منجی سلطه گر 2

دولت بهار/ حمید لازمی: هدف از این سری مقالات بررسی سیاست های انسان های قدرت طلب است . دیکتاتور هایی که به جای پرورش استعداد های درونی خود دیگران را زیر یوغ می برند و استثمارشان می کنند . دیکتاتور هایی که در چهره های مختلف در همه جا یافت می شوند و اگر در مقیاس جهانی اش به سیاست های ایالات متحده اشاره می کنیم به خاطر عظیم تر بودن و عینی تر بودن ان است وگرنه این تعاریف در همه سیاستمداران خبیث می گنجد .
دشمن سازی و پاپوش درست کردن برای رقبا و حذف رقیب به نامردی از خصوصیات آدم های دیکتاتور است . این جماعت حاضرند دنیا را آتش بزنند ولی در قدرت بمانند.
سیاست دیگری که سلطه گران پیگیری می کنند تاکید بر حفظ سلسله مراتبی خود خواسته است . سلسله مراتبی که در آن خودشان رییس باشند و بقیه زیر دست و ... . در اشل جهانی آن را با عنوان نظم نوین جهانی می شناسیم.
اغلب این روسا توانمندی ندارند یا از پرورش توانمندی های خود غافل شده اند ومی خواهند از قوه سیاست و زرنگی به قدرت برسند . همان علم بهتر است یا ثروت خودمان که اینان ثروت را نشانه رفته اند تا همه چیز را در ید خود داشته باشند . پس گلوگاه های اقتصادی را در دست می گیرند و باید جماعت زیر مجموعه جاهل و کورو ضعیف و ترسو باشند تا با یک چشم هم بتوانند رییسشان شوند .
فلسفه ای می گوید برای ریاست بر افراد باید زیر دستان را فاقد شخصیت کرد و برای سوار شدن بر افراد باید افراد را حیوان کنید و گرنه سواری نخواهند داد . یا می گویند دنیا کارفرما می خواهد و کارگر . غرب کارفرما است و شرق محکوم به کارگری . در غرب رشد جمعیت بسیار کم است و در شرق بر عکس . یعنی دنیای ما کارفرمای کمتر و کارگر بیشتری می خواهد .
دکتر شریعتی : ما چهار نوع له کردن اربابی داریم که غرب برای له کردن شرق از هر 4 مدل استفاده می کند
ضعیف کردن اقتصادی استثمار
ضعیف کردن سیاسی استبداد
ضعیف کردن ملی استعمار
ضعیف کردن روحی و اخلاقی استحمار
شرق را ضعیف می کنند و بعد می گویند ما برتریم و بعد خودشان به کشور های ضعیف شده می گویند وحشی و جهان سومی و اضافه و ته مانده و ناقص و نوکر و زیر دست و .........
هدف این است که دنیا بشود کارخانه ای زیر نظر غرب و همه بشوند کارگران این کارخانه.
جرج بوش وقتی رییس جمهور شد در شعار تبلیغاتی اش می گفت که من یک مسیحی هستم و در دین من سفارش شده که دست ضعفا را بگیرم . می گفت شده به زور دموکراسی را به خاورمیانه هدیه می کنیم . نجات آنهم با چک و لقد !
روی دلار ها نوشته اند که به سوی خدا می رویم IN GOD WE TRUST . اعلام می کنند که هدف ما رفتن به فضا است . ژست نوح گونه ای می گیرند و می گویند هرکه با ما نیست دشمن ما است . هر که با ما نیست در صدد این است که نگذارد بشریت پیشرفت کند .
از دلایل مخالفت با انرژی هسته ای این است که در صورت پذیرش این تکنولوژی برای ایران دیگر هیچ اهرم فشاری برای سلطه ندارند . دیگر هیچ عنصری برای وابسته کردن ایران ندارند . دیگر هیچ عاملی برای فخر فروشی خود و تحقیر ما ندارند . به خاطر این است که تا خون در رگ دارند در حفظ این پرستیژ تلاش می کنند . به قدری حیثیتی شده که بیشتر از ما مقاومت می کنند.
دو نوع دانش داریم که در طول تاریخ این دو نوع با هم جنگیده اند . آنان که دانششان بشکه ایست و آنان که دانششان چشمه ایست . دانش بشکه ای ها ناتوانند . هر چه دارند از دیگران است . باید از دیگران ارتزاق کنند که باشند وگرنه چیزی از خود ندارند . اینان مخالف دانش چشمه ای ها هستند . سعی می کنند اولا با دشمن سازی و ترور شخصیت آنان را تخریب کنند و از سر راه بردارند و دوما به کمک نیروهای زیر دست و برده های سیاهی لشگر ابهتی به خود بدهند تا دانش چشمه ای های خود محور در برابرشان عرض اندام نکنند
توافق و نظم نوین جهانی واقعی روزی است که همه انسانها عادلانه امکانات داشته باشند و کاری با پیشرفت هم نداشته باشند . صلح واقعی زمانی است که همه انسان ها در شرایطی مساوی با هم رقابت کنند و هیچ کس متوسل به پارتی . باند . رسانه تبلیغی . نوچه و ندیمه و جاسوس و ... نشود . همه خودشان باشند و خودشان را در کارزار شرکت دهند . بدون سلاح . فقط با صلاح هرآنچیزی که عظیم تر باشد غرقش نیز عظیم خواهد بود.
تایتانیک TITANIC در زمینه نظم نوین جهانی می تواند مثال بسیار خوبی باشد . این فیلم در سال 1997 توسط جیمز کامرون فیلمساز برجسته کانادایی ساخته شد و در زمان خود از هر لحاظ مورد توجه قرار گرفت و جهان سینما را دچار زلزله کرد. به طوری که در اکران جهانی در حدود 1800 میلیون دلار فروخت و در اسکار هم در حدود 11 جایزه اصلی را برنده شد به طوری که جیمز کامرون را غرور فراوان فرا گرفت و در برابر میلیون ها چشم دنیا دیالوگی از فیلمش را گفت که من سلطان جهان هستم . فیلم به قدری در زمینه نشان دادن عشق زمینی دو جوان موفق بود که بیشترین دلیل فروش آن را همین داستان عاشقانه قلمداد کردند. ولی به طرز زیرکانه ای ، چنان پر قدرت این زاویه را برجسته نشان می دهد که کسی از خود فیلم حرفی نمی زند در حالیکه 250 میلون دلار مسلما برای این عشق صرف نشده است .
به گفته خود کارگردان این کشتی نماد دنیای ماست و غرق شدن کشتی نماد آخرالزمان است . این کشتی مثل دنیای سرمایه داری دارای طبقه بندی است که از بالا شروع و به پایین ختم می شود . به طرز جالبی این فیلم فواصل طبقاتی را به تصویرکشیده است . اتاق بالایی ها بزرگتر از پایینی ها می باشد به قدری که برای معمولی ترین کار مثلا توالت هم فضای بسیار بزرگی تدارک دیده شده است . در حالی که در طبقات پایین اتاقها کوچکتر از حد تصور است و هر اتاق هم دارای چند تخت خواب چند طبقه است .تفاوت بهداشت و غذا و حقوق بشر به طرز وحشتناکی متفاوت است. در ضمن بالایی ها از پایینی ها خبر ندارند .
در ابتدای فیلم ما می بینیم که خانم رز کیت وینسلت اشراف زاده به گونه حماسی با یک کالسکه مجلل به کنار کشتی می رسد شکوه ورود رز به اسکله با نمایی باشکوه توسط کرین و موسیقی حجیم نشان داده می شود وجای مناسب و بسیار بزرگ نیز برای ایشان از قبل رزرو شده است .
از این سو جک لئوناردو دی کاپریو برای تصاحب یک بلیط ناقابل درجه چندم به همراه دوستش با 4 نفر دیگر در حال رقابت است . وقتی برنده می شوند از ذوق و شوق نمی دانند چه کنند . همین که وارد این کشتی شده اند برایشان تحقق آرزوست . کجای کشتی مهم نیست .
از همین ابتدا شما می توانید کنایه و تمثیل را تماشا کنید .اینکه پولدار ها برتر اند و برای زندگی در این دنیا نیاز به تلاش ندارند . چون خداوند برای آن ها از قبل جا رزرو کرده است . برای فقرا نیز جای کافی نیست و اگر شانس بیاورند باید خدایشان را نیز شکر کنند که به داخل دنیا راه پیدا می کنند .
موضوع فیلم آخرالزمان است . مردم دنیا در آخرالزمان چه عکس العملی نشان می دهند ؟ در این فیلم تعداد کم قایق ها بیشتر مورد تاکید قرار می گیرد و این که در اوج بحران طبقات پایین در اولویت نجات قرار نمی گیرند بخش اعظمی از زن ها اولویت نجات قرار می گیرند و حتی درب ها را برای گذر نکردن طبقه پایینی ها می بندند .
آخرالزمان تبلیغی که هالیوود در فیلم های متعدد آن را نشان داده و بشر را ترسانده که قدرت مندان و پولدار ها نجات می یابند .هرکس پول دارد نجات می یابد . کشتی نجات متعلق به پولدار هاست و در این راستا سعی دارند که جای زندگی در کرات دیگر بیابند که در روز مبادا از کره زمین فرار کنند . تعبیر آنسویی سفینه النجات و آخر الزمان 15 دقیقه اول فیلم در مورد کاوشگرانی است که به عمق آب رفته اند تا بقایای غرق شده کشتی تایتانیک را بیابند . گویی مستندی است در مورد این که گذشته چیست ؟ تاریخ چیست ؟ اینان انسان های ما بعد آخرالزمان هستند که آمده اند قوم بلا دیده تایتانیک را مطالعه کنند و به نسل بعدی خود بگویند. بقیه فیلم یکی بود یکی نبود است . همان هدفی که کارگردان به دنبال آن است .اینکه ای بیننده ! همه آن چیزی که من به شما نشان می دهم چیزی جز خاطره نیست و مربوط به گذشته است . پس برای این منظور یک راوی قرار می دهد . راوی کسی نیست جز همان رز که از آن حادثه جان سالم به در برده و عشقش را در این حادثه از دست داده است . در طول فیلم بارها کارگردان با فلاش بک و جلو وعقب رفتن در تاریخ شما را ازغرق شدن همسان کشتی باز می دارد که شما هم باور نکنید که این دنیا واقعیتی است و پابر جا و حس رویا گونه به شما دست می دهد .
به طرز فجیعی بر روی غرق شدن کشتی کار شده است که شما از غرق شدن این دنیای شیطانی و طبقاتی لذت ببرید . نظام سرمایه داری و طبقاتی محکوم به فنا است و طبیعت نیز آن را قبول ندارد در طول فیلم چندین دیالوگ هست که صراحتا می گوید که این کشتی غرق نشدنی است و کاپیتان کشتی با غرور خاصی به همراه طراح کشتی فخر کشتی را می فروشند ولی کارگردان این ابتدا را در کنار انتهایی وحشتناک قرار می دهد و می گوید هرآنچه بشرمی سازد غرق شدنی است . حتی تایتانیک که می گویند در زمان خود کامل ترین و بزرگترین ساخته دست بشر بود.
نظام های ناقص و بی اساس حکومتی هم محکوم به فنا هستند و نهایتا طبیعت برنتابیده و در روال خدایی خویش محو می کند و بالاخره حرف آخر فیلم :
هرآنچیزی که عظیم تر باشد غرقش نیز عظیم خواهد بود.
معنای واقعی عدالت در این اصل نهفته است که هر کسی سر جای خود قرار گیرد و به اندازه ای که شایستگی دارد پیشرفت کند و فرصت بروز شایستگی های خود را داشته باشد .
در این دنیای مدرن و درندشت فاصله طبقاتی ایجاد کرده اند و گویا قرار است یک گروهی همیشه بالا باشند و گروهی پایین و بدتر از آن تفکر بهشت و جهنم سازی بر روی زمین است آن هم به زور و به مدد قدرت و تبلیغات و بر هم زدن نظم طبیعی صورت می گیرد . همان بهشت و جهنمی که همه ادیان به آن اشاره می کنند ولی طریقت رسیدن به آن را واضح نگفته اند و در این میان قدرت طلبان اجرایش می کنند . اینکه کشورهایی بشوند بهشتی و بقیه باید جهنمی شوند . مهاجرت اقلیت های دلکنده از وطن آغاز شود و سرمایه دار و نخبه جذب شود و بهشت آنان برین تر شود و جهنم جهان سوم ها سوزان تر.
امنیت و رفاه و ثروت و بزرگی و قدرت و همه خوبی ها برای جهان اول و در عوض همه لحاظ عقب افتادگی برای جهان سوم می باشد . برای تحقق این امر دست به هر کاری می زنند مثل جنگ و کودتا و بیماری و تفرقه افکنی و نسل کشی و ... اسم دنیای خود راگذاشته اند جهان آزاد و اسم دنیای این سو را جهان گذشته .

ترمینال ساخته استیون اسپیلبرگ TERMINAL
داستان فیلم درباره مردی است با نام ویکتور ناورسکی که از کشور نمادینی به نام کرکوژیا قصد دارد به آمریکا سفر کند و آرزوی سفر به این سرزمین برتر را دارد . در اینجا این مسافرت به صورت مقدسی فرض می شود . سفر از جایی عقب افتاده به جایی پیشرفته . گویی جهان اول برایش حکم دنیای جدید و تولد دوباره دارد . این فرد در فرودگاه JFK گیر می کند . در حین این که وی در آسمان بوده است کودتایی در کشورش رخ داده که وی را از لحاظ آن کشور بی هویت می کند از این سو در فرودگاه به علت نداشتن هویت ، از گذر او جلوگیری می شود چون ویزای وی اعتباری ندارد و آمریکا کشور ویکتور را به رسمیت نمی شناسد . وی نه می تواند به داخل خاک آمریکا قدم بردارد و نه می تواند دیپورت شود . پس در همان فرودگاه باید ماندگار شود . داستان فیلم ظاهرا در مورد سازش پذیری ویکتور تام هنکس با این محیط جدید و عشقش به یک مهماندارهواپیما به نام امیلی است کاترین زیتا جونز است ولی ...
در فیلم ترمینال ویکتور در برزخی است که راه پس و پیش از او گرفته شده است . گویی وی باید لیاقت پیدا کند بعد پا در خاک آمریکا بگذارد .
البته ساخته استیون اسپیلبرگ قرار نیست این روند را تبلیغ کند . اتفاقا به هنرمندانه ترین شکل در حال نقد آن است . اسپیلبرگ به طرز زیرکانه ای به این موضوع می نگرد. او این دنیا را تلخ می داند و به هر طریقی دوست دارد احساس همدردی با بیننده تحقیر شده بکند . زیرکانه بیننده را هشدار هم می دهد . کرکوژیا نماد تمام کشور هایی است که مورد ظلم دیکتاتورهای بزرگ تاریخ قرار می گیرند و خود به دیکتاتوری محکوم اند .کاراکتر این فیلم از داستان واقعی یک ایرانی گرفته شده مهران کریم ناصری در فرودگاه شارل دو گل فرانسه 15 سال بی هویت مانده بود .
کارگردان با زبان بی زبانی زندگی تمام مردم دنیا را برزخی و معلق مثل این فرودگاه می داند .قدرت طلبان برای فقط قدرت،میلیاردها انسان را مسخره خود کرده اند و سر کار گذاشته اند . دنیای تصویر شده توسط اسپیلبرگ تاریک واشک آور است و انسان این دنیا بی آینده است.
وقتی در اخبار خبر کودتای کرکوژیا گفته می شود ویکتور برای فهم اخبار نزد رییس فرود گاه فرانک دیکسون می رود تا ماجرا را بفهمد . در سکانس زیرکانه ای رییس برای توصیف کودتای کشور ویکتور آن را به یک بسته چیپس تشبیه می کند و کودتا انقلاب را به سیبی که این چیپس را منفجر می کند و می گوید شما در حال حاضر شهروند هیچ کجا نیستید. یک راه در برابر ویکتور قرار می دهند که اگر می خواهد به داخل خاک آمریکا برود باید به طور غیر قانونی برود ولی ویکتور این راه را نمی خواهد . پس باید صبر کند تا اعتبار ویزایش پذیرفته شود . تا آن زمان آزاد است ولی در فرودگاه . مثل موش ازمایشگاهی زیر نظر است . کاملا تحت کنترل . در فیلم هوش سرشار شرق ستایش می شود که در محدودیت هم فعالتر است . اینکه ویکتور با وجود محدودیت می تواند در فرودگاه کاری برای خود دست و پا کند و پول در بیاورد و از این سو غربی از جمله مهماندار امیلی به صورت حواس پرت و سطحی نگر تصویر می شود که مثلا تابلوی هشدار زمین لیز است را هم توجه نمی کنند و روی زمین می افتند . از این سو پیرمرد هندی بی هویت شده برای کسب درآمد تی کشی می کند و حاضر نیست این کار را هم از دست بدهد ولی قهرمان شرقی از هنرش در ساخت یک دستشویی مجلل بهره جویی می کند.
ویکتور مشهور می شود به مرد بدون کشور . رییس فرودگاه دوست دارد ویکتور را با تمام توانایی هایش فقط به خاطر جهان سومی بودنش تحقیر کند . می خواهند او اعلام کند از کشورش می ترسد و به آن بر نخواهد گشت تا بتواند پناهندگی بگیرد ولی نمی گوید
ویکتور : من از این اتاق می ترسم
در آخر کشور ویکتور هویت می یابد و حالا ویکتور می تواند به خانه برود ولی وی به امریکا می رود که طبق وصیت پدرش یک امضاء از یک نوازنده ساکسیفون با نام بنی گولسون بگیرد و آن وقت برگردد به خانه اش .
تلخی ماجرا همین جاست که برای گرفتن یک امضای هنرمند غربی این همه معلقی و صبر و رکود در زندگی این آدم ایجاد شد . در حالی که می توانست شرایط طور دیگری باشد . مقیاس بزرگتر این داستان را اگر بنگرید پی به تلخی فراگرفته بر دنیای امروزمان خواهید برد .

