منجی سلطه گر 12
در راستای بحث هایی که کردیم می رویم سراغ مبحث آینده نگری و آینده سازی. طبق روال مقالات قبلی اگر بخواهیم بر مبنای تصویر سازی های هالیوود و هنرمندان سینما گر آن سوی اب به قضیه بنگریم دو نوع اینده نگری وجود دارد : یک نوع اینده نگری خوش بینانه است که شامل فیلمهای علمی - تخیلی ساینس فیکشن است و دیگری نگاه بدبینانه است که به عنوان هشدار برای اینده تاریک از آن یاد می کنیم .
گونه هشدار برای اینده تاریک واقع بینانه تر است و جدی تر و عمیق تر محسوب می شود ولی در گونه اول که به طور مثال در جنگ ستارگان می بینیم یک نوع آرزو و تخیل شاهدیم که بیشتر وجه سرگرمی دارند . یا مثلا در بازگشت به اینده رابرت زمه کیس طریقت رفتن به گذشته و آینده را می بینیم و شاید دستاوردهای فیلمنامه نویسی در زمینه بازی با زمان در درام شاهد باشیم .
یکی از اصول اجتناب ناپذیر قوانین ایالات متحده امریکا اینده نگری است. امریکایی ها کشور خود را کشوری برای اینده می دانند. در مباحث قبل هم گفتم که به سختی با گذشته کشور های با قدمت می جنگند و سعی می کنند دنیا را به سمت اینده رهنمون کنند. آن هم آینده ای که خودشان ترسیم می نمایند. هدف از تشکیل ایالات متحده امریکا خلق مدینه فاضله ای بود که تکامل بشری در آن موج بزند. اتوپیا. آتلانتیس. لا مکان و واژه های دیگر همه در ادبیات آینده محور غربی ها دیده و شنیده می شود.
همه تلاش ایالات متحده در این راستا است. اینکه در بهترین نقطه کره زمین جدا افتاده اند. باید به قدرت کاملی برسند که بتوانند بر دنیا مدیریت کنند و در بیانات رهبرانشان دقیقا چنین روندی پیگیری می شود. از سوی دیگر ، کشوری مثل ایران را در گوشه دیگر دنیا نماینده گذشته و عقب افتاده ها و ضعفا معرفی می کنند که با حمایتهای تروریستی سعی می کند مانع بزرگی در برابر رسالت امریکایی ها ایجاد کند .
در امریکا موسسه عظیمی هست با نام ناسا که وظیفه اش مطالعات فضایی است برای اختراعات پیرامون سفر های فضایی و ساخت سفینه ها و تجهیزات فضانوردی . مسلما سفر به کرات و رسیدن به دنیا های جدید آرزوی بشریت هست و امریکا خود را تنها لایق این جریان می داند و همه فکر و ذکرش را چنین وانمود می کند ولی عدم دستیابی های مفید خود را به بهانه جنگ با تروریسم و مبارزه با دشمنان توسعه طلبی های امریکا توجیه می کنند. صراحتا گفته اند که اگر جنگ با تروریسم نبود ما هم اکنون چندمین سفر به کره مریخ را انجام داده بودیم .
همه اینها القائاتی است که به کمک تبلیغات و رسانه ها صورت می گیرد و مسلما حقیقت ماجرا این نیست .
مسلما با پیشرفت علم بشریت کسی مشکلی ندارد و همین ایالات متحده در پیشروی خیلی از علوم و فنون نقش اصلی را داشته است ولی در چند دهه اخیر خلاف نیات اولیه صورت گرفته است .
