یکی دیگر از فرهنگ هایی که با هنر سینما جا می اندازد تصویری کردن مقولات غیر مادی است تا از این طریق ذهنیات غیر دینی و اغوا کننده را بر مغزو هوش مردمان دنیا القا کنند . با دادن نا امیدی اعتقادات مردم را تحت الشعاع قرار می دهند. انسان ذاتا پرستشگر است. شیطان جای خدا را می گیرد و اصول و فروع شیطنت های خود را که ظاهرا جذاب و لذت بخش است را ارائه می دهد . پیروانی جمع آوری می کند و اهداف خود را پیگیری می کند. در چنین دنیایی که شیطان در روح پیروانش حلول کرده سعی می شود خدا و قدرت خدا و مقدسات خدایی زمینی جلوه داده شوند . بی تاثیر شوند و خلاصه اینکه به زبان خودمانی مردم از اعتقاد بیافتند. به اسم مدرنیسم و مدنیت و تمدن گرایی و ... هرکه پیگیر مقدسات باشد وی را تمسخر می کنند. انگشت نما می شود. از رده گروه های خود خارج می کنند. تحقیر می کنند. تا جایی که فرد مورد نظر ازاین روند زندگی خود کناره گیری کند.
برای این منظور لطیفه های به هدف کم ارزش کردن ائمه و پیغمبران ساخته می شود . داستان ها و روایات دروغین خلق می شوند و یا روایات جزئی به کل زندگی ائمه بسط داده می شوند تا الگوی نجات بخش معتقدین کم قدرت شود و میدان دار دنیا شیطان باقی بماند .
پس از ساخته شدن کلیپها و عکس هایی پیرامون زمینی کردن مسیح ع و فرشتگان خداوند و ... فیلمی هم ساخته شده که خود خداوند قادر و متعال را زمینی می کند . این فیلم نامش هست بروس توانا BRUCE ALMIGHTY ساخته تام شادیاک و بازی جیم کری. فیلم ظاهرا کمدی است و می خنداند و موضوع بکری را پیش می کشد و اگر بدون گارد اولیه هم به فیلم بنگریم حرفهایی برای گفتن دارد. ولی این فرهنگ تصویری کردن همه چیز و به قول خودشان مردم را از یک سری خرافات خارج کردن شور تر از حد تصور می شود و تخریب گر است. نشان دادن خدایی سیاهپوست و عیاش که یک هفته مرخصی می رود و مردی شاکی را جای خود می گذارد مسلما کوچک کردن عظمت خداوند است. یک فیلم یک فیلم است و نمی تواند در فطرت پرستش بشریت اثر آنچنانی ایجاد کند ولی جمیع این حرکت ها و ادامه دادن چنین رویکردهایی نسل آینده را نشانه گرفته است که با مقدسات شوخی کند و اعتقادات معنوی از بین برود و رابطه خدا با زمین و بندگانش از بین برود .
در قسمت دوم این فیلم که ایوان قدرتمند نام دارد. ایوان به مانند حضرت موسی کشتی می سازد و در کنار کاخ سفید نجات می یابد و در ضمن در آخر با خداوند رقص و پایکوبی می کند و بیریک هم می زند .
در فیلم بروس توانا نتیجه گیری بچگانه ای هم می شود و آن اینکه آمریکا در هدایت دنیا شریک خداوند است و چون خداوند سرش شلوغ است با آمریکا تقسیم کار کرده اند . جنگ ها و کشتن ها را تنظیم جمعیت و رسالتی در راه خدا معرفی می کند . جرج بوش صراحتا اعلام کرد که به نمایندگی از خداوند به خاور میانه حمله می کند تا آزادی هدیه دهد
حتی در اسلام شیطان هم موجودی معنوی است و اثرش در بنده های خدا دیده می شود و نه خودش. ولی شما ببینید چه تعداد فیلمها پیرامون شیطان ساخته شده و شیطان به تصویر کشیده شده است ؟ شیطان را موجودی قرمز رنگ و بدقیافه و شاخدار و با عصایی سه شاخ به تصویر کشیده اند و خود این مسئله نیز سوای دور کردن مردم از معنویت قدرتمند نشان دادن شیطان است . با همین ایده چه فیلمها که نساخته اند و چه تحمیلاتی که نکرده اند .