ادامه دارد . . .

منجی سلطه گر 1

دولت بهار/ حمید لازمی: سری مقالاتی را حدود سال 85 نوشتم که آرزو داشتم به صورت تحلیل سینمایی هالیوود وزارت خارجه کوچک آمریکا برنامه هایی از آن ساخته شود . با اینکه موقعیت امروزم را نداشتم ولی با جسارتم تا شبکه سه و رایزنی های جدی با تهیه کننده ای از گروه سیاسی آن شبکه هم پیش رفتم ولی خب بدون پشتوانه بودم و اتفاقی نیافتاد . بخش هایی از آن مقالات که تاریخ مصرف پیدا کرده بود ولی حالا دوباره قابلیت بازگویی پیدا کرده اند . بد نیست بخوانید چون بوی بدی از آینده منطقه به مشام می رسد و اتفاقات شبیه 12 سال پیش در حال افتادن است .
در نظر بگیرید که به احتمال زیاد رییس جمهور بعدی آمریکا جمهوری خواه خواهد بود و مقدمه چینی های ظهور دیوانه ای چون جورج بوش را می توان حس کرد
.......

یک
مایکل مور در فارنهایت 11 سپتامبر افشاگری های خوبی دارد .
در این فیلم صراحتا حادثه 11 سپتامبر زیر سوال می رود . جرج بوش از خطر خبر داشته ولی آن روزها به تعطیلات رفته بود . خانواده بن لادن با 6 جت و 24 هواپیمای تجاری از آمریکا خارج می شوند که 142 سعودی را شامل می شدند . در عوض فرودگاه برای همه بسته است . حتی ریکی مارتین هم حق ندارد برای اجرای برنامه از کشور خارج شود ولی خانواده بن لادن و سعودی ها آزادند بروند . مایکل مور رابطه جرج بوش را با این خانواده افشا می کند .
عربستان 7 درصد اقتصاد آمریکا را تشکیل می دهد . آمریکا تمایل دارد با صاحب این سرمایه دوست باشد . ولی بن لادن ها مستقیما از همین در آمدها عملیات تروریستی خود را سازمان دهی می کنند .
آمریکا به راحتی می تواند با قطع کردن منبع درآمد این اغتشاش گران آرامش را بوجود بیاورد ولی ....
4 هفته بعد از این حادثه به افغانستان حمله می کنند . کمی دست گرمی می کنند و سربازان خود را شنگول می کنند بعد دونالد رامسفلد می گوید . تو افغانستان چیزی پیدا نشد . بعد اینجا بریم عراق شاید اونجا چیزی پیدا کردیم . 19 مارس 2003 به عراق حمله کردند . عراقی که به آمریکا حمله نکرده بود . کشوری که یک شهروند آمریکایی را هم نکشته بود .
سرباز : ما فکر می کردیم حمله به عراق آسونه ولی خیلی سخته . مجبوریم هر چی می جنبه رو بزنیم
مایکل مور نحوه سرباز گیری را هم بررسی می کند . اکثرا از مناطق فقیر انتخاب می شوند . جماعتی که به دنبال درآمدند و ارتش را بهترین منبع درآمد می پندارند . ساه پوستانی که قرار است از کشور دفاع کنند و بعد تحویل گرفته نشوند .
اکثر جوانان با شعار ایجاد دموکراسی در عراق و آزادی به این کشور رفتند و وقتی خلاف واقع را دیدند نظراتشان دگرگون شد
بوش : خاور میانه سیاست استفاده از انرژی ر ا بلد نیست . من مالک جهانم و من باید بگویم نفت چگونه مصرف شود . خطاب به سربازان : شما در راه نجات بشریت کشته می شوید و می جنگید .
نویسنده : هم اکنون هم جنگ هست . چون جهل و فقر هست . اصلا مردم در جهل و فقر باید بمونند تا جنگ بشه . جنگ همیشه از جانب افراد خاص شروع می شه . هدف اینه که ساختار جوامع را باید محکم نگه داشت مطیع کرد
هیتلر : در صلح رضایت دو نفر نیاز است ولی در جنگ خواسته یک طرف بس است
یک ضرب المثل ایالت تنسی : شیطان یک بار می تواند انسان را گول بزند . یک نفر را نمی توان دو بار گول زد
خطاب به جرج بوش : ما دو بار گول نمی خوریم
داستین هافمن : جنگ تماما بر سر پول و نفت است . علاوه بر عراق کشورهای دیگری هم هستند که مطمئنا سلاح دارند . نمی شود به بهانه حمله پیشگیرانه با همه جنگ کرد ولی می توان جلوی جنگ را گرفت .

 

دو

همانطوری که قبلا گفتم سیاست داخلی ایالات متحده با سیاست خارجی آن ، زمین تا اسمان توفیر دارد . کشف و توسعه این کشور 523 ساله بر گرفته از یک فلسفه مقدس بود و آن اینکه همه خوبی ها را در آن سرزمین جمع کنند و بهشت برین بسازند و مدینه فاضله ای برای رسیدن به تکامل بشری خلق کنند تا بتوانند با الگو قرار دادن آن ، کشور های کره زمین را تابع مدیریت آن کنند .
در صد سال اخیر مخصوصا توانستند این مسئله را انجام دهند و به درستی به دستاوردهای بزرگی رسیدند که نخبه ها و آنان که زندگی مدرن و منظم و پر از رفاه می خواستند زندگی در این کشور را که کشور فرصت ها نام دارد آمال و آرزویشان شد و مهاجرت و فرار مغز ها شدت گرفت و پیشرفت ایالات متحده چند چندان شد . ولی ایا اخیرا هم همین روند ادامه دارد ؟
مسلما نه . ایالات متحده بیست سالی می شود که دستاورد عظیمی نداشته و تحولات بزرگ علمی و صنعتی اش مربوط به دوران ماقبل است و فقط 15 سال اخیر را با سند و مدرک و شهادت چشم های خودمان شاهدیم که جنگیدن و به عقب توجه کردن را دستمایه سیاست های خود قرار داده است . یعنی قرار بوده جلودار باشد و پیش روی کند و لوکوموتیو قطار توسعه کشور های جهان باشد ولی توانش را ندارد . واگن هایی کشورهایی هستند که قدرت خود کشی پیدا کرده اند و کشورهای زیادی که عقب افتاده بودند به آگاهی رسیده اند و در حال توسعه اند . پس اینکه یک لوکوموتیو تنها قدرت مند این واگن ها باشد زیر سوال رفته است و مستقیم و غیر مستقیم واگن ها می خواهند خود کش باشند و وابسته به لوکوموتیو اول نباشند . دنیای امروز تغییر کرده و خیلی از کشور ها معتقدند می توانند از منابع طبیعی خودشان و مغز جوانان بومی شان برای بهشت سازی این دنیایی بهره ببرند و نیاز به آقا بالاسر ندارند .
ایالات متحده که قدرتش را از نخبه ها و سرمایه همان عقبی ها دارد چند سالی است تغذیه نمی شود . از لحاظ اقتصادی هم که اوج رشد را تجربه کرده و دیگر جای توسعه بیشتر از اوج ندارد و درگیر بدهکاریهای عظیم اقتصادی شده است راهی ندارد جز به عقبی ها نگریستن و حذف رقیب . پس باید دشمن سازی کند .
آمریکا با تمام وجود دوست دارد در همه چیز اول باشد و در این راستا هر کاری انجام می دهد .
هم اکنون تمام علوم و فنون و پول و سرمایه آمریکا بر سر عقب راندن کشور های رقیب به کار برده می شود
گذشته کشورها را به قدری ترسناک نشان می دهند تا مردم آن کشور به آن نپردازند . هدف این است که کشورها متوجه مدرنیته شوند و به قولی فرمان هدایت افکار عمومی دست خودشان باشد . آنچه شرق دارد را وحشتناک و دروغین معرفی می کنند و آنچه خود دارند را تبلیغ می کنند .
هیچ ملتی بدون شناخت گذشته خود به سمت آینده نرفته است و نمی رود . ولی غرب جار می زند که اتفاقا همین گذشته شرق است که آنها را عقب افتاده کرده و تا زمانی که رها نکنید نجات نمی یابید .
فاز دیگر دشمنی آنها ایجاد مانع برای به قدرت رسیدن گذشته است . اعتقاد دارند که اگر گذشته قدرت یابد به جنگ با آینده خواهد رفت و چون خود را اینده می دانند هدف همه دشمنان را نابودی خودشان می دانند و معتقدند اگر شرق قدرت یابد به جنگ با غرب خواهد رفت . پس باید جلوی این اتفاق را گرفت و لزوما همه کشورها باید آمریکایی و مدرن شوند وگر نه بی کلاس و متحجر و عقب افتاده فرض می شوند .
همین هندوستان اولین منطقه ای بود که مردمان باهوشش اعداد را کشف کردند . استعمار به چه روزی انداخته اش ؟ با این وجود اکثریت کارمندان مایکرو سافت هندی هستند و می گویند که 50 درصد جوانان هندی برنامه نویسی بلد هستند . در همین ایران خودمان دانشمندانی بودند که علوم زمان را یکجا بلد بودند و رقابت دانشمندان در فتح علوم بوده و نه تخصص در یک علم .
و به همین دلیل برای ایجاد کردن مانع بزرگ و متوجه کردن مردم دنیا تاکید دارند که کشوری مثل ایران اولا قصد دارد غرب را نابود کند و دوما چون برای نابودی باید سلاحی داشته باشد حتما بمب اتم می خواهد بسازد
خب هم قدرت گرفتن ایران با هر حکومتی در صورت نابودی غرب نیست و نه تنها سلاح شکست دادن رقیب بمب اتم است .
همان محمد رضا شاه پهلوی که ژاندارم این منطقه بود از روزی مورد غضب موبور ها قرار گرفت که ادعا کرد می خواهد قدرت خودجوش منطقه باشد .
و اما سینما ...

 

سه

واما سینما که نوع سینمای ناب آن با سینمای ایدئولوژیک آن فرق دارند .
برخی فیلم ها لزوما سفارشی است برای پیشبرد سیاست های بین المللی و برخی هم که هنر ناب محسوب می شوند و انسانی و شریف و سرشار از بزرگی و شکوه و سرگرمی اند که کاملا امیدوار کننده و دارای مفاهیم ارزشمند هستند .
سینمای دهه های 30 تا 40 و 50 آمریکا مملو از فیلم های ضد سرخپوستی است که در این فیلم ها سرخپوست مثبت و خوب سرخپوست مرده بود . بقیه وحشی بودند که نمی گذارند مردمان سفید و نژاد برتر راحت زندگی کنند.
آثار مثلا بی طرفانه ای هم ساخته شد . مثل پاییز قبیله شاین ساخته جان فورد که در فیلم جنایت بی سابقه و تاریخی ژنرال کاستنر و سر بازانش در حق سرخپوستان به تصویر کشیده شده است . بعد ها سیاه پوستان مورد توجه قرار گرفتند این فیلمها در اسکار هم جایزه می گرفتند تا وجه هنری هم بیابند . مثل بر باد رفته که در آن رابطه ارباب و برده یک رابطه مقدس شمرده می شود و در آن برده ای که بیشتر وفادار به اربابش باشد مقدس است .
از دهه 60 و 70 به بعد آمریکا جبهه اش را به مرور تغییر می داد و با هرکه مشکل داشت دست به دامن سینما می شد و برای آن داستانی خلق می کرد و به خورد جهانیان می داد .
در مورد ویت کنگ ها که خود مورد تجاوز وحشیانه آمریکا قرار گرفته بودند در فیلم های رمبو – در مورد ویتنامی ها در فیلم شکارچی گوزن ، که جماعتی وحشی دیده می شوند .
در فیلم واینک آخرالزمان که ژنرال مخالف آمریکا ارتشی تشکیل داده است به صورت فردی دیوانه نمایش داده می شود .
این که سفید های آمریکایی نژاد خود را نژاد برتر می دانند شکی در آن نیست و تاریخ این را می گوید . جنگهای انفصال که در داخل آمریکا رخ داد و مبارزات رییس جمهور انسان دوست همه دوران آمریکا آبراهام لینکلن برای بر قراری عدالت حداقلی میان سفیدان و سیاهان خبر از غرور و دیکتاتوری هسته مرکزی فاتحان سرزمین قاره دور است . تا سالها هم سیاهان شهروند درجه دو بودند و هستند و این 8 سال اخیر را که رییس جمهوری از سیاهان داشتند را بگذارید به حساب سیاست های پشت پرده که هدفمند رخ داد . ستارگان سیاه پوستی مثل سیدنی پواتیه . دنزل واشینگتن . دنی گلاور . ویل اسمیت . ادی مورفی . ووپی گلد برگ . کریس تاکر و مارتین لارنس و هالی بری و ... به طور خودکار ستاره نشده اند . اوباما هم همینطوری رییس جمهور نشد . این افراد تا مدت ها مورد تمسخر قرار می گرفتند و الان هم می گیرند
در ابتدا هالیوود بر روی هرکس انگشت گذاشت مورد شکایت آن کس و یا آن قشر قرار گرفت . روزی رسید که تهیه کنند گان بیانیه ای صادر کردند با این مضمون از روزی که به ما دستور داده شده است که آدم بد ها را در چهره آدم های مشهور خارجی نشان ندهیم تنها آدم منفی که ما می توانیم امروز نشان دهیم آمریکایی سفید پوست است
بعد ها تصمیم گرفتند که هرگاه آمریکا با کشوری و یا قومی مشکل داشت آن قوم بشود مهد آدم بد فیلم ها
خطر تروریسم را سالیان سال است که جار می زنند . تمام کشورهایی که برخلاف سیاست های آمریکا قدم برمی دارند محکوم به خرابکار بودن می شوند . آنها سعی می کنند با جهت دهی به افکار این خرابکاری را به کل جهان و آنهم با بمب اتم و .. تعمیم دهند . کشورهای توسعه نیافته را نژاد ناقص می دانند . شرقی را نژادی می دانند که مورد توجه خداوند نیست . کلا با کشورهای با قدمت غیر وابسته مشکل دارند . از هر راهی سعی در تخریب گذشته کشورهای قدیمی دارند . هالیوود در آثاری سفارشی سعی می کند گذشته ای ترسناک از جهان سوم نشان دهد . در صحنه ای از فیلم اشک ها آفتاب . شخصیت بروس ویلیس که یک نظامی است و به یکی از کشور های آفریقایی رفته است فقرو نکبت آنجا را با یک جمله تعبیر می کند و آن اینکه خدا اینجا را ترک کرده است
پی نوشت : در مقاله شماره 1 گفتم که سال 85 سری مقالاتی نوشتم که آرزو داشتم بر مبنای آن کارهای تصویری خاصی انجام دهم که نشد . در عرض 7 ماهی که فرصت داشتم بیکاری حدود 600 فیلم هالیوودی را دیدم و از میان این همه فیلم حدود 90 فیلم را در چندین دسته قرار دادم و متوجه مسئله عجیب غریبی شدم و آن اینکه هالیوود جدای قدرت سرمایه داری . قدرت سیاست گذاری عظیمی هم دارد که طی آن نقشه راهی ترسیم کرده اند و هنرمندان فعال در هالیوود لزوما باید در آن چارچوب فعالیت کنند و مستقل ترینشان هم باید یکی دو فیلم در آن راستا بسازند تا برادری خود را ثابت کنند . مقالاتم شاید طولانی باشد ولی از دوستانی که زحمت می کشند و می خوانند خواهشمندم مقالات شماره دارم را دنبال کنند تا متوجه منظور من شوند .
سینما را صرفا ایدئولوژیک نمی دانم ولی باید این را بدانیم که بخشی از هنر هفتم را تشکیل داده است و بدون اینکه بدانیم بیشترین حجم تاثیر پذیری های ما شرقی ها و انتخاب کردن ها و نظر دادن هایمان صدقه سری همین سینمای هالیوود است که شاید ظاهرا با ان مخالفت کنیم و به جرم سرگرم کننده بودن از کنارش بگذریم و عنوانش نکنیم ولی نا خودآگاه مفاهیمش را پذیرفته ایم و دیدگاهمان را با توجه به ان تنظیم کرده ایم .