نخبه گی و نبوغ مختص هیچ کشوری نیست. ایالات متحده امریکا هم علم بومی ندارد. اغلب ساکنینش مهاجرند که به دلیل کشور فرصت ها بودن امریکا مهاجرت کرده و در آنجا متبلور شده اند. مسلما ایده هایی که می تواند در به ثمر رسیدن دستاوردهای علمی نقش بسزایی ایفا کند در وجود هر کسی در هر کشوری ممکن است باشد. یعنی ممکن است یک کودک گرسنه شکم باد کرده اهل اتیوپی در ذاتش پتانسیل نبوغ باشد ولی به دلیل فقر و گرسنگی در نطفه خفه شده است و کشف نشده باقی مانده. ممکن است همین کودک در صورت تغذیه درست و رشد و بهداشت و پرورش خویش همان حلقه گمشده اختراعات عظیم اینده را کامل کند ولی چنین نمی شود چون کودک مذکور نابود شده است. یا اینکه جنگ هایی که همین امریکا راه می اندازد. ممکن است یک لاقید بی مصرف هم در آن کشته شود ولی نخبه ها و دانشمندان زیادی در این جنگ ها از بین رفته اند. ترو خشک با هم سوخته اند. راه دور نرویم. دانشمندان هسته ای کشورمان را مستقیما ترور کرده اند. مسلما دوباره پروری چنین دانشمندانی صد سال یا بیشتر ممکن است طول بکشد. مگر چند انیشتین در هر قرن می توان داشت ؟
به همین دلیل است که ادیان عدالت را مهمترین بخش رسالت خود می دانند .
دنیای ما را تفکرات شیطانی و دیکتاتوری و ظلم فرا گرفته است و بیشترین تلاش شیاطین و آدم بدهای روزگار ما مبارزه با عدالت است . قدرت طلب می داند که اگر عدالت رعایت شود و همه به یک اندازه فرصت بروز پیدا کنند نقشه هایش زیر سوال می رود و ممکن است جایگاهش را از دست بدهد .
امریکا برای نمایش چنین رویکردی متوسل به هالیوود و فیلمسازی می شود. برای پیشبرد سیاست های خودش سفینه نجات را تکنولوژی نشان می دهد. در سینما فیلمهای تکنولوژیک و علمی - تخیلی و ... را در دستور کار خود قرار می دهند
درست است که یکی از اهداف این فیلمها برنامه ریزی برای آینده است ولی همیشه هم اینطور نیست. اولا خیلی از این چیزها به مرحله اختراع نمی رسند و در رویا باقی می مانند و دوما اینکه همه هدف این ژانر هم این نیست که راه باز کند و دانشمندان را ایده دهد. هدف اصلی این فیلمها بسیار سیاسی است و در جهت خلع سلاح کشورهای جهان سوم است .
اولا جهان سوم را با این فیلمها مسحور خود می کنند و تقریبا اکثریت کشورها خود را می بازند و جمله معروفی گفته می شود با این مضمون نگاه کن اونا کجان ما کجاییم . چقدر از ما جلوترند ؟ مگه می شه با آمریکا شوخی کرد ؟
دوما نخبه ها و کسانی که آمریکا را مهد اهمیت دادن به این چیزها می دانند جذب غرب می شوند و ایده های خود را در اختیار امپریالیسم قرار می دهند. به همین راحتی
سفر به کرات قابل زندگی در راستای یکی از عقاید صهیونیست هاست که می خواهند به فضا بروند و کره زمین را نابود کنند و بعد ها برگردند تا با نژاد برتر خود حکومت نو را آغاز کنند. به این کار تروریسم مفدس می گویند. خوش خیالند که گروه منتخب اندک می توانند در کرات دیگر پایگاهی بزنند تا پس از آرماگدون و نابودی بشریت بتوانند در زمینی پاک زندگی کنند. بیشترین هدف فیلمهای علمی و تخیلی القای همین مسئله است که در کرات دیگر زندگی هست و باید کشف کرد و انسان را به آن رساند. ولی کدام انسان ؟ این خیلی مهم است که کدام انسان . بشریت و یا سرمایه داران ؟
در روایات قرانی هم هست که برای رسیدن به خدا باید از دنیا خارج شد ولی تفاسیر مختلفی دارد. رسیدن به خدا و خروج از دنیا معانی دیگر هم می دهد . در ضمن در همین قرآن می گوید شیطان به خدا نمی رسد. یعنی کسی که دغدغه شیطانی دارد تلاشش زمین گیر کردن بشر است نه رساندنش به خدا. حتی اگر سفر به کرات میسر شود منظورشان از بشر برای زندگی در آنجا نژاد برتر است و نژاد برتر را هم سرمایه داران می دانند. مسلما شنیده اید که مناطق کره ماه را خرید و فروش می کنند و برای بلیط سفر به فضا از الان تعیین قیمت می کنند و قشر خاصی را هدف دارند .