در جامعه ای که معنویت منزوی شود یکی از نشانه هایش این است که بی هویتی و بی عاطفگی و پیشوازی از پذیرش حکومت شیطان رخ می دهد. البته یک طرفه به قاضی نمی روم. در جامعه ما که مدعی دینی بودن است هم به دلیل کاستی های جدی و فراوان در ترویج دین راستین و ناب به سمت فرار از دین می رویم و به نظرم فعلا مزه حقیقت به کام بشریت نرسیده است و تلاش های متمادی شیطان چنان حکومت محکمی را رقم زده که حالا حالا ها برای براندازی اش خون دل ها خورده شود.
در فرهنگ شیطانی دو کار صورت می گیرد. این که مقدسات زمینی شوند که گفتیم و دوم اینکه زمینی ها را ستاره و دست نیافتنی و مقدس می کنند. این دو کار را می کنند و هوش از سر انسان می برند و بشریت را زمین گیر می کنند . همان کاری که در عصر جاهلیت می کردند یعنی بت سازی و بت پرستی. همه آن اتفاقات بتکده های قدیم تکرار می شود ولی مدرن و زرق و برق دار و ...
در چنین فرهنگی مردم باید برای هر آنچه غیر خداوند است سر و دست بشکنند و پول پرداخت کنند و قربانی دهند و از سوی دیگر مقدسات دست کم گرفته شود و مورد تمسخر قرار گیرد و ...
در جوامعی که بیشتر شیطانی شده اند اگر از خداوند انتقاد کنی و یا مقاله ای سرشار از ناسزا به خداوند بنویسی تو را تشویق هم می کنند و اعلام می کنند که این فرد از آزادی بیان استفاده بهینه کرده است و کشور خود را چند پله در جدول آزاد ترین کشورها بالاتر می برند. ولی از این سو زمینی های بت شده را کافی است نقدی کنی. مسلما تو را از گود ماجرا اوت خواهند کرد . انتقاد از اسراییل و ... هم که جای خود دارد. کسی حق ندارد به مظلومیت صهیونیست ها توهین کند . دنیا باید تاوان آن 6 میلیون سوخته ای را بپردازد که معلوم نیست عددش را از کجا آورده اند.
در حکومت شیطانی انسانهای کوچک بزرگ می شوند. بت می شوند. غیر قابل انتقاد می شوند. کسی حق ندارد بگوید بالای چشمت ابروست. مثال نمی زنم و مصداقش را در ذهن خودتان بیابید تا متنم جهت گیری خاصی نداشته باشد. حالا کسی حرف حق از دهانش خارج شود و یا صداقت در کلامش لبریز شود. هر چه بزرگتر، طوفان انتقاد هم بیشتر می شود و در این حالت همه موظفند و تکلیف دارند که انتقاد کنند. به قدری انتقاد شدت می گیرد که طرف در صورت نداشتن مقاومت نابود شود و از ریشه کنده شود.
در حالی که بزرگترین آزادی بیان تمسخر نکردن کلام دیگری است . همین افراد در برابر حرف حق چه رفتاری می کنند ؟
این چنین تفکری از زمانی آغاز شد که غرب از لحاظ علمی پیشرفت کرد. چگونه پیشرفت کردن غرب مقال دیگری می خواهد ولی هرچه باشد دلیل پیشرفت غرب دوری از معنویت نیست. چون اگر اینطور بود دانشمندان غربی باید انسانهای عیاشی بودند که نیستند. همه می دانند که دانشمندی که دغدغه اش کشف است مسئله ذهنی اش کیفیت دیسکوهای شهر نیست. او آرامش می خواهد و تشویق و فرصت برای تحقیق. متاسفانه برخی درکشور ما با چنین تفکراتی به غرب می نگرند.
جالب اینکه شما در این سالها دستاورد انقلابی جدیدی از غرب نمی بینید . فکر نکنم علم خداوند تمام شده باشد. وقتی قرن قبل هواپیما و یا سینما و یا تلفن اختراع شده است. هم اکنون باید چیزهای بزرگتری اختراع می شد. پس دلیل پیشرفت غرب دوری از معنویت نیست. اگر این طور بود الان باید پیشرفته تر بودند چون سعی می کنند غیر معنوی تر شوند.
دین و مذهب و معرفت و .... ظاهری می شود. جا می اندازند که هر آنچه را دیدید باور کنید . آنچه دیده نمی شود نیست . پس باور نکنید. پرستش نادیدنیها ، خرافات است . زندگی فقط پول است ، چون می توان با آن همه چیز را به دست آورد و دید .
در فیلم لمونی اسنیکت و چند پیشامد ناگوار ساخته براد سیلبرلینگ گفته می شود : دنیای ما دو دسته آدم دارد . یک دسته آتش درست می کنند و دسته دیگر مثل آب هستند و باید آتش را خاموش کنند .