 

چهار

هربار تکرار می کنم که : سیاست های داخلی ایالات متحده با سیاست های خارجی آن تفاوت زمین تا آسمان دارد . بر خلاف دیدگاه افراطی ضد امپریالیستی در گفتمان های تندرو ، تقسیم بندی های تحقیقی را انجام داده ام که به صورت علمی و با زبان سینمای خودشان در سری مقالاتی با بررسی حدود صد فیلم ، سیاست های خارجی این کشور را بررسی کرده ام و البته اهدافی دیگر که در مقاله های مربوطه خواهم نوشت .
در سه مقاله قبل حول حوش دشمن سازی و حمله به گذشته کشور های با قدمت مقدمه چینی کردم و حالا مصادیقش
فیلم مومیایی MUMMY - سری فیلمهایی که پیرامون اهرام مصر و مومیاییها ساخته شده و قرار نیست قدرت سابق کشوری با قدمت مثل مصر را به رخ بکشد . دستاویزی است تا بتوانند گذشته ای ترسناک و مخوف از آن نشان دهند . هدف این است که القا کنند اگر گذشته زنده شود آینده را نابود خواهد کرد .
در قسمت اول ساخته استفن سامرز به 65 قرن پیش می رویم . آمن هوتپ آرنولد وسلو پس از خیانتی از جانب نزدیکان به صورت زنده مومیایی می شود . به زمان حال می آییم و عده ای با سهل انگاری این مومیایی کینه ورز را زنده می کنند . این مومیایی با ازبین بردن انسانها روح و جسم آنها را تصاحب کرده و کامل می شود و قصد می کند با تشکیل امپراتوری دنیا را تسخیر کند .
اریک اوکانل برندان فریزر و همسرش اولین کارناهان راشل وایس سربازانی از غربند که در کاوش شرق به سر می برند و قرار است دنیا را از این گذشته زنده شده نجات دهند . توجه کنید که غرب نماینده مدرنیته است و قرار است از گذشته احیا شده انتقام گیری کند . در قسمت دوم که راک دواین جانسون در نقش عقرب شاه برای اولین بار نقش آفرینی در نقش عقرب شاه را به دست گرفت داستانی دیگر خلق می کند و در آخر تمام سبزی و خرمی اطراف اهرام به داخل اهرام برمی گردند و شوم بودن آبادانی مصر باستان را القا می کنند . در قسمت سوم به شرق دور می آیند و اینبار زنده شدن چین باستان را خطرناک نشان می دهند .
در استار گیت STAR GATE ساخته رولند امریش ، سربازان آمریکایی به جنگ با گذشته می روند . در ابتدای فیلم استاد دانشگاهی جوان که قرار است قهرمان فیلم شود به دانشجویان باستان شناس خود درس می دهد . مثل خیل زیادی از فیلمهای دیگر جمله کلیدی به دانشجویان می گوید . با این مضمون که اهرام مصر را مریخی ها ساخته اند . این جمله استراتژیک آنهاست در مورد اهرام مصر . بهترین راه ممکن برای دست کم گرفتن گذشته پر ابهت مصر باستان که به آن دانش عظیم در معماری رسیده بودند ظلم و جورشان بر برده ها مقوله جداست . در جای جای فیلمهای دیگر شما این جمله را می بینید که به بیننده جا می اندازند که مصر گذشته ای ندارد و اهرام را هم مریخی ها ساخته اند .مثلا در فیلم گنجینه ملی NATIONAL TREASURE با بازی نیکلاس کیج هم این جمله گفته می شود . فیلم به زور می خواهد تاریخ و قدمتی برای آمریکا بسازد و دزدانی را نشان می دهد که عتیقه های آن را می خواهند چپاول کنند و فداکارانی که جلوی این کار زشت را می گیرند . گنجینه ملی فیلمی است که صد درصد حسادت آمریکا از نداشتن گذشته را نمایش می دهد .
در استار گیت ، استاد رمز خوان باستان شناس برای خواندن رموز دروازه ای دایره ای شکل فراخوانده می شود تا بتوان از آن به گذشته رفت . اینان به گذشته می روند و با قومی وحشی و عقب افتاده روبرو می شوند . این قوم سربازان آمریکایی را خدای خود می پندارند . در فیلم رهبر قوم گذشته فردی فوق العاده نشان داده می شود که قرار است با دروازه فضایی به آینده برود و نسل انسانهای آینده را از بین ببرند . البته این رهبران را هم موجودات فضایی نشان می دهند تا مسائل دیگر القا کنند . اینکه رهبر کشورهای گذشته گرا بیگانه هایی هستند که قصد حمله به آینده گرا ها دارند و در این میان قوم خود را در خطر نابودی هم قرار می دهند . القای همان حرف همیشگی که ایالات متحده نجات دهنده است . می گویند گذشته دست و پا گیر است و هر چه هست در آینده است . در صحنه ای از فیلم سربازآمریکایی شکلات به یکی از اهالی می دهد و او را شیفته خود می کند . شکلات محصولی از غرب و آینده تصور می شود که دل انسانهای عقب افتاده را می برد
انگلستان هم که استعمارگر پیر است و محصولی چندین ساله دارد به نام جیمز باند که از طریق خلق داستان های مختلف با آن نمی خواهد از قافله عقب بماند . شخصیت شکست ناپذیری به نام جیمز باند خلق کرده که با ظاهری بریتانیایی تبهکاران دنیا را شکست می دهد . هر سال و یا هر دو سال محصولی جدید از این ابر قهرمان می سازند و تحویل دنیا می دهند و چقدر هم طرفدار دارد . یکیش خودمم . این قهرمان جذاب با شماره 007 که نماد مجوز کشتار اوست در هر داستان به کشور دشمن انگلستان نفوذ می کند . هر وقت با کشوری سر شاخ می شن سال بعد جیمز باندی می سازند که به اون کشور بره .
این شخصیت نتیجه تراوشات ذهنی افسر نیروی دریایی سابق انگلیس با نام یان فلمینگ است . مثلا در چشم طلایی که پیرس برازنان آن را بازی می کند ضد شوروی کار شده است . در تیتراژ فیلم زنانی را می بینید که با پتک به جان داس و چکش نماد شوروی می افتند و آن را نابود می کنند . در فیلم با تانک تی 72 در خیابانهای مسکو راه می رود و نماد شوروی را نابود می کند . در فیلم روزی دیگر بمیر به کره شمالی گیر می دهند . به کره ای ها خیلی فحش می دهند طوری که این کشور را شاکی کرد .
جیمز باند همه درجات نظامی را دارد . دریکی از فیلمها درجه کاماندر فرمانده نیروی دریایی را هم می گیرد
در تمام فیلمهای جیمز باند از مشاوره سیاسی و نظامی و دستگاههای امنیتی و نظامی آمریکا و انگلیس استفاده می شود
فیلمهای دیگری هم هستند که بازگویی آنها نکته جذابی ندارد و این مقوله در آنها محرز رعایت شده است و این اصل یکی از اصول سینمای ایدئولوژیک آن سوی آبی هاست .
در اولین سوپرمن دوران جدید به کارگردانی برایان سینگر و با بازی بازیگر جوانش براندان راث جانشین کریستوفر ریو فقید که با نام بازگشت سوپرمن شناخته می شود نکته خیلی جالبی هست که نشان از تجدید نظر سینمای هالیوود در روایت این نوع سینمای غلو آمیز خود می باشد . اینکه در سری فیلمهای بازسازی کمیک استریپ های ایدئولوژیک مفاهیم چالش برانگیز در گویش داستان خود تزریق می کنند . کریستوفر نولان هم در سری فیلم های بتمن ساختار شکنی را انجام داده است و معضلاتی را سر راه قهرمان همیشه پیروز قرار داد .
ولی در فیلم بازگشت سوپر من دیالوگی هست که کلا شخصیت سوپر من را به عنوان منجی همیشه قهرمان زیر سوال می برد و تلویحا به سیاست های بین المللی ایالات متحده هم می تازد . اینکه یکی از کاراکتر ها می گوید : سوپر من هرچه قدر قوی باشه و در اسرع وقت به محل حادثه برسه ممکنه یه وقتی دو حادثه هم زمان به وقوع بپیونده . اون موقع است که از دست سوپر من کاری بر نمیاد .

طولانی است ولی حتما بخوانید . نوشته ای از یک بهاری

شاید متعجب شده باشند دوستان اصلاح طلب که چطور می شود سایت حامی احمدی نژاد که "دولت بهار" نام دارد از انتخابات اخیر خوشحال است. این یک معنی بزرگ می دهد و آن اینکه در این انتخابات اخیر ، دشمنان سر سخت آویزان شده به دولت نهم و دهم شکست خوردند و نه احمدی نژاد. احمدی نژاد خیلی هم متشکر است از این اتفاق . مطمئن باشید
@haghighatjooo
از تحلیل های بی اساس و مزخرفی که بارها شنیده ایم این است که دولت نهم و دهم را یک دولت اصولگرایی می دانند و تلاش می کنند همه خلاف ها و کج اندیشی ها و تنگ نظری ها و سلب و تهدید های اصولگرایی را به نام یک نفر بزنند .محمود احمدی نژاد
برگردیم به عقب که مستند و منطقی حرف بزنیم . البته که دولت نهم را می توان اصولگرایی تحمیل شده دانست ولی یادتان باشد در سال 88 به بعد جماعت اصولگرا غولی ساختند به نام جریان انحرافی که قصد و هدفشان نابودی آن غول شد. سرکرده اش را اسفندیار رحیم مشایی دانستند و راه خود جدا کردند و سعی کردند با آن مبارزه کنند.
( اصلاح طلبان این اتفاق را به این صورت تفسیر می کنند : ابروی اصولگرایی را احمدی نژاد برد و به این دلیل اعلام برائت کردند)
نظریه مکتب ایرانی و احیای نام کوروش در دل انقلابی ترین دولت بعد از انقلاب هشداری بود که تن دو جناح اصیل نظام جمهوری اسلامی را لرزاند.
@haghighatjooo
اصلاح طلبی به گونه ای و اصولگرایی هم که گفتیم . یادتان باشد به طور نامحسوسی بدنه دولت دهم از وجود اصولگرایی پاکسازی می شد و همان ها که اخراج شدند به مبارزه خود با جریان انحرافی بیشتر پرداختند تا حدی که بزرگشان مصباح یزدی خطر انحراف را بالاتر از فتنه 88 دانست و در جمله ای معروف نفوذ جریان انحرافی را بزرگترین خطر جامعه اسلامی از صدر اسلام به این سو معرفی کرد
کمی مطالعه و بینش در رویداد های 88 تا 92 داشته باشید واضح و مشخص است که جریان دولت دهم با اصولگرایی کاملا از هم جدا بود و در نگرش و جهان بینی شان آنقدر فاصله بود که همه جامعه اصولگرایی را به تکاپو انداخت برای ریشه کن کردن رشد ان دولت و در نهایت به تهدید و هشدار و همه آن چیزهایی که فکرش را بکنید متوسل شدند و دیکتاتور مآب ترین مسلک رقابتی خود را اجرایی کردند که نامش حذف رقیب است. جناح اصلاح طلبی هم از این حذف رقیب خوشحال شد و در برابر احراز صلاحیت نشدن مهندس اسفندیار رحیم مشایی هیچ عکس العمل مدنی نشان ندادند. همان جناحی که ادعا می کند با حذف رقیب و مهندسی انتخابات مخالف است . آن را ندید گرفتند و تصمیم گرفتند رد صلاحیت شدن هاشمی رفسنجانی را بولد کنند تا آن رد صلاحیت مورد توجه قرار نگیرد.
@haghighatjooo
رای 24 میلیونی محمود احمدی نژاد در سال 88 دو جناح اصیل نظام جمهوری اسلامی را در مقابلش قرار داد. اصلاح طلبان که منادی تقلب بودند و اصولگرا ها نیز تا 9 دی همراه بودند. اگر تظاهرات 9 دی را مورد بررسی قرار دهید جنس حضور به هیچ وجه احمدی نژادی نبود. دعوای سال 88 هم دعوای بین شکست خورده ها و اصولگرایی حافظ نظام بود. چون موج سبز هدفش مستقیما ولایت فقیه و نظام و مدافعان نظام بود. شما حتی یک مورد هم پیدا نمی کنید بعد از سال 88 از جانب دولت دهم تعرض سیاسی دیده باشد. اتفاقا در دل آن دولت پیروز شده حاشیه امنی برای معترضین ایجاد شد و اگر دولت همراه با جریان حکومتی بود مسلما 70 درصد مخالفین دولتی هم دچار مشکل می شدند.
دقت کنید در قبال سینما که حوزه ادم های معروف است هیچ اپوزیسیون دولتی مشکل پیدا نکرد. اتفاقا حامیان موج سبز بیشتر از اصولگرایی هم دستاورد مادی کسب کردند و هم دستاورد معنوی . هیچ روزنامه ضد دولتی بسته نشد. بزرگترین اهانت ها و هجمه ها و شایعه پراکنی ها و کاریکاتور درست کردن ها که هنوز هم ادامه دارد نثار رییس جمهور وقت شد و می شود هیچ عواقبی ندارد. هیچ عواقبی .
@haghighatjooo
یعنی دوستان شکست خورده و کتک خورده از حکومت جرئت تقابل با سیستم ندارند همه فحش هایشان را به دولت دادند و البته چون عواقب نداشت تسری پیدا کرد و دوستان فکر کردند قهرمان هستند.
حالا که دولت یازدهم سه سال است بر سر کار است هیچ نقدی به دولت در حال کار نمی کنند و هنوز هم عادت کرده اند به دولت قبلی فحش دادن. اصولگرا ها را شکست می دهند می گویند احمدی نژاد را شکست دادیم. بدون داشتن عواقب و مواجه شدن با شکایت هر چه دل تنگشان است می گویند و به نامردی دوره دولت دهم را دوره خفقان هم معرفی می کنند
جناب علی یونسی وزیر اطلاعات اسبق و مشاور رییس جمهور اکنون جمله ای گفتند در مورد عملکرد سیاسی احمدی نژاد که گواه خوبی است برای شناخت بیشتر ایشان . اینکه : جریان «غیراهلی» احمدی نژاد در برابر دو جریان «اصیل» اصلاح طلب و اصولگرا تاب نیاورد . ضربه ای که احمدی نژاد به اصلاح طلبان و اصولگرایان زد سنگین بود
@haghighatjooo