اغلب جنگولک بازی های ناسا هنرهای نمایشی بیش نیست و پس از صرف هزینه میلیاردی هنگفت هم هنوز کاری انجام نداده اند. دستاوردهایی داشته اند ولی به نتیجه قابل قبولی نرسیده اند. علمشان حلقه گمشده دارد. صاحب حلق گمشده یا در یکی از جنگ ها کشته شده یا فرصت بیانش را ندارد. به این دلیل خیلی از ماموریتهایشان با شکست روبرو می شود و خیلی سفینه ها هم هنوز معلوم نیست در کجا به سر می برند و کاوشگرهای بسیاری در نقاط نامعلوم فضا نابود شده اند و صدایش را هم در نمی آورند .
دروغ بزرگ ناسا : در سال 1961 به دستور جان اف کندی ناسا موظف شد که تدارکات سفر به کره ماه را ببینند. اوج دوران جنگ سرد بود و در 1969 این امر میسر شد. نیل آرمسترانگ و ادوین یاباز آلدرین اولین افرادی بودند که به فضا رفتند . در 11 آوریل 1971 آپولو 13 با سرنشینانی به نام جیم هاول و فرد هیز و جک سوییگرت به هدف نشستن برروی کره ماه به فضا رفتند و تصاویرشان هم پخش شد. ولی این فضا پیما 3 روزه برگشته بود و به خاطر ترکیدن کپسول هوا نا موفق هم برگشته بود. خیلی ها مخصوصا مکزیکی ها باور ندارند که سفر به ماه صورت گرفته باشد و تا حالا مستنداتی دال بر حقیقی بودن این مسئله وجود نداشته که نشان دهد گروهی واقعا به روی کره ماه رفته باشند . جالب است که در اوج دوران جنگ سرد روسها کرکری داشتند و می گفتند که فضانوردان آمریکایی در کره ماه پرچم روسیه را دیده اند. کسی نیست که صحت این سخنان را به چشم ببیند هرچه دلشان می خواهد می گویند و مردم جهان هم مجبورند باور کنند . با اینکه فیلم هم گرفته شده است ولی گروه حقیقت یاب خود آمریکا با دلایل بی شمار ثابت کرده اند که چنین سفری صورت نگرفته و تمام تصاویر تروکاژهای سینمایی است . مثلا می گویند در سرما و جو حاکم بر ماه امکان فیلمبرداری نیست. در کادرهایی از عکس ها پرچم آمریکا با باد تکان خورده است درحالی که در کره ماه هوایی نیست که بادی هم باشد . یا سایه های معدود در اطراف اشیاء با جهت های مختلف نشان می دهد که نور پروژکتور چند جهت مختلف است و سایه ها خورشیدی و یک جهته نیست . سوال منطقی تر هم این است که این آمریکای پیشرفته که در آن سالها توانست به کره ماه برود چرا الان نمی تواند ؟ 40 سال است که سالگرد این روز را هم می گیرند تا این دروغ از یاد کسی نرود. فیلمهای زیادی هم ساخته اند تا این حرکت حماسی خیالی در یاد مردم ثبت شود . ولی هنوز جوابی نداده اند که چرا حالا که به گفته خودشان پیشرفته ترند سفر به کره ماه دیگری صورت نمی گیرد
چند سال پیش کشور چین فضانورد پیشرفته حامل انسانش را به فضا فرستاد. جرج بوش صراحتا این حرکت چین را جسارت نام گذاشت. یعنی اینکه اصلا دوست ندارند کشورهای موسوم به جهان سوم و در حال توسعه در این زمینه فعالیت داشته باشند. چون فضا و محیط خارج از جو زمین را هم می خواهند در انحصار داشته باشند
............................................
در بهترین جای این دنیا هم اسارت انسان دیده می شود . از انسان سرکوب شده ساکت و بی اراده که با هزاران دستاورد شیطانی رنگ و وارنگ مبهوت هم گشته است چه توقعی می توان داشت. برای اینکه این زورگویان بین المللی دنیایی به ظاهر به صلح رسیده و آرام خلق کنند چشم ها را کور می کنند و گوش ها را کر. مسلما برای عدم حرکت نیز باید انسانها فلج هم بشوند. آن علمی که برای آنها مهم است و به آن اهمیت می دهند و برایش امکانات هم تدارک می بینند علمی در جهت این سیاست هاست. از مغزها و نخبه هایی بهره می برند که دنیای مورد نظرشان را پیشرفت دهند. هنر و اقتصاد و علم و همه چیز باید به دست این افراد بیافتد که من نامشان را نخبه های شیطانی گذاشته ام . همه در خدمت علم شیطان باشند و بس .
