل دنیا نشان دهیم. الیور استون سالهایی را به ما آدرس می دهد که با مطالعه آن آگاه شویم که هر کس گنده تر از دهانش حرف زد گنده تراز هیکلش ضربه خواهد خورد .
و دیگر مسئله ای که ما را معطوف می کند این است که ایران ما از همان زمان باستان مورد هجمه بوده است. چشم دیدنش را نداشته اند. همیشه مرد حمله بوده است.

دنی آرکان سازنده مستند سقوط امپراتوری آمریکا جمله جالبی دارد. می گوید : هنرمند مثل کبوتر در معدن است. زود تر از همه بوی نشت گاز را حس می کند. آمریکا برای جلوگیری از سقوط و برقراری ابهتش کشورها را ویران می کند. فیلمسازان وعده سقوط می دهند. یعنی اینکه این سقوط انجام خواهد شد.