همه می دانیم که نظام جمهوری اسلامی بر پایه این دو جناح عمر می کند. بدون اینکه دیکتاتوری حاکم کند دو جناحی ساخته که با پشت و رو کردنشان رضایت مندی ایده ال مردمش را حفظ می کند. اینکه حامیان اصلاح طلبی جناح خود را ضد حکومت می دانند توهمات خودشان است. ما مقصر نیستیم. اینکه فکر می کنند با شکست اصولگرایی انقلاب کرده اند و ارزوهای روشنفکری خود را خواهند دید خوش خیالی ابلهانه است. کسی که مطالعات فراجناحی دارد خوب می داند که این رقابت قرمز و ابی یک سیاست کهن الگوی قدیمی در عرصه مملکت داری است. گهی زین به پشت و گهی پشت به زین. اونوری و اینوری. چپ و راست. اصلاح طلب و اصولگرا و ... همه رقابت های درونی نظام است . مثل بازیهای داربی استقلال و پرسپولیس که دو طرف 180 درجه مقابل هم هستند ولی اخر سر ترکیبشان می شود تیم ملی و با یک لباس بازی می کنند و اصولا خارج از زمین مسابقه با هم دوست صمیمی هم هستند . از قدیم هم گفته اند زن و شوهر دعوا کنند ابلهان باور کنند.
پس اصلاح طلب و اصولگرا فرقی ندارند . هر دو حامیان نظامند و در طول عمر نظام سهیمند صد در صد و اگر دقت کنید بعد از هر انتخابات پر شور رهبر کشورمان با قاطعیت می گوید مردم به نظام جمهوری اسلامی رای دادند
جریان احمدی نژاد جریان انقلابی است که خارج از محدوده نظام جمهوری اسلامی تعریف می شود. اپوزیسیون نیست ولی در تلاش است نظام جمهوری اسلامی را تغییر دهد به سمت تکامل
@haghighatjooo
محمود احمدی نژاد طرفدارانش از جنس مردم معمولی و غیر جناحی اند. مردمی خارج از گود اصولگرایی و اصلاح طلبی. در میان طرفداران محمود احمدی نژاد سلطنت طلب . خارج رفته . توده ای سابق هم وجود دارد . اصلا در قاعده تحمیل شده این چند ساله نمی گنجند. یک احمدی نژادی هم اصلاح طلب است و هم اصولگرا . هم مردم معمولی و هم نخبه . یک احمدی نژادی انقلابی است و فریز شده در فرمول های نظام نیست
امریکایی ها با احمدی نژاد بیشتر حال می کردند و در دوره ایشان ساختار مدیریت کشور داشت امریکایی می شد ولی جناح های سیاسی که دوست دارند در کشور حاکم باشند و در اشل بین المللی دست نشانده و وابسته شوند برای تحقق اروزهای جناحی تلاش می کنند و اصلا مردم معمولی برایشان مهم نیست
اصلاح طلبی و اصولگرایی برخلاف شعارهایشان به هیچ وجه شایسته سالاری نمی کنند . امکان ندارد شما مردم معمولی باشید تا بتوانید در حوالی قلمرو قدرت اقایان نفوذ کنید . باید سینه چاک جریانشان باشید و برای جریان متبوعشان تلاش کنید وگرنه محروم هستید.
@haghighatjooo
در انتخابات مجلس 94 اصولگرایی بدون احمدی نژاد از اصلاح طلبی ضعیف شده ولی متحد شکست خورد
همین اصلاح طلبی را هم مرور کنید متوجه می شوید انتخاب قاطع سال 76 به انتخابات لیستی 94 رسیدن یعنی چه ؟ از تئوریسین بودن عبدالکریم سروش ها به امیر مهدی ژوله ها رسیدن یعنی چه ؟ و مهمتر از همه برگشتن به 20 سال پیش با تغییری کوچک . یک عقب گرد فاحش و عمری دیگر از مردم تلف کردن و سرگرم کردنشان برای دعوای تکرای دیگر.
البته که کار سختی پیش رو دارند. مجبورند دو جناح با هم متحد شوند چون در سال 96 رقیب سرسختی دارند به نام محمود احمدی نژاد که علنا ممنوع التصویر است فقط های وهوی نمی کند . لیست نمی دهد و نمی گوید تکرار می کنم به هر دو لیست رای بدهید. سکوت کرده و هر ماه عاقد یک زوج نوشکفته معروف هنری نیست که سر زبان ها باشد . تفکرش در سال 92 رد صلاحیت شده و طرفداری از وی جرم شمرده می شود و محکوم است به هزاران خلاف و گناه که البته اثبات هم نمی شود.
و البته که سال 96 حساسی داریم. دو جناح اصیل با کمک امکانات نظام جمهوری اسلامی ، مجلس و دولت و خبرگان و رسانه های زنجیره ای و بی بی سی و اپوزیسیون خارج از کشور و همه ابزار های قدرتی که در دست دارند به مصاف یک قدکوتاه کاپشن بهاری پوشی خواهند رفت که تنها سرمایه اش تیزهوشی و توانمندی خودش و مردم معمولی اند
فکر کنم رفراندوم اصیلی خواهد بود
@haghighatjooo
نظام جمهوری اسلامی دوران پیری خود را می گذارند و دو جناح طرفدارش چیزی برای ارائه ندارند. تا دو سال دیگر و در انتخابات 96 وارد دوره تشکیل حکومت اسلامی خواهیم شد و اژدهای امپراتوری ایران باستان زنده خواهد شد و مردم بر سرنوشتشان حاکم می شوند. مردمی ایرانی و مسلمان که به هدف تحقق ارمان های مترقی تلاش می کنند
یا مهدی

از دست احمدی نژاد عصبانی باشید  و از عصبانیت بمیرید

 

 

همزمان با پخش سریال معمای شاه که مقطعی 10 ساله از دوران پهلوی را روایت می کند، حملات رسانه ای به خسرو معتضد مجددا اوج گرفته است. این مورخ برجسته اگرچه طی چند سال اخیر به دلیل همراهی با رئیس جمهور سابق حملات زیادی را متحمل شد اما ترجیح داد از کنار ادعاهای غیر علمی و کینه جویانه با سکوت عبور کند. استاد معتضد می گوید تا آنجایی که خودش هدف حملات بوده، نیازی به دفاع و پاسخگویی ندیده است اما حالا که به بهانه همکاری او با سریال معمای شاه، این مجموعه مورد هجوم قرار گرفته لازم است نکاتی را مطرح کند.

رسانه های معلوم الحال همراهان احمدی نژاد را می کوبند
معتضد ادامه داد: حملات از زمانی شروع شد که در دولت آقای احمدی نژاد کمیسیونی برای گرفتن غرامت جنگ جهانی دوم تشکیل شد و من مقاله ای در این باره نوشتم. مرتبا می گفتند معتضد رفیق مشایی است و بد و بیراه می گفتند در حالی که من آقای مشایی را فقط دوباره دیدم آن هم درباره همین مساله غرامت. رسانه های معلوم الحال هر کسی را که همراه احمدی نژاد است می کوبند تا چیزی از آن باقی نماند. من در این مملکت قلم می زنم چون ایران را دوست دارم. این مملکت مظلوم است و مورد هجمه تبلیغاتی قرار دارد. من می نویسم تا اجازه ندهم مشتی ادم کوچک، محقر و خودفروش با تحریف و دروغ مردم را گیج کنند. هر کس در مملکت مورد توجه مردم واقع می شود او را می کوبند. وقتی در مجلس ترحیم مادر آقای احمدی نژاد شرکت کردم، گفتند چرا به آنجا رفتی؟ گفتم دلم خواست بروم، شما چه کار دارید؟ خیلی هم کار خوبی کردم. 

بازگشت به رادیو به دستور رهبر انقلاب
وی با بیان اینکه تا امروز 150 جلد کتاب نوشته که اکثر آن ها توسط بخش خصوصی چاپ شده است، گفت: من یک محقق هستم نه یک چهره سیاسی و با نهادهای مختلف همکاری می کنم. به هیچ جناحی وابسته نیستم. اخیرا 3 جلد کتاب برای وزارت دفاع، 2 جلد کتاب برای نیروی زمینی، 10 جلد کتاب برای شرکت ملی نفت نوشتم و به درخواست نهادهای مربوطه روی تاریخ یگان ویژه، آب و برق و صنعت پتروشیمی هم در حال کار هستم. کار من مطالعه و تحقیق است و زمان انقلاب بازنشسته شدم و بازگشتم به رادیو به دستور مقام معظم رهبری بود.

اصرارشان بر این است که همه باید به اردوگاه آقای روحانی بروند
مورخ برجسته کشورمان با بیان اینکه کینه ها و قساوت ها ناشی از مشاهده لطف و محبت مردم است، گفت: برنامه پلی به گذشته که بسیار پر بیننده بود پس از 8 سال در نتیجه همین قساوت ورزی ها متوقف شد اما محبت مردم متوقف نمی شود. من حاضرم همین الان با آقای جعفریان برویم بین مردم و واکنش آن ها را بسنجیم. اصرارشان بر این است که همه باید به اردوگاه آقای روحانی بروند اما من تمایلی ندارم. گناه من این است که کنار احمدی نژاد هستم و می مانم چون احمدی نژاد تاریخ را دوست دارد و از آن استفاده می کند. آقایان توقع دارند من مقل خودشان ابن الوقت باشم. رسانه های معلوم الحال می خواهند مملکت را تهی کنند و کاری کنند که همه با آسودگی خاطر کنار بکشند تا مملکت دست آدم های بی سواد و بی عرضه باشد. 

 

آنچه که بگندد نمکش می زنند وای به روزی که بگندد نمک

یکی از مشخصه های وجود خفقان در جامعه سکوت و عدم
اعتراض هست . روز خبرنگار گذراندیم ولی خبرنگار نماهایی کاملا وابسته به دولت غالب شده اند که با سایتها و روزنامه های کاملا تحت کنترل و غیر مستقل افکار عمومی جامعه ما را سعی می کنند ذهنیت دهند . اینکه یک دوره ای فقط باید اعتراض کنید . به شخص اول مملکت هم فحش دهید . به شخص دوم مملکت هر چی دلت خواست بگویی . هر جنبنده ای یک درصد گرایش به ان آدمها داشت با تیر بزنی و هنوز هم که هنوز است ول کنشان نباشی . ولی در دوره ای همان شخص اول مملکت که دیکتاتور بود می شود حامی و مصداق پذیرفته شدن بودن . شخص دوم مملکت هم که جای نقد ندارد و همه منتسبان به دولت آمده اند خرابی ها را درست کنند . دزدی ها را بگیرند و خلاصه اینکه هر بلایی سر مردم می اید دم نمی زنند و اگر فحشی دارند فقط باید نثار قبلی ها کنند که در کارشناسی ترین نظریه پردازی دوستان با سواد و روشنفکر می گویند قبلی ها ریدن تو مملکت و هشت سال از عمرمان به فنا رفت و حالا داریم نفس می کشیم و ...
تقریبا از سال 87 وبلاگ نویسی می کنم و بعد ها هم فیس بوک نگاری و تریبون دیگری ندارم . یک سال تریبون تقریبا رسمی داشتم که هست و نیست مرا مورد تهاجم قرار دادند و همین جماعتی که خود را منتقد و خبرنگار و مطبوعاتی می دانند در شدید ترین حالت بایکوت خبری ام کردند و هزاران اراجیف برایم درست کردند . چرا ؟ چون هیچ گاه مثل انها فکر نکرده ام و نخواهم کرد .
نظراتم هم عوض نشده و با وجود اینکه بدون چشمداشت این همه پرکاری می کنم ولی باز حرف برای گفتن دارم و خیلی چیزها را به دلایل حفظ ابروی نداشته بعضیها نگفته ام . با هیچ احد الناسی صنم ندارم . وارد هیچ معامله ای نشده ام . خود آنهایی که مرا ندید می گیرند و به باندهای مخوف خود می پردازند می دانند که چقدر تفکر و قلمم برایشان خطرناک است .
متاسفانه باند مخوف و گعده های فراماسونی موجود در سینمای ایران در هماهنگی جالب توجهی به همه بخش ها و ادمها ارتباط دارند و این گروه موفق شده در تولیدات اثار سینمایی نیز نفوذ قابل توجهی بکنند . یعنی فیلمسازان را شکار می کنند و با توجه به درصد شهرت و محبوبیتی که می بینند به انها چسبیده و شرایط متوهمانه برای فیلمساز ایجاد می کنند و سعی می کنند مهره چینی کنند . یعنی موفقیت و مطرح شدن فیلمساز فوق را بسته به حمایت خودشان می دانند . فیلمسازی که نخواهد باج دهد به نامردی تخریب می کنند و این می شود که اغلب مجبور می شوند تن به ذلت دهند . منتقد و خبر نگار هامان روابط عمومی و مشاور تولید می شوند . همگی مدیریت شده و مرتبط با هم و متاسفانه سینمای ضعیف ایران اسیر این جماعت شده که در حالت استاندارد اصلا نباید با فیلمسازان ارتباط داشته باشند چرا که نقد و کارشناسی کاملا باید جداگانه باشد .
سینمای کاملا دولتی شده و ضعیف و وابسته داریم . اندک مستقل ها و آنانی که می خواهند با مردم معامله کنند مورد هجمه قرار می گیرند . امنیت اکران فیلمها زیر صفر است . در مراحل مختلف نظارتی مورد داشتیم کلیت اهداف اثر هنری به انحراف کشیده شده و همه چیز فیلم را عوض کرده اند . با وجود اینها توقیف ها را شاهدیم که بد دردی است که صدقه سری اقدامات تخریبی خود سینمایی ها در سالها قبل صورت می گیرد یعنی بخش قدرتمند باند های مخوف که چند سال پیش موقعیت خود را در خطر دیدند تصمیم گرفتند سینما را محدودتر کنند و رونق سینما را نابود کنند که موفق شدند . دوستان همان جماعت هم اکنون در چاهی افتاده اند که خود کنده بودند .
اغلب خبرنگاران و منتقدین وابسته به یک گعده و باند مخوفند . به انحا مختلف جذب شده اند . غیر خودی را راه نداده اند . چون در دوره ای که حداقل اتفاق میمونش گرفتن اسکار برای سینمای ایران بود آن همه هجمه وارد می شد ولی در این دوره که در مدیریت سینما در مقدماتی ترین حالت خودش لنگ می زنند این همه توجه و خوش و خرمی . حال دوستان خوب است و در ضیافت ها شرکت می کنند و چه حالی هم می کنند .
متاسفانه فیلمسازان هم در تلاطم تبلیغات تحریف کنندگان واقعیت قرار گرفتند . در دوره ای که هر چه دلشان می خواست می توانستند بسازند به خودزنی پرداختند و کار نکردند و اعتراض داشتند و حالا که به اذعان خودشان شکوفایی رخ داده و معتقدند خفقانی نیست ولی معلوم نیست چرا کاری نتوانستند بکنند و اگر هم کرده اند فیلمشان توقیف شده ولی دم نمی زنند .
مثلا بهمن فرمان ارا که اتفاقا فیلمش یک هدیه به دولت جدید بود و وزیر ارشاد هم پشت صحنه اش حاضر شد . همان بهمن فرمان ارایی که در دوره قبل درژستی معترضانه و روشنفکرانه جوایز فیلم فجرش را پس فرستاد . در نامه ای نزدیکان تیم سینمایی قبل را توهین کرد و حتی مانی حقیقی که در هیئت داوران جشنواره ان دوره بود را به چند انگ متهم کرد و البته جوابش را هم گرفت . حالا دم نمی زند . فیلمش را همین دولت توقیف کرده و سرش کلاه گذاشته اند دم هم نمی زند .
یا محسن امیر یوسفی . یا رضا درمیشیان . یا ... یا ...
در دوره قبل روزی نبود که استاد تقوایی را پیراهن عثمان نکنند و او را نماد ظلم مدیر سینمایی ها ندانند که فیلم نمی سازد . یعنی این منتقدین هر بار می خواستند از معضلات دوره قبل بگویند می گفتند چرا استاد تقوایی فیلم نمی سازد و ده نمکی فیلم می سازد .
خب چرا الان کسی سراغی از استاد تقوایی هم نمی گیرد ؟ وعده توخالی هم داده اند که حمایتش می کنیم . استاد هم که گفت من خودم فیلم نمی ساختم . کسی جلوی مرا نگرفته بود
آن مدیر سینمایی که لطیفه سینمای ایران محسوب می شود و چون در گعده باند مخوف خودش را جای داده کارشناسش می پندارند و برای خود حکومتی کوچک تشکیل داده و بخشی از خبرنگاران فقیر و ضعیف را وابسته به حقوق های بیت المالی خودش کرده است که از روی اجبار حمایتش می کنند . در دوره ای علیه سینمای ایران نامه نوشت و در توقیف و تحریم کردن های حوزه هنری سهیم بود و حالا حامی خانه پدری و رستاخیز شده
خود همین رستاخیز. کارگردانش با اینکه سالها مشغول ساخت فیلم بود و در بطن قضایا نبود چه اعتراض هایی می کرد ؟ برای دفاع از خانه سینما چه فریاد ها که نمی کشید . و فیلمش را در ان دوره اکران نکرد کاملا به عمد . صراحتا با عملکردش نشان داد که فیلم امام حسین را سیاسی و جناحی ساخته است و نباید در دوره ای که متبوعش نیست اکران شود و حالا در چاهی افتاده که خود و دوستانش درست کردند . فکر نکنم مشکل رستاخیز فقط نمایش داده شدن چهره حضرت ابوالفضل ( ع) باشد
خبرها حاکی از این است که اغلب این سکوت ها صدقه سری راضی شدن های مالی و معنوی و ... است . چطور می شود به این هنرمندان دلخوش بود و اعتماد کرد که با خریده شدن سکوت می کنند . خبرنگاران واقعی اگر باشند باید این اتفاقات را شفاف سازی کنند و پیگیری کنند بودجه های سازمان سینمایی صرف کجا می شود ؟ الان هم که گفته اند خسارت رستاخیز را می دهیم . این چه مدیریت سینمایی است که به خاطر بی لیاقتی اش در صیانت از آثار سینمایی فقط باید برای خسارت اکران نشدنشان هزینه کند ؟
این چه اوضاعی است که هر چه قدر بدبخت تر و خفقان تر می شود تریبون داران و خودشیرین های ریاکار جار می زنند چقدر خوشحالیم ؟
روز به روز ارادتم به وینستون چرچیل بیشتر می شود . چه خوب گفت ...
حرف اخر : جماعتی که به اندک خریت حریت از دست می دهند رسوا خواهند شد .