علمی که امروز هست بشر را برای رسیدن به حقیقت کمک نمی کند. علم یک بعدی . علم انحصاری در خدمت سیاست و قدرت قرار می گیرد.
فیلمی مهجور شده به نام Antitrust ساخته پیتر هوویت هست که خود افشاء کنندگی عجیب و غریبی دارد .
داستان گری وینستون تیم رابینز مدیر شرکت نرم افزاری بزرگی است که حداقل مقدور با گریم شبیه بیل گیتسش کرده اند و مثلا کمپانی اش هم مایکروسافت است که با نام دیگری در فیلم خوانده می شود و این شرکت با شکوه و قبله آمال همه نخبه های طراحی نرم افزار جهان ، از محصولات جدید و برند های تکنولوژیک خود رونمایی می کند و حالا قرار است در آینده نه چندان دور ، نرم افزار بسیار خفن تری به بازار ارائه دهند و از جمیع نخبه ها می خواهند که ایده های خود را به این شرکت بفرستند. همه مقهوران تلاش می کنند که وارد آنجا شوند ولی در این میان یک نفر هست که می خواهد مستقل باشد .
خود شرکت مذکور درصدی از طراحی این نرم افزار تبلیغ شده را انجام نداده است و همه آنچه گفته شده است آرزوی مدیر کمپانی است که به کمک همین نخبه های جدید الورود دل خوش کرده و می خواهد با آنها انجامش دهد و خلاصه اینکه می بینیم مثلا بیل گیتسی که خودش نابغه بوده و حالا به ته دیگ رسیده است از تمام داشته های مادی اش برای انحصار این تکنولوژی بهره برداری می کند و صراحتا دیالوگی دارد که طی آن می گوید من اول شدم که اول بمانم و ماجرا در جایی حساس تر می شود که آن مستقل ورود نکرده با دانش و نبوغ شخصی اش نرم افزار مذکور را طراحی می کند و بعد از این است که می بینیم مثلا بیل گیتس که در دنیا به بهترین و والاترین نخبه معروف است تمام تلاشش را خرج خفه کردن و از بین بردن این رقیب مستقل می کند
در زمینه سینما و هر آنچه که کشور های موسوم به جهان اول در آن برتری دارند نشانه های به ته دیگ رسیدن مشاهده می شود و برای برتر ماندن باید به فکر عقب راندن رقبا باشند و به جذب نخبه های موجود در جهان بیاندیشند .
علمی که به قدرت طلبی ختم شود و سرکوب دیگران و برتری جویی را موجب شود از هر دیدگاهی قابل قبول نیست و نهایتا در بهترین حالت بر همه چیز بشر غالب می شود و او را محدود خواهد کرد .
چارلی چاپلین با امکانات محدود زمان خودش در فیلم عصر جدید تا حدودی این قضیه را هشدار می دهد و با گیر کردن لای چرخ دنده ها و آن تیک های مهره سفت کنی خودش به حال انسان آینده گریه می کند که برای راحتی خودش زندگی را از خود می گیرد و مثل ماشین می شود .
به واقع حقیقت این است که انسانها بر سر جای خود قرار گیرند و مستقل تلاش کنند. اگر پیشرفت و سواد و دانش عادلانه در همه مردم دنیا بود می توان امیدوار بود ولی هم اکنون در بهترین حالت یک نقطه از دنیا پیشرفته است و باقی در فقر و فلاکت و تامین مقدمات زندگی اند . باز هم می گوییم پیشرفتی نیست . بشریت هم اکنون در حال درجا زدن است. گویا به بن بست رسیده است و همچون دوران جاهلیت فقط با خودش می جنگد و به هیچ وجه نشانه ای از جامعه آرمانی و حقیقی مشاهده نمی کنیم . مسلما به مدینه فاضله نرسیده ایم . به فرض که تمام دستاوردهای امروز مفید باشد که خدا کتمان کننده دستاوردهای مفید بشر معاصر را لعنت کند . آیا لیاقت بشریت چنین دنیایی است ؟ مشکلات اساسی حل شده است ؟ اختلاف عقاید حل شده است ؟ خصلتهای بد شیطانی برداشته شده است ؟ جنگ و خونریزی از بین رفته است ؟ آزادی واقعی و الهی و صلح جهانی پدید آمده است
چند هفته قبل در رسانه ها به تاریخی از سال 2015 اشاره شده بود که درفیلم بازگشت به اینده رابرت زمه کیس به صورت پیشرفته ای تصویر سازی شده بود. خب ما که الان در سال 2015 هستیم اندر خم یک کوچه ایم. نه تنها پیشرفت قابل ملاحظه و محسوس نداشته ایم بلکه عقب گرد هم شاهدیم .