یک کبریت به راحتی جنگلی را آتش می زند ولی برای خاموش کردن همین جنگل باید هزاران لیتر آب مصرف کرد . پس سعی کنیم جزو آتش زنندگان نباشیم و پایان دوران نسازیم. درک بهشت و جهنم از این به بعد برای همه ما آسانتر خواهد بود.
پایان دوران END OF DAYS نام فیلمی است به کارگردانی پیتر هایمز و بازی آرنولد و گابریل بیرن .
مقوله شیطانیسم و ... در این فیلم بهتر مطرح شده است . داستان از لحظه ای آغاز می شود که دختری متفاوت به دنیا می آید با علامتی در دست. این دختر که کریستین نام دارد 20 ساله می شود و یتیم است و نزد مادر خوانده خود می ماند. این دختر قرار است منجی نهایی را به دنیا بیاورد. از این سو نیروی شیطانی وارد کره زمین می شود و در بدن کارمند بانکی حلول می کند. در این فیلم بر خلاف دیگر فیلمها شیطان در بدن انسان معمولی حلول می کند و شاخدار وقرمز رنگ نیست. ولی بقیه فیلم باز مقولات دینی طراحی شده را تصویری کرده است. این نیروی شیطانی هر هزار سال یکبار و سر هزاره ها طبق عقاید شیطانی به کره زمین فرستاده می شود تا جلوی به دنیا آمدن منجی زمان را بگیرد. اگر یادتان باشد سر سال 2000 چه بلوایی به پا کردند . این بلوا در راستای همین مقوله بود . غربی ها راس هزاره ها را شوم می دانند
حالا این کارمند شیطان شده در به در دنبال مادر منجی می گردد تا بتواند با تجاوز به او و انتقال اسپرمهای شیطانی به این دختر، فرزند به دنیا آمده را نیمه شیطانی کند و منجی گری او را منتفی کند.
تجاوزات آمریکا به کشور ها هم در این راستا می باشد . طبق عقایدشان هر وقت به جایی شک کنند و استعداد منجی زایی را در جایی ببینند باید به آنجا تجاوز کنند و یا با ایجاد تفرقه و تلقین نافرمانی مدنی و .... اراده منجی زایی و همراهی منجی را تخریب کنند. در همان سالی که در ایران انقلاب شد ستادی تشکیل شد تا ظاهر حضرت مهدی را ترسیم کنند . تا بتوانند در عملیاتی حضرت مهدی را در ایران بیابند و ترور کنند. در همین راستا در اسلام به هیچ وجه حضرت مهدی ترسیم تصویری نشده است. حتی نام حضرت مهدی هم مهدی نیست . هم خانواده م ه د ی می باشد. یک نماد از انسان کامل است که تجسم نشده است و باید امت اسلامی به آن تکامل از پذیرشش برسند. متاسفانه روایات خرافات گونه ای حضرت را ترسیم زمانی و مکانی می کنند و مثلا محل ظهور هم برایش پیش بینی می کنند و با مادی کردن ایشان هم کمین کرده ها را تحریک می کنند و هم به جای نزدیک کردن مردم به اندیشه برتر مهدویت دورشان هم می کنند
در این فیلم محافظی که پلیس است آرنولد دختر را می یابد تا او را حفظ کند . در این فیلم فرقه ای با نام انسانهای خوب دیده می شود که اینان با وجود معتقد بودن به ظهور منجی قصد دارند کریستین را بکشند تا آخرالزمان به وقوع نپیوندد .
با دیدن این فیلم پی به نیت صهیونیست ها می بریم. صهیونیست ها هم خود را آدم های خوب و برتر می دانند. در عقایدشان ظهور منجی را با وقوع آخرالزمان مساوی می دانند. پس بر خلاف تبلیغات و ادعا ها عقیده دارند که منجی باید سرکوب شود تا نابودی به وجود نیاید.
اعتقاد دارند اگر نتوانند ظهور منجی را جلوگیری کنند شیطان عصبانی خواهد شد و بشر را نابود خواهد کرد
پس غرب و غربی اسیر صهیونیست وظیفه ایجاد مقدمات ظهور منجی سلطه گر را دارد . غلبه شیطان بر کره زمین
یک درصد هم فکر نکنید این درام ها فقط محدود به سینما است. در دنیای واقعی عملکرد ها را رصد کنید. راس امور دولت های غربی مخصوصا ایالات متحده دست کسانی است که این سیاست ها را دنبال می کنند. امکان ندارد مدیریت از راه دور پیشه کنند. فقط باید به کشور های مستعد ظهور منجی به هر طریقی تجاوز کنند تا نسل بعدی تخم وترکه شیطان داشته باشد. در مباحثشان ایالات متحده را نر می دانند و بقیه کشورها را ماده. معتقدند باید کشور ها به ما گرایش داشته باشند. باید وابسته فکری شوند. باید ما پدر و کدخدای مردم دنیا شویم. حتی ضرب المثلی دارند که صراحتا می گویند وقتی دیدید مورد تجاوز قرار می گیرید مقاومت نکنید. اجازه دهید معاشقه انجام شود تا لذت ببرید.