بلاگفا به هم خورد و بک آپ دو سال اخیر را از دست دادیم . البته من همان سالها فکرش را کرده بودم و میهن بلاگ همین وبلاگ را طراحی کرده ام . تا به روزش را آنجا پیگیری کنید و بقیه را در خدمتتان هستم 

 

www.sinama-hl.mihanblog.com

سردار حسین سلامی جانشین فرمانده کل سپاه :

سردار حسین سلامی جانشین فرمانده کل سپاه : اینکه بگویند «گزینه نظامی روی میز است»، برای ما نگران کننده نیست. مفروضات ما برای یک جنگ تمام عیار با آمریکا شکل گرفته و دکترین ها، ساختار و ظرفیت دفاعی ما در منطقه گسترش دارد و هیچ نگرانی در این باره نداریم.
نتانیاهو دارای حداقل اعتبار سیاسی است. ترجیح میدهم بجای گوش دادن به حرفهای او، کارتن «گوریل انگوری» را ببینم.
تجاوز به یمن، استثنایی‌ترین حماقت آل سعود بود چون در برابر ملتهای مسلمان، از چهره اسرائیلی خود پرده برداشت.
نه تنها اجازه بازدید خارجی ها از مراکز نظامی ایران را نخواهیم داد، بلکه اجازه تفکر پیرامون این موضوع را هم نمی‌دهیم. حتی در رویاهایشان این اجازه را نخواهند داشت که از عادی ترین مکان نظامی ما بازدید کنند.

سر آشپز chef

فیلم سر آشپز chef یک فیلم کم خرج و مستقل است . کارگردانش جان فاوریو است که مستقل ساز بوده و مدتی فیلم پرخرج مرد آهنی 1و 2 و کابوی ها علیه بیگانگان و .. را ساخت و حالا بر گشته است به سبک خودش . وای که چقدر این فیلم روح بخش و مفرحه . ستارگان خوبی هم دارد که رفاقتی امده اند برای کارگردان بازی کرده اند . رابرت داونی جونیور . اسکارلت جوهانسون و داستین هافمن 

امکان ندارد با دیدن نحوه پختن های سر آشپز هوس نکنید و در لذتش سهیم نباشید . چقدر خوب لذت آشپزی را به شما انتقال می دهد . انیمیشن راتاتوی هم مدهوش کننده همین کار را کرده بود .
فیلم سر آشپز یک فیلم بزرگ اجتماعی است . یک داستان گوی ایده آل گرا . انسانی و کاملا درک کننده زمانه و اجتماعش . چقدر خوب معضلاتش را درک می کنیم . حتی ما که در جامعه نوع دیگری زیست می کنیم . چقدر خوب راهکار ارائه می دهد و کلا سینمای آن سوی آب مخصوصا آمریکا خودش را نامسئول نمی داند . مثل ما جهان سومی ها نمی گویند هنرمند وظیفه اش فقط نمایش معضلات است و بس . همه محدودیت های دست ساز را در هم می شکنند و قدرت انسان را به نمایش می گذارند . انسانی که می تواند دنیایی را با عوض کردن و متحول کردن درونش عوض کند .
ما در اینجا در راستای همین موضوع فیلمی داشتیم به نام بیست . ساخته عبدالرضا کاهانی . داستان رستورانی که بیست روز دیگر بسته خواهد شد . همه کارگرها بدبخت و بیچاره و لاعلاج و زندگی شان به بند تنبان بسته که بیست روز دیگر نابود خواهند شد . تنها روزنه امید زندگیشان همین رستوران فکسنی است که مشغول کارند و رونق هم ندارد . ولی در فیلم سر آشپز ، همه اش چالش . عشق به خانواده . عشق به کار و تخصص . یافتن راه های نو . نمونه بارز ضرب المثل معروف که می گوید خدا گر زحکمت ببندد دری ز رحمت گشاید در دیگری
قهرمان فیلم که از لحاظ درام یک نمونه قهرمان درست اجتماعی محسوب می شود کارل کاسپر ( با بازی خود کارگردان ) است . وقتی با راه بسته ای روبرو می شود و نمی خواهد زیر یوغ صاحب کارش برود معطل نمی ماند . به چنان ریسک بزرگی دست می زند که گذشته راکد مانده اش را نیز دگرگون می کند . خودش را اثبات می کند . همان تکنولوزی (توئیتر ) که او را زمین زد به کمکش شتافته و معروف و مشهور و دوست داشتنی اش می کند . توجهات را به خود جلب می کند . عین رسالت که همه داریم و اکثرا غافلیم . در زمینه کاری خودش پیغمبری می کند . مرید و پیرو پیدا می کند و کائنات را به خدمت می گیرد و خوشبخت می شود . بهشت برین خود را می سازد .
فیلم سر آشپز را ببینید و متوجه شوید یک فیلم در عین کم خرجی و مستقلی چقدر می تواند فاخر و بزرگ باشد و در عین اجتماعی بودن چقدر انسانی و آموزنده و البته سرگرم کننده

درود بر سیستم درست

من عاشق سیستم آمریکایی هستم . سینمای هالیوود و فرهنگ آمریکایی رو دوست دارم . داستان زندگی نخبه های آمریکایی را خوانده ام . عشقم به سینما نشات گرفته از سینمای هالیوود است . معتقدم باید در مورد همه چیز از سیستم آمریکایی تبعیت کنیم . راه توسعه درست و شایسته سالاری و رقابت در بازار آزاد فقط از آمریکاست . سالهای برای طراحی سیستم امروزشان تلاش کرده اند . جنگها کرده اند . فقط 55 سال طول کشیده است که قانون اساسی شان نوشته شده است . دوران جهالت و برده داری را گذرانده اند اقایی می کنند. 
فقط مشکل عمده شان این است که تابع نظام سرمایه داری اند . نظام مادیگرایی که قدرت را در پول می بیند که خب اگر ما تعدیل شده نظام سرمایه داری را در راستای ملیت و فرهنگ خودمان با سیستم آمریکایی پیاده کنیم مطمئنا به کشور قدرتمند تری تبدیل خواهیم شد . 
همین آمریکا که سیاست های داخلی اش بسیار درست و الگو هستند در سیاست خارجی چهره دیگری دارد . یعنی با هیچ کس عقد اخوت نبسته . بسیار هم بی رحم است . برای منافعش کشورها را نابود می کند و بمب اتم هم زده است . تحریم اقتصادی و تهدید نظامی می کند . وابسته سیاسی می کند و تا می تواند دیگر کشور ها را محدود می کند تا خودش اول باشد و نظم نوین جهانی را مستمر نگاه دارد . مثلا در آمد ژاپن را محدود کرده . از یک حدی بیشتر ژاپنی ها حق ندارند توسعه اقتصادی داشته باشند . یا مثلا چین را که هیولای تازه رشد کرده می دانند دائما هشدار می دهند تا بیشتر از این پیشرفت نکند . خاور میانه را به طرق مختلف به اختلاف انداخته اند که خودش را نشناسد و امپراتوری ایران و هند و مصر و عثمانی و ... دوباره احیا نشود و اتحادیه اروپا را هم نوعی دیگر. 
در این میان وظیفه ما این است که از سیستم داخلی آمریکا تبعیت کنیم و با سیاست های خارجی آمریکا که صد در صد به ضرر ماست مقابله کنیم 
بحث امروز این است . شیخ حسن روحانی و همه طرفدارانش دنباله رو سیاست برعکس حرفهای بالا هستند . یعنی شاهدیم که اصلا به سیستم و سیاست داخل آمریکا کاری ندارند ولی شدیدا تمایل دارند با سیاست خارجی آنها صلح کنند . این آسان ترین راه است . زحمت و تلاش و کار کردن برای مردم نمی خواهد . غذای آماده خوری است و وابستگی شدید به دنبال دارد .
توافق هسته ای که از آن به عنوان پیروزی یاد می کنند دقیقا در همین راستاست یعنی پذیرش سیاست خارجی و رد کردن سیاست داخلی آمریکا . رییس جمهور روحانی در زمینه بنزین و کشاورزی هم این عمل را انجام داده . فکر می کنند تعامل با دنیا یعنی جهانی شدن در حالی که برای جهانی شدن باید اول ملی بود . برای مستقل شدن و ملی شدن هم هیچ آقا بالاسری نیاز نیست . دولتی که دستاوردهای ملی را از روی ترس می بخشد و در داخل هم از ترس مخالفان رنگ می بازد و پای مجوز های خود نمی ایستد . دولتی که جرئت عرض اندام در برابر کوچکترین مشکلات را ندارد و طرفدارانش از آن همه پیشرفت غرب فقط دیسکو لاس وگاسش را دوست دارند نمی تواند دولت لایقی شمرده شود .
به شخصه آرزو دارم سیستم آمریکایی بر همه چیز کشورم حاکم شود و رقابت سالم و درست بین همه ایجاد شود و همه چیزمان رونق بگیرد و البته آزادی ها مدنی و فرهنگی هم باشد . ولی می دانم که دوستان علاقه مند به ایجاد ارتباط با آمریکا تحمل یک روز زندگی در داخل سیستم آمریکایی را نخواهند داشت . چون سیستم آمریکایی همه اش بزن و برقص نیست و برای تک تک دستاوردهای موجودشان تلاش ها کرده اند و جان ها داده اند . و البته در صیانت از منافع و ملیتشان هم کوشیده اند و اجازه نداده اند کشوری به آنها چپ نگاه کند

او مصدق بود

نقل است زمانی که قرار بود دادگاه لاهه برای رسیدگی به دعاوی انگلیس در ماجرای ملی شدن صنعت نفت تشکیل شود، دکتر مصدق با هیات همراه زودتر از موقع به محل رفت. در حالی که پیشاپیش جای نشستن همه ی شرکت کنندگان تعیین شده بود، دکتر مصدق رفت و به نمایندگی هیات ایران روی صندلی نماینده انگلستان نشست. قبل از شروع جلسه ، یکی دو بار به دکتر مصدق گفتند که اینجا برای نماینده هیات انگلیسی در نظر گرفته شده و جای شما آن جاست، اما پیرمرد توجهی نکرد و روی همان صندلی نشست ...
جلسه داشت شروع می شد و نماینده هیات انگلیس روبروی دکتر مصدق منتظر ایستاده بود تا بلکه بلند شود و روی صندلی خویش بنشیند، اما پیرمرد اصلاً نگاهش هم نمی کرد. جلسه شروع شد و قاضی رسیدگی کننده به مصدق رو کرد و گفت که شما جای نماینده انگلستان نشسته اید، جای شما آن جاست. کم کم ماجرا داشت پیچیده می شد و بیخ پیدا میکرد که مصدق بالاخره به صدا در آمد و گفت: شما فکر می کنید نمی دانیم صندلی ما کجاست و صندلی نماینده هیات انگلیس کدام است؟ نه جناب رییس، خوب می دانیم جایمان کدام است ... اما علت اینکه چند دقیقه ای روی صندلی دوستان نشستم به خاطر این بود تا دوستان بدانند برجای دیگران نشستن یعنی چه؟
او اضافه کرد که سال های سال است دولت انگلستان در سرزمین ما خیمه زده و کم کم یادشان رفته که جایشان این جا نیست و ایران سرزمین آبا و اجدادی ماست نه سرزمین آنان ... سکوتی عمیق فضای دادگاه را احاطه کرده بود و دکتر مصدق بعد از پایان سخنانش کمی سکوت کرد و آرام بلند شد و به روی صندلی خویش قرار گرفت. با همین ابتکار و حرکت ، عجیب بود که تا انتهای نشست، فضای جلسه تحت تاثیر مستقیم این رفتار پیرمرد قرار گرفته بود و در نهایت نیز انگلستان محکوم شد.