در سینما وقتی نمی توانند مدینه فاضله نشان دهند و دنیای پر از معنویت را ترسیم کنند به سمت تصویر سازی از دنیای اینده ای می روند که در راستای روند کنونی شکل گرفته است . پس اینده تاریک به تصویر می کشند .
مثلا در بلید رانر رایدلی اسکات وقتی هریسون فورد را دائما در حال فرار می بینید چه حالی به شما دست می دهد ؟ این دنیا را می پسندید ؟ مسلما نه . کارگردان قصد دارد ما را از این دنیا منزجر کند و به ما هشدار بدهد آینده تاریکی در انتظار ماست .
گزارش اقلیت MINORITY REPORT ساخته استیون اسپیلبرگ
اثر بدیع دیگری از اسپیلبرگ که آینده نگر است و از زاویه های مختلف می توان آن را دید. در این فیلم آینده بدون قتل و گناه می بینید. عجب. چطور می شود که در آینده تاریک گناه نداشت و قتل ندید ؟ راهکاری که ارائه می شود این است که سه پیشگو را پلیس استخدام کرده است که زمانی جلوتر را می بینند و گزارش می دهند. اگر قرار باشد فردی کسی را بکشد. سریعا اطلاع می دهند تا پلیس در محل حضور پیدا کند و جلوی انجام شدن قتل را بگیرد. در ظاهر ایده جالبی است که در آینده علم به این قدر پیشرفت می کند که قبل از وقوع جرم قاتل دستگیر شود ولی با ادامه دیدار از فیلم پی به این موضوع می بریم که این آینده بسیار پوچ است. اسپیلبرگ به هیچ وجه طرفدار چنین سیستمی نیست. خیلی خفه و تاریک هم نشانش می دهد. می خواهد بگوید پیشگیری از وقوع جرم عملیاتی نشده بزرگترین دیکتاتوری است .
البته در دنیای سیاست امروز شاهد پیشگیری هستیم که با عنوان حمله پیشگیرانه preventive war از آن یاد می شود . یعنی احتمال می دهند کشوری مثل عراق و افغانستان و یا ایران در اینده قدرت نظامی پیدا کند حتما حمله خواهد کرد . پس اولا اجازه ندهیم قدرت پیدا کند و دوما حمله پیشگیرانه کنیم تا وقوع احتمالی حمله اینده آنها را سرکوب کنیم . یکجا خوانده ام که امام علی ع تعبیر جالبی از این حمله پیشگیرانه دارد و آن زمان هم چنین اتفاقاتی می افتاده که به اصطلاح از آن با عنوان استثارت یاد می کند .
در گزارش اقلیت شاهد یک توئیست چرخش درامی هستیم. کارآگاه جان اندرتون تام کروز که خود دنبال گناهکاران آینده است . پیش بینی می شود که خودش قتلی انجام خواهد داد . پس برای اینکه گیر نیافتد باید فرار کند. فکر می کند این پیش بینی ها اشتباه است . لایه دوم فیلم همینجاست و حرف بزرگی می زند و نه تنها جدای زیر سوال بردن حملات پیشگیرانه قدرتهای بزرگ چون امریکا انتقاد شدید می کند بلکه پیامش این است که خود تعقیب کننده مجرم است .
شما منابع مختلف و فیلمهای این چنینی را نگاه کنید. هشدار می دهند که در صورت تزریق نکردن حقیقت بر زندگی مردم و ادامه دادن به این روند و مثلا پیشرفت های تکنولوژکی ، بی عاطفگی و خفقان و دیکتاتوری و محدودیت و اسارت بر بشر تحمیل خواهد شد و انسان برده دستاورد های خود می شود. حتی رسانه و ارتباطات مجازی که اصولا برای آگاه تر شدن بشر اختراع شده عکس اهدافش عمل می کند و با همین ابزار رسانه و دست گرفتن آن موفق شده اند انسان ها را مسخ کنند و توهمی از دانش و آگاهی به آنها ببخشند .