فیلم دیگری هست با نام پسر جهنمی HELL BOY ساخته گیلرمو دل تورو
جمله اول فیلم : در فضا جاهایی هست که شیطان در آنجا زندگی می کند . به دنبال راهی است تا بتواند وارد زمین بشود .
پس از القای این مقوله که شیطان ها تجسم دارند و وارد زمین خواهند شد در صحنه ابتدایی فیلم اواخر جنگ جهانی دوم را می بینیم و نازیها را که با تلفیق علم و جادوی سیاه می خواهند موازنه جنگ را بر هم بزنند و جنگ شکست خورده را به پیروزی تبدیل کنند. دروازه فضایی را باز می کنند تا شیاطین را وارد زمین کنند و از این سو گروه آمریکایی ضد خرافات به دستور پروفسور بروتن مشاور مسائل ماورایی پرزیدنت روزولت جلوی این کار را می گیرند . یعنی نازیها خواستار وارد کردن شیطان بر زمین بودند و آمریکا جلوی آن را گرفت
در همان چند لحظه ای که دروازه باز می شود یک شیطان بچه با همان خصوصیاتی که قبلا گفته شده وارد زمین می شود قرمز رنگ و شاخدار و ... . پروفسور این بچه را نگه می دارد و بزرگ می کند.
پسر جهنمی بزرگ می شود و به استخدام تشکیلات مبارزه با مسائل ماورا الطبیعه در می آید.
در 1945 هیتلر فوت کرده و طرفداران در پی زنده کردن راسپوتین هستند تا انتقام خود را از آمریکا بگیرند و از این سو هل بوی وظیفه نجات بشریت را به گردن می گیرد. سلاح هل بوی پسر جهنمی تیرهایی از آب مقدس و برگ گیاه میخک تره ای و بلوط و ... است.
راسپوتین زنده می شود. خود را پدر اول پسر جهنمی می داند و می خواهد او را جذب خود بکند. ولی پسر جهنمی قبول نمی کند. چون نمک گیر آمریکایی ها شده و برای آنها سربازی می کند.
جنگ این دو سپاه رخ می دهد و قرار است دروازه شیطانی باز شود و شیاطین وارد زمین شوند و پسر جهنمی جلوگیری می کند .
در زمینه قدرتمند نشان دادن شیطان ، فرهنگ سازی شدیدی در غرب صورت می گیرد .
دنیای الهی پوچ دانسته می شود ولی دنیای شیطانی سرشار از پیچیدگی ها .
می گویند خوبی دیده نمی شود ولی بدی دیده می شود . پس هر آنچه دیده می شود باید پرستش شود.
در راستای باوراندن فرهنگ تصویر سازی شیطانی سری فیلمهای ترسناک دراکولاها را مثال می زنیم. از دراکولای برام استوکر تا دراکولای جان کارپنتر و دنیای زیر زمینی و بلید و ون هلسینگ و از سحر تا طلوع و ....
دراکولاها در شب زنده اند. خوراکشان خون است. با نور می میرند. به نقره حساسند. حکومت زیر زمینی دارند. با ومپایرزها و اویل ها و ... رفت و آمد خانوادگی دارند. شجره نامه شان به خفاش ها می رسد. تغییر ماهیت می دهند. برای زنده ماندن حتما کسی باید کشته شود.
مکیدن خون یکی از خصلتهای دراکولاهاست. انسانهایی که برای رسیدن به قدرت هزاران نفر را له می کنند جزو دراکولاها هستند .
تمدن غرب بر 4 نظریه بزرگ تکیه کرده . نظریه پایان دوران میشل فوکویاما �" دهکده جهانی مارشال مک لوهان �" تئوری برترین های آلوین تافل �" برخورد تمدن های ساموئل هانتینگتون
از این سو نوام چامسکی و رابرت جی رینگر که فروپاشی تمدن غرب را پیش بینی کرده اند نخودی هستند. کسی نیامده بر مبنای نظریه این دو فیلم بسازد.