انصار پزشک الله ( پزشکان دلواپس )

انصار پزشک الله ( پزشکان دلواپس ) قیام کرده اند . تحمل یک اثر تصویری زهر گرفته شده و خنثی را هم ندارند . سلاح خطرناکی هم دستشان است . کسی بخواهد از مهران مدیری دفاع کند اگر خدایی نکرده مریض شود درمانش نخواهند کرد . وای که چقدر بی جنبه اند . معلوم نیست به چه چیز خود می نازند . به ویزیت های دو دقیقه ای . تجویز داروهای مشترک برای همه بیماریها . بی بهانه عمل کردن هایشان . قبل از عمل پول گرفتن هایشان . کشتن هایشان . مریضان را بدتر کردنشان . بلا نسبت خوبها که آنها هم به مرور خراب می شوند و به جای سالم کردن بیماری مردم مملکت به اندوختن پول بیشتر می اندیشند اینان که لب به اعتراض گشوده اند لمپن - پزشکهای دیکتاتوری اند که به قدری سطح سواد و شعورشان پایین است که برنامه تلویزیونی طنز را با تانک اشتباه گرفته اند .
آنان که استرس های دوران بیمار داری گذرانده اند نفرتشان بیشتر شده است از جامعه پزشکان . تجربه شخصی من که با خانواده از این دوران پر از استرس داشته ام می گوید حتی سرطان هم گرفتید به دکتر ها مراجعه نکنید . چون غده سرطانی بدون دخالت دست آنقدر ها هم خطرناک نیستند . می گویند ابوعلی سینا در تجویزاتش به بیماران هر منطقه و جغرافیا را با نوع بیماری مراجعانش تنظیم می کرده و نسخه ایده آل می نوشته . ولی ما چه در شمال باشیم و چه جنوب و چه بیماریهای متنوع داشته باشیم یک نسخه خاص و مسکن محور برایمان می پیچند و معلوم نیست که چه بلایی سرمان می آورند .
تجاوز شرطه عربستانی های ملخ خور به دو نوجوان ایرانی و سکوت دهشتناک مسئولین و روشنفکرین و بعضیا هم که مطلب جدا می طلبد
از حسن روحانی متشکریم که از روز اول که آمده به فکر پزشکان و عربستان است
( استمداد از مردم برای انصراف از یارانه برای کمک به جامعه پزشکی
تمایل شدید برای تعامل با عربستان برای حفظ روابطه دوستانه )

ناموس خودی و ناموس غیر خودی

می گویند ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺍﺳﻢ ﺣﺴﻨﻌﻠﯽ . ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﺍﯾﻦ ﭼﯿﻪ ﺗﻮ ﺩﺳﺘﺖ؟
ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: ﻗﺮﺑﺎﻥ ﺗﻔﻨﮓ
ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﮔﻔﺖ:ﻧﮕﻮ ﺗﻔﻨﮓ ﺑﮕﻮ ﻧﺎﻣﻮﺳﻤﻪ!
ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻌﺪ ﺭﻭﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺳﺮﺑﺎﺯ ﺩﯾﮕﺮ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺣﺎﻻ ﺗﻮ ﺑﮕﻮ ﺍﯾﻦ ﭼﯿﻪ ﺗﻮ ﺩﺳﺘﺖ؟
ﺳﺮﺑﺎﺯ ﮔﻔﺖ: ﻗﺮﺑﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﺗﻔﻨﮓ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﯾﻦ ﻧﺎﻣﻮﺱ ﺣﺴﻨﻌﻠﯿﻪ!
ﻭ ﺍﺯ ﻫﻤﺎﻥ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻧﺎﻣﻮﺱ ﺑﻪ ﺩﻭ ﺩﺳﺘﻪ ﺗﻘﺴﯿﻢ ﺷﺪ: ﻧﺎﻣﻮﺱ خودی ﻭ ﻧﺎﻣﻮﺱ غیر خودی!
ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺗﻔﺎﻗﺎﺕ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ ﻧﺎﻣﻮﺱ ﻣﻤﻠﮑﺖ ﺩﺭ ﺧﻄﺮ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ ﻭ ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺗﻔﺎﻗﺎﺕ ﻓﻘﻂ ﻧﺎﻣﻮﺱ ﺣﺴﻨﻌﻠﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﻄﺮ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﺍﺯﺩ ﮐﻪ ﺍﺳﺎﺳﺎ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﻣﻬﻤﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﻭ ﺯﯾﺮﺳﺒﯿﻠﯽ ﻣﯿﺘﻮﺍﻥ ﺍﺯ ﺁﻥ ﮔﺬﺷﺖ
دقیقا منظورم اتفاقی است که در عربستان رخ داده .
شرطه عربستانی به دو جوان ایرانی تجاوز کرده اند . می شنویم که برخی می گویند حقشان بود . نمی رفتن سفر زیارتی حج . یه سری می گن باید مواظب می شدن . چرا در برابر اون دو تا شرطه مقاومت نکردند ؟ یه سری می گن چی باحال و چه واقعه صحنه داری . همین عده که اصطلاحا شبه روشنفکر محسوب می شوند و نگاه تیز بینشان نکات ارزنده ای را می بیند وقتی حرف از اسلام پیش میاد غیرتشون باد می کنه از ملیت و کوروش کبیر و خسرو پرویز و ملخ خوری عربها داد و فغان می کنند و اسلام پاک را که پیامبرش عرب را از خودش نمی دانست تماما به فرهنگ شتر سواری اعراب ملخ خور ربط می دهند  و ایرانی را که با جان و دل قبول دین کرده و ایرانی اش ساخته  مبرا از آن می داند و از زرتشت و ادیان باستانی ایران زمین می گوید . قدرت تفکیک ندارن بنده خدا ها . اینکه دین یک روش است  و جایی که دین از آن برون امده هیچ ارتباطی با آن سرزمین ندارد . ( چرا با اسلام عربستان کاری ندارند  و فقط به اسلام ایران گیر می دهند ؟ )  حالا در قبال وحشی گری  و تجاوز دو مامور عربستانی سکوت وحشتناکی شاهدیم . دولت یازدهم هم که ماشاء الله عزت به پاسپورت ایرانی داده و رسانه های عظیم هم که وابسته به پول دولتند هیچ انتقادی نمی کنند چون اگر بکنند عواقب برایشان به دنبال دارد . حالا اگه این مورد و این اتفاق برای یک خودی رخ می داد  و یا مثلا می شد به بهانه اش دین اسلام را خراب کرد . جماعت شبه روشنفکر فیس بوک را منفجر کرده بودند . ببینید دین اسلام چقدر وحشیست ؟ 

ابوطالب یزدی

ابوطالب یزدی که از وی به نام ابوطالب اردکانی نیز یاد می‌شود، جوانی ایرانی بود که در سال ۱۳۲۲ در حین انجام طواف در مسجدالحرام دچار حالتاستفراغ شد و توسط ماموران عربستان سعودیدستگیر و به اتهام قصد آلوده کردن خانه خدا، در دادگاه محاکمه و سپس اعدام شد. خبر قتل وی باعث واکنش‌های شدید مردم و علما در ایران و عراق و سایر کشورهای اسلامی شد و همچنین موجب قطع ارتباط دیپلماتیک ایران و عربستان و امتناع ایران از فرستادن حجاج برای چهار سال گشت.
پس از رسیدن خبر قتل ابوطالب، موجی از خشم و ناراحتی و اعتراض در میان شیعیان جهان به وجود می‌آید.آیت‌الله سیدابوالحسن اصفهانی که در کربلا مقیم بود واکنش شدید به حادثه نشان داد. اهالی نجف و کربلا اعتراضشان را با حادثه اعلام داشتند. در ایران عزای عمومی اعلام و در اکثر شهرها مجالس ختم برگزار گردید. دو خواهر وی در مدّت کوتاهی در اثر اندوه حادثه جان خود را از دست دادند.
در پی این حادثه رابطه دیپلماتیک ایران و عربستان سعودی قطع گردید و به مدت چهار سال دولت ایران از اعزام حجاج به مکه خودداری نمود.
ماجرای ابوطالب یزدی نه تنها در تیرگی رابطه عربستان و ایران بلکه در تداوم و افزایش کدورت در روابط شیعه و سنی بسیار تاثیرگذار بود.
تجلی سبزواری در آن دوران در مثنوی بلندی به نام "طالب نامه" خطاب به سعودی ها چنین سرود:
ای رئیس دولت نجد و حجاز / ای ندانسته حقیقت از مجاز / شرط مهمانداری و رسم صفا / قاعده احسان و آئین وفا / در عرب گردن زدن یا کشتن است / در میان خاک و خون آغشتن است؟/ بر شما طالب مگر مهمان نبود / زائر آن کعبة ایمان نبود؟ / شیعه بود، اما بدین کافر نبود / منکر قرآن و پیغمبر نبود / تدخلن المسجد ان شاء آمنین / نیست این آیت ز قرآن مبین؟

آن هایی که آرزوی مرگ آن مرد را دارند، چه زمانی آرام می گیرند

دولت بهار/ وقتی در سال 82، شورای شهر دوم، نام تو را بعنوان یکی از گزینه‌‌های شهرداری تهران معرفی کرد، اصلاح‌طلبان و کارگزاران پس از آن افتضاح شورای اول، چنان مخالفتی کردند که تا قبل از این برای هیچ گزینه‌شهرداری چنین مخالفتی را ابراز نداشته بودند تا تو شهردار نشوی!

وقتی شهردار تهران شدی، حکم شهرداری‌ات، توسط وزیر کشور وقت، امضاء نشد و مدت زمانی زمان برد، تا این حکم امضاء شود در حالیکه هیچ‌شهرداری قبل و بعد از این با چنین مشکلی مواجه نشد تا تو شهردار نشوی و آمدی و شدی!

وقتی کاندیدای ریاست جمهوری در سال 84 شدی، اصولگرایان با آنکه پس از شش سال ناکامی مطلق، دو انتخابات را با طراحی منحصر به فرد تو از اصلاح‌طلبان برده‌ بودند، تو را گزینه اصلی خود ندانسته و مجبور به خروج از جمعشان کردند تا رئیس جمهور نشوی!

وقتی در نظرسنجی‌ها بالاتر از سایر کاندیدای اصولگرا قرار گرفتی، بنا به دلایل واهی این تو بودی که به درخواست آنها باید از صحنه خارج می‌شدی و کنار می‌کشیدی و این تو بودی که نباید می‌آمدی و حذف می‌شدی تا رئیس جمهور نشوی!

وقتی با هاشمی رفسنجانی به مرحله دوم انتخابات راه پیدا کردی، همه اصلاح‌طلبان، جبهه‌ملی‌ها، نهضت‌آزادی‌ها و کارگزارانی‌ها، مجمع روحانیون مبارز و جامعه روحانیت مبارز، از رقیبت نام آشنای تو حمایت کردند، صحنه‌‌ای که قبل و بعد از تو برای هیچیک از نامزدهای انتخاباتی شاهد نبودیم تا تو نیایی و رئیس جمهور نشوی!

وقتی برای رقابت با هاشمی تنها شدی، خاتمی رئیس جمهور هشت سال و مجری انتخابات رسما از رقیبت حمایت کرد و در زمان پخش صحبت‌های تو در صدا و سیما برق خیلی مناطق کشور را قطع کردند و به هر دری که شد زدند تا تو به هر قیمتی شده نیایی، صحنه‌‌ای که قبل و بعد از تو برای هیچیک از نامزدهای انتخاباتی شاهد نبودیم تا رئیس جمهور نشوی و آمدی و شدی!

وقتی رئیس جمهور شدی، نامزد نام آشنای رقیب به تو تبریک نگفت! تو را به رسمیت نشناخت! همه تلاششان را کردند تا کارت به چهارسال نکشد، سنگ‌اندازی‌ها، تهمت‌ها، فیلم‌درست‌کردن‌ها، سخنرانی‌ها، مسخره‌کردن ها، دروغ‌پردازی‌ها، به حد اعلای خود رسید. کارهایی که قبل و پس از تو با هیچ رئیس‌جمهوری نکردند، با تو کردند تا دوره‌ات نیمه‌تمام بماند!

سفر‌های استانی‌ات را هزینه برای بیت المال، بین مردم بودن و با مردم یکی شدنت را سیاست پوپولیستی، سخنرانی‌های ضد صهیونیستی‌ات را سیاستی اشتباه و عامل جنجال در جامعه جهانی، اعضای کابینه‌ات را در بالاترین سطح سوال و استیضاح، ماجرای مرحوم کردان را سند بی‌قانونی دولتت، پایین‌نگه داشتن نرخ تورم و سود بانکی‌ات را ویرانه کردن اقتصاد، طرح سهمیه‌بندی بنزین و صدور کارت سوخت‌ را نشدنی و محال و پس از اجرایی شدن اشتباه و خطا، طرح هدفمندی یارانه‌ات را تورم‌زا و نشدنی، مسکن مهر‌ت را خیالی و ناکارآمد و بلا استفاده و خلاصه همه کارهای دولتت را بد جلوه دادند کارهایی که قبل و پس از تو با هیچ رئیس‌جمهوری نکردند، با تو کردند تا اگر دوره چهارساله‌ات به اتمام رسید، دیگر تکرار نشود!

با نزدیک شدن به پایان دوره چهار ساله اولت، موسوی را با سابقه هشت سال نخست‌وزیری که بیست سال از صحنه سیاست بدور بود، به صحنه آوردند، خاتمی که هشت سال رئیس جمهور بود را به کناره‌گیری از کاندیداتوری و حمایت از موسوی وادارش ساختند، خودشان هم که هشت سال رئیس جمهور و رئیس مجلس خبرگان رهبری بودند با تمام امکاناتشان از بیت المال مردم در دانشگاه آزاد گرفته تا تمام فامیل نزدیک و دورشان همه بسیج شدند و حتی گروهی که نامشان اصولگرایان اصلاح‌طلب بود را برای حمایت از موسوی مهیا ساختند تا سخت‌ترین انتخابات چهارساله دوم یک رئیس جمهور را رقم بزنند کارهایی که قبل و پس از تو با هیچ رئیس‌جمهوری نکردند، با تو کردند تاتو دیگر نباشی!

میرحسین موسوی که آن سابقه مخالفت با آیت الله خامنه‌ای در دهه شصت را داشت تایید صلاحیت می‌شود، کروبی که یکبار ادعای تقلب در انتخابات سال 84 کرده بود نیز تایید صلاحیت می‌شود و رضایی که می‌توانست رای بخش مهمی از اصولگرایان را بخود اختصاص داده به میدان فرستادند و خود با تمام توان از هر سه حمایت مالی و معنوی کردند. کرباسچی را به ستاد کروبی فرستادند تا وزنش بیشتر شود، فائزه، محسن، مهدی و یاسر را به ستاد موسوی فرستادند تا تیمش کامل شود و وزرای برکنار شده‌ات را به تیم رضایی اضافه کردند تا رای‌آوری اش بیشتر شود کارهایی که قبل و پس از تو با هیچ رئیس‌جمهوری نکردند، با تو کردند تا تو دیگر نباشی و نیایی!

پس از چهار سال سنگین‌ترین تهمت‌ها و دروغ‌ پراکنی‌ها، هر سه رقیبت 6 ماه قبل از شروع رسمی تبلیغات انتخابات به شهرهای مختلف سفر کردند و برای خود تبلیغات کردند کاری که خلاف قطعی قانون انتخابات بود و در عین حال به سفرهای استانی تو، که در آن هیچ تبلیغی نمی‌کردی و ادامه ادای وظیفه ریاست جمهوری و خدمت به ملت بود ایراد می‌گرفتند و آن را هزینه بیت المال برای انتخابات دانستند و تبلیغ کردند تا تو را مجرم و خود را مبرا نزد مردم معرفی کنند، کارهایی که قبل و پس از تو با هیچ رئیس‌جمهوری نکردند، با تو کردند تا تو دیگر نیایی!

در مناظره‌ها، همچنان به تهمت‌ها و دروغ‌ها ادامه دادند و زمانی‌که تو پشت صحنه چهار سال گذشته را در چند جمله برای ملت شرح دادی، ظلم به کردان که مدرکش شرط قانونی وزارتش نبود را با نشان دادن کپی مدرک تحصیلی همسر طرف مناظره‌ات که عضو هیات علمی بودنش و رئیس دانشگاه شدنش قانوناً منوط به داشتن مدرکی معتبر بود را به او نشان دادی، از بیت المال ملت پرسیدی که توسط فرزند برخی چپاول شده بود و از حقوق ملت دفاع کردی و از موسوی پاسخی نشنیدی و البته این افشاگری تو بعدها سند فتنه‌گری ات شد، کپی مدرک تحصیلی که در گوشه‌اش عکس سه در چهار سیاه و سفید همسر موسوی بود، نشان دادن عکس ناموس مردم معرفی شد، سوال در خصوص اموال فرزندان برخی که از آن تاریخ تا امروز به مدت شش سال است فرصت داشتند که پاسخ این سوالات را به ملت بدهند و همچنان بی‌پاسخ رها و آزاد هستند، حرمت شکنی و حرکت ضد امنیت ملی! و منجر به نامه بدون سلام و والسلام به رهبری و تهدید به کودتا و براندازی گردید، کارهایی که قبل و پس از تو با هیچ رئیس‌جمهوری نکردند، با تو کردند تا تو مجدداً به صحنه نیایی و رئیس جمهور نشوی و آمدی و مجدداً رئیس جمهور ملت شدی!