مثلا فیلمی هست به نام شیاد EMPOSTOR ساخته گری فلدر. این فیلم هم بر اساس کتابی از فیلیپ ک دیک نویسنده گزارش اقلیت که در آن سالهای آینده را تاریک نشان می دهد .
روزهایی که انسان به حالتی رسیده که مهاجمان فضایی از مغزش برای ساخت بمب بهره می برند. جایگزین انسان بی مغز را ربات می گذارند. اسپنسر الم دانشمندی است که مورد شک قرار دارد و او را تعقیب می کنند تا وی را مورد آزمایش قرار دهند تا فضایی بودن و نبودن وی ثابت شود . خود وی شک ندارد ولی فرار را بر قرار ترجیح می دهد تا خود را ثابت کند. زنش مایا را نیز می یابد تا به واسطه وی خود را ثابت کند ولی اخلاق زنش هم فرق کرده است . او نیز مامور فضایی هاست و روبات است. جنازه زنش را می بیند. در آخرین لحظه که تنها بودن خود را متوجه می شود و اینکه به کسی نمی توان اعتماد کرد جنازه خود را نیز در قبرستانی می بیند و متوجه می شود که خودش نیز روبات است . ظاهرا فیلم سرگرم کننده است ولی واقعیتی تلخ را به رخ می کشد . آیا بی هویت شدن انسانها همان روباتی شدن نیست ؟ آیا در چنین دنیایی می توان روی کسی حساب باز کرد ؟ آثاری از چنین آینده تاریکی را امروزه نمی بینید ؟
مباحث پاک شدن ذهن و خاطرات و ... در چک حقوق جان وو و درخشش ابدی ذهن پاک میشل گندری هم وجود دارد. پیشرفت تکنوژیکی که طی آن مغز انسانها شستشو داده می شود. واقعا رسیدن به چنین پیشرفتی مورد پسند است ؟
فیلم آینده نگرانه دیگری هست به نام من روبوت هستم I ROBOT ساخته الکس پرویاس سازنده شهر تاریک بر مبنای داستانی از داستانهای علمی تخیلی آیزاک آسیموف نویسنده روس تبار .
شیکاگو 2035 دیده می شود. دنیا مثلا پیشرفته است. همان پیشرفتی که دائما در ذهن من و شما جا می اندازند. ماشینهای پرنده و تسلط روبات ها بر زندگی مردم. همه امور را روبات ها انجام می دهند . یک شرکت روبات سازی به نام یو اس روباتیکز وجود دارد که روبات های پیشرفته تولید می کند و عرضه می کند . آلفرد لانینگ جیمز کرامول موسس شرکت و خالق نسل سوم روبات ها به طور مشکوکی کشته می شود. کارآگاه اسبونر ویل اسمیت پیگیر قتل می شود. وقتی روبات های هوشمند را تهدید می کند متوجه می شود یکی از روبات ها خود مختار شده است و طغیان می کند و متوجه می شوند قتل توسط همین روبات از حد خود خارج شده صورت گرفته است. با اینکه یکی از سه قانون تعریف شده برای روبات ها آسیب نرساندن به انسانهاست ولی چنین قانونی زیر پا گذاشته شده است . این روبات که سونی نام دارد به تکاملی شگرف رسیده . خواب هم می تواند ببیند. احساس داردو سر همین قتل عذاب وجدان هم گرفته است. سونی رهبری قیام بقیه روبات ها را هم بر عهده می گیرد. در قوانین ثانویه و کنترلی روباتها دست کاری شده و اینان از قوانین سرپیچی می کنند و چون خود مختار شده اند به جای انسان اینان هستند که خود را در خطر می بینند .
پس یک جمع بندی یک جمله ای : این روند پیشرفت اولا شکل نمی گیرد و بشریت درجا می زند و خواهد زد. اگر هم پیشرفتی صورت گرفت مطمئن باشید خفقان بیشتر و اسارت گسترده تر بر انسان ها چیره خواهد شد .
فقط و فقط باید هدف از پیشرفت کردن ، رسیدن به تکامل انسانی باشد و علم هم خدایی باشد و برای تحقق این منظور باید پیشتازان تغییر پیدا کنند و از انحصار خارج شوند .