در راستای نظریه 4 نفر اول داستان ها می سازند. پیچیدگی ها خلق می کنند. فیلمها تولید می کنند و سعی دارند اثبات کنند که تسلط شیطان بر بشر اجتناب ناپذیر است و البته هنرمندانی هستند که از دل این توصیفات انتقاد های خود را هم می نمایند که در مقالات بعدی به آن ها اشاره خواهم کرد.
یکی از باورهای اشتباه انسان قرن 21 این است که می گوید قرار است عاطفه بشر گرفته شود . انسان تنبل شود . پیگیری حقیقت از انسان گرفته شود و انسان ، تسلیم هجمه های تبلیغاتی شود . کم کم ماشینها بر انسان غلبه کنند و بشر را بیکار نمایند. به مرور انسان و اراده هایش خاموش شود و فقط مصرف کننده صرف شود و در برابر ماشین و هر آنچه بی عاطفگی است میدان را رها کند.
انسان تسلیم بنده خدا و یا ساخته بنده خدا شود . انسانی که قرار بود اشرف مخلوقات باشد و به خدا برسد در همین زمین و مشغولات دنیوی غرق شود و گیر کند . نتیجه چنین دنیایی پایان دوران و برخورد تمدن ها و غلبه برترین ها بر بقیه و تشکیل دهکده جهانی تحت سیطره قدرت های بزرگ می شود . پس پیش گویی فوکویاما و دوستان به وقوع می پیوندد در حالی که سخنان این افراد حقیقی نیست .
مسلما همراهی بشریت با این روند نتیجه دلخواه قدرت طلبان را هم به وجود خواهد آورد. پس به این دلیل است که این روند جهانی سازی و واقعیت های خودساخته ای که یک جانبه دنبال می کنند به هدف همراه کردن مردم دنیا با خودشان است. در این روند همه باید تابع ارباب باشند و مخالف خود را در تنگنا قرار داده و اگر زورشان برسد که اغلب می رسد به او حمله می کنند و از ریشه خفه اش می نمایند. در نهایت این نظریات ایدئولوژیک را تکلیف بشریت می دانند . ما بدون اینکه متوجه شویم برخی مواقع به تحقق این نظریه کمک می کنیم .
در راستای نظریه پایان دوران فیلم معروف ترمیناتور TERMINATOR مطرح می شود .
این فیلم در راستای این نظریه تصویر سازی جالبی کرده. زمان معاصر را نشان می دهد و موجوداتی از آینده به حال می آیند. دو روبات پیشرفته مامورند تا دو کار متفاوت بکنند. یکی منجی آینده بشر یعنی جان کانر را باید بکشد و دیگری باید از جان کانر محافظت کند تا بشر در آینده بدون رهبر نماند و ماشین ها پیروز نشوند .
در این فیلم تی 1000 رابرت پاتریک نماینده ماشینهای فوق پیشرفته و جیوه ای و تی 800 آرنولد شوارتزنگر رقیب وی با هم می جنگند.
دیالوگ معروف بازخواهم گشت آرنولد هم این مقوله را تاکید می کند که مبارزه نیروی خیر و شر همچنان ادامه دارد. بستگی به این مبارزه دارد. یا بشر به پایان دوران شیطانی و نابودی کره زمین می رسد و یا اینکه بشر بر نیروهای اهریمنی فائق خواهد آمد حاکم زمین خواهد شد.
ترمیناتور جیمز کامرون مخصوصا در قسمت دوم که کاملتر از قسمت اول است به هیچ وجه صرفا سرگرم کننده نیست. یک هشدار بزرگ است از امدن اینده ای که در آن ماشین ها بر انسان غلبه خواهند کرد. تفکری قصد دارد سلطه شیطان در اینده بستر سازی شود و تفکری با آن مبارزه می کند. مبارزه خیر و شر. آنتاگونیست و پروتاگونیست. درام جهانی در حال سیر. نهایتا قهرمانی قرار است برای همیشه پلیدی ها را از بین ببرد و خود همین از بین بردن پلیدی ها جای بحث دارد که چگونه ؟ با جنگ ؟ با شمشیر ؟ با بمب اتم ؟ تدریجی ؟ یکباره ؟ نابود کننده ؟ مصلحانه ؟ که همگی با تعاریف مختلف به خورد مطالعه کننده گان و علاقه مندان به سرنوشت بشری ارائه می شود ولی شخصا معتقد به این هستم که دیدگاه راستین الهی تلاش می کند تدریجی و مصلحانه بستر سازی ظهور قهرمان را مهیا کند و جریان و غلبه اندیشه و نیکی بر جهل و سیاهی همان زمان موعودی است که بشریت را از این تنگنا نجات خواهد داد
الهی آمین