پس از رای بیست و پنج میلیونی ملت، ادعای تقلب می‌شود، بخشی از مردم را به خیابان می کشانند، بانک و مسجد آتش می‌زنند، همانها که از جانب رهبری فتنه‌گر نامیده‌شدند را تو خس و خاشاک نامیدی و این جمله‌ات امروز سند فتنه‌گری ات شده، این در حالیست که عبارت رهبری در فتنه‌گر نامیدن آنها بسیار مضمونی سخت‌تر از عبارت خس و خاشاک تو داشت و چون دیگر هیچ نداشتند که تو را بکوبند این را دستمایه قرار دادند! صحنه انتخاب ملت را به هم زدند، رسماً جلوی رهبری نظام ایستادند که چرا از انتخاب مردم حمایت می‌کند! شعار بر علیه رهبری دادند، شعار بر علیه تو که منتخب ملت بودی سردادند، نظام مقدس جمهوری اسلامی، آرمانهای انقلاب همچون فلسطین، اسلام و در نهایت هتک حرمت به ساحت امام خمینی و حضرت ابا عبدالله الحسین ع کردند، هرکار توانستند بر علیه تو کردند، کارهایی که قبل و پس از تو با هیچ رئیس‌جمهوری نکردند، با تو کردند تا به هر قیمتی شده از رئیس جمهور شدن تو جلو‌گیری کنند و تو با حمایت رهبری و ملت رئیس جمهور ماندی!

در دوره دوم ریاست جمهوری‌ات به لبنان رفتی و در مرز اسرائیل فریاد ضد صهیونیست سر دادی! تند رفتی! در کنفرانس ضد صهیونیست مظلومیت فلسطین را فریاد زدی و رئیس رژیم اشغالگر قدس گفت احمدی‌نژاد باید حذف شود سخنی که قبل و پس از تو در مورد هیچ رئیس‌جمهور و نخست‌وزیری نگفت، در مورد تو گفت و صحنه ایران از این پس تغییر کرد! 

به برخی از وزرایت رای اعتماد ندادند، منحرفت خواندند، تو را بزرگترین خطر از صدر اسلام معرفی کردند، تو را در ارتباط با اجنه و رمالها دانستند، تو را سحر شده خواندند، بهایی، حجتیه و بی‌دین، تارک الصلاه و هزاران تهمت دیگر زدند ، کارهایی که قبل و پس از تو با هیچ رئیس‌جمهوری نکردند، با تو کردند، کاری کردند تا تو بودن و نبودنت با هم تفاوتی نکند!

تلاش کردند تا کابینه‌ات را از اکثریت بیاندازند! طرح سوال و اسیضاحت را مطرح کردند، دوبار سوال از رئیس جمهور را در دستور کار مجلس قرار دادند، چند وزیر را استیضاح و برکنار کردند، اختیار تعیین رئیس سازمان تأمین اجتماعی را هم از تو گرفتند، وزیر امور خارجه‌ات حق تعیین معاونش را نداشت و این معاون را زندانی کردند، هرکسی به جرم اینکه در کنار تو بود، عضو حلقه انحرافی نامیدند گویا رئیس جمهور باید به تنهایی کار می‌کرد و حق نداشت مشاور داشته باشد، حق نداشت رئیس دفتر داشته باشد، حق نداشت همکاری داشته باشد و اینها فقط زمانی می‌توانستند بدون تهمت انحراف کار کنند که بر علیه تو موضع بگیرند واز دستورات تو سرباز زنند و به دستور آنها عمل کنند و با آنها باشند، کارهایی که قبل و پس از تو با هیچ رئیس‌جمهوری نکردند، با تو کردند تا تو بودنت با نبودنت فرقی نکند و متاسفانه موفق شدند!

به غربی‌ها گفتند تحریم‌ها را بیشتر کنید، در طراحی این تحریمها به کمک آنها شتافتند. ملت را تحت فشار قراردادند و با خوشحالی از تحریم بانک مرکزی، تحریم فروش نفت و غیره در رسانه‌هایشان گفتند و بازار ارز را آشفته کردند و نظاره‌گر بالا رفتن قیمت ارز و به تبع آن تورم و فشار به جامعه شدند و آنگاه مدیریت تو را باعث و بانی این گرانی ها خواندند و بدترین فشارها را به ملت وارد کردند تا در انتخابات بعدی به گزینه تو رای ندهند و از تو دست بکشند و از تو مایوس شوند، کارهایی که قبل و پس از تو با هیچ رئیس‌جمهوری نکردند، با تو کردند تا تو مجدداً نیایی و موفق شدند!

با نزدیک شدن به انتخابات تو دیگر نه آن مبارز شجاع بودی و نه یار و یاور رهبری شناخته می‌شدی در حالی که در خفا به این تهمت آخری می‌گریستی! تو نه آن ضد صهیونیست بلکه عامل اسرائیل شناخته می‌شدی، تو نه آن مسلمان غیرتمند که یهودی زاده معرفی شدی! تو نه آن ایرانی متعهد که بهایی ضد دین خوانده شدی، خلاصه اینکه دیگر مسلمان نبودی و گفتند که حتی نماز هم نمی‌خوانی! کارهایی که قبل و پس از تو با هیچ رئیس‌جمهوری نکردند، با تو کردند تا تو دیگر نیایی و موفق شدند!

با همه این کارها دیدند که ملت نگاهش، خواسته‌اش، فریادش، آمدنش، استقبالش، بدرقه‌اش، دعای خیرش، همه و همه با توست. لذا گفتند که هرکس که در انتخابات بوی انحراف بدهد رد صلاحیت می‌شود و نگفتند که بوی فتنه بدهد، گفتند بوی انحراف بدهد تا تو گزینه‌ات را به صحنه انتخابات وارد نکنی تا دیگر نباشی! حرفهایی که قبل و پس از تو در مورد هیچ رئیس‌جمهوری نگفتند، در مورد تو گفتند و تو گزینه‌ات را به صحنه آوردی!

گفتند تو می‌خواهی انتخابات را برهم بزنی، می‌خواهی انتخابات را برگزار نکنی، می خواهی کشور را به هم بریزی، شورش کنی، از فتنه‌گران نگفتند و نترسیدند ولی از تو گفتند، گفتند تو فتنه بزرگتری هستی! گفتند با هاشمی یکی شده‌ای. گفتند فتنه و انحراف با هم متحد شده‌اند. گفتند تو همگام با فتنه‌گران برای نابودی جمهوری اسلامی هم اراده شده‌ای. حرفهایی که قبل و پس از تو در مورد هیچ رئیس‌جمهوری نگفتند، در مورد تو گفتند تا دیگر نباشی و موفق شدند.

گزینه تو را در انتخاباتی که به توصیه رهبری همه سلایق باید در آن حضور می‌یافتند رد صلاحیت کردند، تویی که هشت سال منتخب ملت بودی سلیقه‌ای به حساب نمی‌آمدی و گزینه‌ات رد صلاحیت شد ولی غرضی وزیر سابق دولت هاشمی تایید صلاحیت و یک سلیقه از سلایق مردم به حساب آمد تا تودیگر باز نگردی و تو سکوت کردی، هیچ نگفتی، اصولگریان و اصلاح طلبان با هم در میدانی که تنها گزینه تو حضور نداشت، برخلاف توصیه رهبری، آنچه تهمت و افترا بود و آنچه بدی و ضعف بود را در مبارزات انتخاباتی به دولت تو نسبت دادند و یکی‌شان پیروز شد و گزینه‌های شکست خورده تو را عامل شکست خود در انتخاباتی که گزینه‌ات رد صلاحیت شده بود دانستند و تو سکوت کردی تا عقده‌هایشان گشایش یابد و نیافت و رفتنت را جشن گرفتند و خرسند شدند و البته گویا ظاهرا بالاخره موفق شدند ولی آرام نمی‌گیرند!

به برنده انتخاباتی که در شرایط حذف تنها گزینه‌ات با هجده میلیون رای رئیس جمهور شد تبریک گفتی، همانی که چهارسال پیش از این، و چهار سال قبل از آن، به خود اجازه نداد به تو بخاطر کسب 25 میلیون رای تبریک بگوید! کنار رفتی و نه فتنه‌‌گری کردی و شورش و بلوا کردی و البته عامل شکست اصولگرایان در انتخابات و عامل همه بدبختی‌های ممکن از زمان حضرت آدم تا امروز در کل عالم شدی ولی راه سکوت را برگزیدی و تا امروز سکوت کردی! تو را به دادگاه فراخواندند! تو سکوت کردی و هیچ نگفتی! 

بودجه دانشگاهت را دزدی از بیت المال خواندند و بودجه قانونی را به آنها باز گرداندی و آنها چندین برابرش را برای سایت جماران و موسسه حسن خمینی اختصاص دادند و ککشان هم نگزید ولی همچنان تو را عامل اختلاس آن شانزده میلیارد معرفی می‌کنند و دانشگاه ملت را به جرم بودن تو غیر قانونی اعلام کرده و ساختمان چهار طبقه آن را گرفتند و سایت دانشگاه را بستند تا دیگر اثری از تو نباشد ولی آرام نمی‌گیرند.

از وقتی که رفتی سکوت کردی، اما دروغها و تهمت‌ها تمام که نشد هیچ، کمتر که نشد هیچ، بر حجمش افزوده شد. تو که هشت سال چنان فعال و پرانرژی بودی، یک سال و نیم است که در سکوت بسر می‌بری و همچنان آماج تهمتها و دروغ‌ها و در جدید‌ترین اظهارات، آماج فحش‌ها و ناسزا ها می‌شوی و همچنان به سکوت خود ادامه می‌دهی و آنها نیز به اقدامات جوانمردانه خود ادامه می‌دهند ولی آرام نمی‌گیرند.

قسم جلاله خوردند نه یک بار بلکه سه بار والله باالله تالله دوران تو دیگر تکرار نمی‌شود، تو را عامل همه بدبختی‌ها معرفی کردند. دوره هشت ساله‌ات را ویرانه نامیدند و البته پس از دعوت به مناظره از رویارویی با تو فرار کردند و در عین حال همچنان به بد گفتن به تو ادامه دادند و صحبت از تو را چوب به مرده زدن نامیدند و همچنان خودشان هر روزه از تو می‌گویند! تو را مرده‌ای نامیدند که عوضی رفت! و تو تیتر هر روزه روزنامه‌ها و سایت‌هایشان هستی و تو در سکوت کامل به سر می‌بری ولی آنها دست از اتهام و دروغ و تهمت بر نمی‌دارند، چون می‌ترسند تو بازگردی! و تو مدام اعلام می‌کنی که دیگر قصد بازگشت نداری ولی آرام نمی‌گیرند!

صدا و سیما در برنامه شناسنامه، مهمانانش هفته‌ای نیست که در سکوت تو، بر علیه تو سخنی نگویند، در برنامه مناظره و سایر برنامه‌های سیاسی هنوز که هنوزه هفته‌ای نیست که بر علیه تو اتهام جدیدی نسازند، و اینک صدا و سیما در سالروز نهم دی‌ماه که ملت برای دفاع از رای به تو، با در دست داشتن تصویر رهبری و تو به میدان آمدند و با شعار بر علیه سران و حامیان فتنه، همه‌شان را به پستوهایشان فرستادند و فتنه را ناکام کردند، تو را در گام اول یکی از عاملین فتنه معرفی می‌کنند و خدا می‌داند در گام‌های بعدی چه نقشه‌ای برایت کشیده‌اند تا تو دیگر باز نگردی و تو سکوت کرده‌ای و آنان ولی آرام نمی‌گیرند!

وقتی نتوانستند سکوتت را بشکنند! شب نامه هایی برایت راه‌اندازی کردند و به دروغ از جانب تو صحبت می‌کنند و صحبت‌های نگفته تو را تحلیل می‌کنند و این نگفته‌ها را محکوم می‌کنند و مقاله‌ها از این دروغ‌های خود ساخته می‌نویسند و تیتر یک روزنامه‌هایشان می‌کنند و مجددا تو را بخاطر صحبت‌های نگفته‌ات مورد ناسزا و استهزاء و تهمت‌های جدید قرار می‌دهند تا تو خدای ناکرده باز نگردی و تو همچنان به آنها اطمینان می‌دهی که فعلا قصدی برای بازگشت نداری ولی آنها دست‌بردار نیستند و آرام نمی‌گیرند!

تو کیستی که ملت با سیل این همه سنگ‌اندازی‌ها و دروغ‌ها و نقشه‌ها و دسیسه‌ها و ناسزا‌ها و سناریوهای پیچیده و فشارها و تهمتها همچنان دوستت دارند، مشکلاتشان را با تو مطرح می‌کنند تو را رئیس جمهور قلبهایشان نامیده و عاشقانه تو را دوست دارند و تو را می‌خواهند و بی‌تابانه به بازگشتت می‌اندیشند و بی صبرانه نام تو را می‌گویند و تو به حق آنها را به بازگشت و ظهور امام عصر بشارت می‌دهی همچنان که از روز اول آمدنت همانجا که ملت برای اولین بار تو را در قاب تلویزیون دید کلامت را با دعای فرجش آغاز کردی و ذکر این دعا را هیچگاه فراموش نکردی و نمی‌کنی ولی دشمنانت دست‌بردار نبوده و آرام نمی‌گیرند!

اما، سوال اینجاست اگر دشمنانت تو را اعدام کنند و از نبودت مطمئن شوند، و شادی پس از مردنت را برگزار کنند و مسرور و خوشحال از نبودنت باشند، آیا پس از آن در قبالت سیاست سکوت را در پیش خواهند گرفت یا همچنان ادامه می‌دهند و آرام نمی‌گیرند؟

دکتر، پایت را برندار!

قدسیه عبداللهی -  چقدر دوست دارند که مرده باشی، اصلا شب که می خوابند به این امید می خوابند که صبح فردا تو را روی این کره خاکی نبینند. این طرفی و آن طرفی هم ندارد، خاری شده ای در چشمشان. مگر چه کارشان کرده ای که اینگونه دادشان به آسمان بلند است از دست تو؟ نکند پا روی جای حساس دُمشان گذاشته ای؟

اما اینکه به میان مردم بروی و به مانند بنیانگذار این انقلاب خود را نوکر آنان بدانی و شب و روزت به خدمت به خلق بگذرد کجای دُمشان است که اینگونه به سخره ات می گیرند؟

اینکه با مهرت آجر روی آجر بگذاری و سرپناهی بسازی برای آنان که نداشتند، کجای دُم آقایان است که تمام مشکلات بشریت را به همین خانه ها گره می زنند؟

اینکه در قلب کفر ندا سر دهی که می آید آن کسی که عزیز می کند خوار شدگان را و ذلیل می کند مستکبران را، به کجای دُم مبارکشان مربوط است که هنوزم که هنوز است عصبانیند از فریادهای عدالتخواهانه تو و از اینکه روی سخن تو فقط با کدخدایان نبود و همه را می دیدی حتی آنهایی را که زیر پونز نقشه ها گم شده اند.

نه، نمی شود، با عقل جور در نمی آید. اینها که همان آرمانهای انقلاب ماست، همان توصیه های مکرر آن امامی است که آقایان با او خاطره ها دارند و خود را به هر مناسبتی به او می چسبانند. مگر می شود یادشان رفته باشد این آرمانها را و تو را به این بهانه که با آرمانگرایی و توسل به شعار، منافع ملی را نادیده گرفته ای متهم کنند؟ اصلا مگر منافع ملت ما با آرمانهایمان دو چیز جدا بود که یکی را به جرم آرمانگرایی ضد منافع ملت می نامند؟

پس دقیقا گناه تو چیست که اینگونه آرزوی مرگت را می کنند؟ نکند دُم آقایان آنجاهایی رفته که نباید میرفت و تو قصد اصلاحش را داشتی؟ اگر اینگونه است که بندگان خدا حق دارند جیغ های سرخ و بنفش بکشند از دستت، پاهایت را روی بدجایی گذاشته ای، روی شریانهای حیاتشان، پس بگذار هر روز آرزوی مرگت را کنند، تو پاهایت را برندار، چه ما پشتت بودیم چه نبودیم، چه میلیونها نفر برایت هورا کشیدند چه همانها لعن و نفرینت کردند، تو پایت را برندار، ما که آخر سر محدوده دم آقایان را پیدا نکردیم، اما تو خوب ابعادش را می شناسی!

می دانی؟ دنیاست دیگر، ممکن است امروز با تو باشم و فردا با دیگران اگر تو را و آرمانت را خوب نشناسم. مگر نبودند کسانی که روزی برای تو مجالس دعا و زیارت عاشورا می گرفتند و از دعای امام زمان برای آمدنت می گفتند و امروز تو را خطرناک می دانند، خطرناکتر از هر خطری، کسانی که برایت سینه چاک می کردند و امروز تو را به جرم ضدیت با ولایت سقوط کرده می دانند، تو را نشناختند، روزی که جو با تو بود با تو بودند و روز دیگر که علیه تو شد ضد تو شدند. ولی تو پایت را برندار حتی اگر روزی برگشتی و دیدی پشت سرت هیچ کس نیست...

حسن روحانی در چه سالی مدرک کارشناسی ارشد و دکترای خود را گرفته است؟

محمد جوادی: این روزها با وجود سکوت رئیس جمهور سابق، رئیس جمهور روحانی و اطرافیانش برخلاف تذکر رهبری از هیچ فرصتی برای تخریب و سیاه‌نمایی گذشته دریغ نمی‌کنند. با طرح استیضاح وزیرعلوم دولت یازدهم که با تأخیر قابل توجهی اعلام وصول شد و در نهایت بدون حضور حسن روحانی در مجلس منجر به برکناری فرجی دانا گردید، دکتر حسن روحانی رئیس جمهور در سه نوبت یکی در آیین آغاز سال تحصیلی دانشگاه ها و مراکز پژوهشی و دومین بار در همایش ملی نخبگان جوان و مرتبه سوم در سخنرانی در سفر به زنجان و در حالیکه گزینه جدید وزارت علوم را به مجلس معرفی کرده، تهدید به افشاگری در خصوص بورسیه‌ها در دولت قبل کرده است.

همواره یکی از مشکلات دولتهای نهم و دهم در طول هشت سال گذشته، مبارزه در دو میدان بوده است. یکی میدان مبارزه با مشکلات اقتصادی و سرو سامان دادن به وضعیت کشور و دیگری فشارهای ناشی از سخنرانی‌ها و اظهارات رئیس دولت‌های قبل. این در حالیست که دولت یازدهم با سکوت اخلاق‌مدارانه رئیس جمهور سابق، با فراغ بال به فعالیت‌های سیاسی و اقتصادی خود می‌پردازد، بجای قدردانی، به تخریب و تهمت‌زنی یکطرفه و بعضا ناجوانمردانه از دولت عدالت‌محور، ادامه می‌دهد.

آیا بهتر نیست جناب آقای رئیس جمهور دولت تدبیر، بجای این جنجالها که بیشتر کارکرد جناحی و گروهی دارد، با عمل به وظیفه قانونی خود، دستور بررسی دقیق پرونده بورسیه‌های دولت قبل را در فضایی آرام و منطقی صادر کند؟

حسن روحانی در حالی مخالفان در مجلس شورای اسلامی را تهدید به افشای بورسیه‌ها می‌کند که مروری بر زندگینامه او، هیچ نشانی از نحوه بورسیه شدن وی برای تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد و دکترای رشته حقوق در دانشگاه گلاسکوی انگلستان منتشر نکرده است.

علاوه بر این با مرور زندگی‌نامه وی در سایتهای مرتبط با حسن روحانی، به نکته قابل توجهی پی می‌بریم:

حسن روحانی هیچ علاقه‌ای به افشا و رسانه‌ای شدن زمان تحصیل خود در دوره کارشناسی ارشد و دکترا ندارد. درحالیکه مجموعه کتابها، مقالات و فعالیتهای‌سیاسی و مذهبی وی با ذکر تاریخ در سایت‌های مرتبط با وی درج شده است، همواره زمان تحصیل او در انگلستان بدون ذکر تاریخ آمده است.

این به این معنی است که مردم برای اطلاع از زمان تحصیل رئیس جمهور روحانی در انگلستان با مراجعه به زندگی‌نامه وی در سایتهای رسمی و مرتبط با ایشان، از جمله سایت رسمی ریاست جمهوری، سایت مجمع تشخیص مصلحت نظام، سایت رسمی دولت، سایت دبیرخانه مجلس خبرگان رهبری، سایت رسمی حسن روحانی در انتخابات سال 92 و حتی سایت هواداران حسن روحانی هیچ اطلاعاتی در این خصوص بدست نخواهند آورد.

این پنهان‌کاری در حالی صورت می‌گیرد که با پی بردن به زمان دقیق تحصیل وی در انگلستان سوالات جدی و جدیدی به ذهن مخاطب خطور خواهد کرد:

می‌توان با جتسجوی بیشتر، زمان تحصیل رئیس جمهور روحانی در مقطع کارشناسی ارشد را از سال 1369 تا 1374 و دکترا از سال 1374 تا 1378 قطعی دانست. یعنی آقای روحانی از سال 1369 تا سال 1378 بصورت مداوم با حضور در کلاس دانشگاه گلاسکوی انگلستان مشغول به تحصیل بوده است.

این در حالیست که پس از پیروزی وی در انتخابات ریاست جمهوری سال 92، سایت خبری آفتاب که متعلق به وی می‌باشد، با مرور زندگی نامه وی که در سایتهای دیگر منجمله خبرگزاری فارس بازنشر شد، تلاش می‌کند تا به مخاطب خود چنین القاء کند که زمان تحصیل وی در دوره کارشناسی ارشد و دکترا ، بلافاصله پس از پایان دوره کارشناسی وی و پیش از انقلاب اتفاق افتاده است. وقتی نوبت به معرفی مدرک کارشناسی ارشد و دکترای روحانی می‌رسد با استفاده از عبارت «وی با ادامه تحصیل در انگلستان» به ذهن مخاطب خود اینگونه القاء می‌کند که تحصیلات وی در انگلستان در همان سال 51 شروع شده، این در حالیست که او هجده سال بعد و در سال 1369 تحصیلات خود در مقطع کارشناسی ارشد را در انگلستان آغاز کرده است. فیلم منتشر شده مربوط به زمان دریافت دانشنامه دکترای حسن روحانی از سوی دانشگاه گلاسکو انگلستان و رنگ مو و محاسن سفید وی حکایت از دریافت مدرک دکترا در همان سال 1378 دارد و نه سال‌های قبل از پیروزی انقلاب.

شاید علت این رفتار، سوالی است که نباید در ذهن مردم شکل بگیرد و آن این است که حسن روحانی از سال 1369 تا سال 1378 و در حالیکه پست‌های بسیار مهمی را در جمهوری اسلامی در اختیار داشته، چگونه به صورت هفتگی در انگلستان و در دانشگاه گلاسکو حاضر شده و موفق به اخذ مدرک کارشناسی ارشد و دکترا شده است؟

برای اطلاع خوانندگان محترم به مرور مسئولیت‌های حسن روحانی در بازه زمانی سال‌های 1369 تا 1378 می‌پردازیم:

1- نماینده و نائب رئیس اول مجلس شورای اسلامی در دوره‌های چهارم و پنجم مجلس از سالهای 1371 تا 1379.

2- رئیس کمیسیون سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی 1371 تا 1379.

3- دبیر شورای عالی امنیت ملی از سال 1368 تا 1384.

4- مشاور امنیتی رئیس جمهور از سال 1368 تا 1384.

5- عضو و رئیس کمیسیون سیاسی و امنیتی مجمع تشخیص مصلحت نظام از سال 1370 تا کنون.

یعنی در طول دوران تحصیل، وی علاوه بر حضور بسیار پررنگ در قوه مقننه بعنوان نائب رئیس و رئیس کمیسیون سیاست خارجی، بصورت همزمان در قوه مجریه مشاور امنیتی رئیس جمهور، نماینده رهبری در شورای عالی امنیت ملی و دبیر این شورا و در عین حال عضو و رئیس کمیسیون سیاسی و امنیتی مجمع تشخیص مصلحت نظام، به تحصیل در دانشگاه گلاسکوی انگلستان هم مشغول بوده است!!

جالبتر آنکه، عموماً دانش‌آموختگان دوره کارشناسی ارشد و دکترا، در دوران تحصیل خود مقالات متعدد در موضوع پایان‌نامه یا موضوعات دیگر به رشته تحریر در می‌آورند، این در حالیست که با مرور مقالات و کتب منتشر شده حسن روحانی در سایت‌ مجمع تشخیص مصلحت نظام، همگی آنها پس از سال 1380 بوده و ایشان هیچ مقاله‌ی قابل ذکری در زمان تحصیل خود، به رشته تحریر در نیاورده است.

حال سوال اساسی اینجاست که ایشان آیا به صورت قانونی و با شرکت در آزمون بورسیه خارج از کشور، موفق به دریافت مجوز تحصیل شده است، یا با هزینه شخصی در دانشگاه گلاسکو تحصیل کرده است؟ در این مدت که ایشان علاوه بر مسئولیت‌های بسیار مهم و سنگین در دانشگاه انگلستان تحصیل می‌کردند، آیا در کلاس‌های درس حضور می‌یافتند و هزینه رفت و آمد و حضور ایشان در کلاس‌های دانشگاه گلاسکو چگونه و از چه محلی تأمین شده است؟

آیا در حالیکه کارمندان عادی دولت، برای ادامه تحصیل به بهانه عدم اخلال در انجام وظیفه، منع قانونی می‌شوند، حسن روحانی با داشتن بیش از پنج عنوان بسیار مهم حکومتی، چگونه از وقت خود برای ادامه تحصیل بهره برده است؟

اگر کلاس‌های ایشان به صورت غیر حضوری در زمانی که اینترنت هنوز در ایران به صورت جدی فعال نبوده، می باشد، چرا در هیچ‌جای زندگینامه ایشان به غیرحضوری بودن تحصیلات دوره کارشناسی و دکترای وی، اشاره‌ای نشده و همیشه طوری وانمود شده که گویا ایشان مدرک خود را با شرکت حضوری در دانشگاه گلاسکو دریافت کرده اند؟ آیا این به آن علت نیست که در صورت بیان این حقیقت، جنس مدرک اخذ شده ایشان، از همان جنس مدرک مرحوم کردان تداعی شود؟

مدرک مرحوم کردان، با استعلام سایت احمد توکلی که خود تحصیل کرده انگلستان است، خیلی سریع و تنها پس از دو ساعت، تقلبی عنوان شد و استیضاحش در مجلس رای می‌آورد و در خصوص حسن روحانی سایت الکشن واچ، پس از ابهام در اخذ مدرک در ابتدا، ناگهان خبرقبلی خود را اصلاح و مدرک کارشناسی ارشد و دکترای حسن روحانی را تایید می‌کند.

با این حال و در صورت درست بودن مدرک تحصیلی جناب روحانی، سوال دیگری که به اذهان خطور می‌کند حضور ایشان در انتخابات مجلس شورای اسلامی در دوره اول یعنی سال 1359 با عنوان دکتر روحانی و نمایندگی مجلس و دریافت حقوق و مزایا براساس مدرک دکترا بوده که در این لینک به صورت کامل به آن پرداخته شده است، که این جای سوال دارد؟

گفته می‌شود مرحوم کردان بعلت آنکه در زمان تصدی معاونت وزارت نفت، قرارداد نفتی یکطرفه کرسنت را که در دولت خاتمی و با دستور وزیر نفت وقت، یعنی بیژن زنگنه وزیر نفت فعلی دولت روحانی به نفع یک شرکت انگلیسی منعقد شده بود را لغو و دست انگلیس جنایتکار را از اموال ملت ایران کوتاه کرد. این اقدام او با پاسخ استعلام دوساعته تقلبی بودن مدرک تحصیلی‌اش، به نحوی مورد انتقام قرار گرفت و یکسال بعد و در حالیکه بخاطر مصالح جمهوری اسلامی سکوت کرده بود به بیماری سرطان مبتلا و در زمان کوتاهی از دنیا رفت.

از همان زمان بود که دولت دکتر احمدی‌نژاد اولین بار توسط هاشمی رفسنجانی و سپس توسط اصولگرایانی همچون احمد توکلی به انحراف متهم و از داشتن نماینده و کاندیدا در انتخاباتی که حسن روحانی پیروز نهایی آن شد، بازماند.

جرزن تر از بنی اسرائیل

رضا جعفری در فیسبوک نوشت:

یعنی بعد از قوم بنی اسراییل جماعتی جرزن تر از اصلاح طلبا رو زمین نیومدن...
زمان احمدی نژاد میگفتن دلار باید برگرده به 1000تومن الان رییس بانک مرکزیشون میگه دلار بیاد زیر 2800تومن به ضرر اقتصاد مملکته!
زمان احمدی نژاد بین مردم رفتن میشد کار پوپولیستی بعدا تو مترو فیلم تبلیغاتی ساختن عارف و فیس بوک بازی ظریف شد نشانه مردمی بودن!
زمان احمدی نژاد رای 90درصدی روستاها به احمدی نژاد میشد سیب زمینی پرستی زمان روحانی رای 100درصدی بعضی از روستاها بهش شد افزایش عقلانیت سیاسی!
زمان احمدی نژاد اگر یک وزیر بخاطر اینکه با مرتضوی رابطه داشت استیضاح میشد نشوندهنده استقلال مجلس بود زمان روحانی گفتن به شما چه که فلانی 88رفیق کی بوده تخصص را دریابید!
افشاگری علیه مدرک تحصیلی مرحوم کردان شد دفاع از حق مردم افشاگری علیه مدرک رهنورد شد بی اخلاقی سیاسی و ناموس گرو گرفتن در میدان رقابت!

برسد به دست زیباکلام!

جناب آقای زیباکلام ـ با سلام
مهر ماه سال گذشته ابوی اینجانب متاسفانه عمرشان را دادند به شما و به سرای باقی شتافتند!
خدا اموات شما را بیآمرزد و هر چه خاک آن مرحوم است بقای عمر جنابعالی باشد.
خدا بیآمرز بازنشسته نیروی هوائی ارتش شاهنشاهی بود. در قسمت RPC مسئولیت نگهداری و تعمیر و آماده سازی هواپیماهای جنگی برای پرواز را به عهده داشت. روزی در محل خدمت قطعه ای از قطعات هواپیما از دستش به زمین افتاد و یکی از مستشاران آمریکائی حاضر در محل (!) ابوی را مورد مواخذه قرار داد و آن خدابیآمرز هم نگذاشت و نه برداشت و با کوبیدن یک سیلی به گوش آن اجنبی بر سرش فریاد زد که:
به تو چه!؟ مملکت خودمه و اینم (قطعه هواپیما) مال خودمونه. اصلاً می خواهم بشکنمش. به شما چه ربطی داره!؟
خدا بیآمرز بخاطر این جسارت یک هفته بازداشت شد و بعد از آزادی توسط فرمانده پایگاه (تیمسار ص) احضار شد و با توجه به شناخت تیمسار از حُریت ابوی دلسوزانه ایشان را نصیحت کرد که:
سید می فهمی چی کار می کنی!؟ مملکت مال این آمریکائی هاست اونوقت تو برای اونا شاخ و شونه می کشی!؟ سرت رو بنداز پائین زندگیت رو بکن!
علی ایحال این خاطره را گفتم تا خدمت جنابعالی معروض دارم:
جناب آقای زیباکلام
مرقومه شریفه شما در مورد ضرورت واگذاری انرژی هسته ای بدلیل نارضایتی «کدخدا» رویت شد. محترمانه به آن «کدخدا» بفرمائید:
بهمن ماه 57 در این مملکت انقلابی صورت گرفت که بعد از آن ایرانیان مصمم شدند استقلال خود را به بهای «دست تفقد شما بر سرشان» در معرض حراج نگذارند و دیگر قد رعنای خود را با مکیال مُعـَوَج شما گـز نکنند!
لذا بقول ابوی به ایشان بفرمائید:
«به شما چه؟»
اصلاً ما می خواهیم مملکت مان را با دست خود آتش زده و به دریا بریزیم! به شما چه ربطی دارد!؟ از چه زمانی شما دایه مهربان تر از مادر برای ایرانیان شده اید؟
چرا باید دروغ های شما بابت انرژی هسته ای مسالمت آمیزمان را پذیرفته و موظفیم به اسم تامین اطمینان خاطر بابت آن دروغ ها، باج خواهی تان را گردن نهیم!؟
جناب زیبا کلام به «کدخدا» بگوئید:
سایه نامبارک خود را از طریق تحریم ها از سر ملت ایران «لطفاً» کم کنند و بی جهت و بیش از این موجبات کراهت ایرانیان از خود را تعمیق نفرمایند!؟
الباقی بقای عمرتان (!) ایرانیان خود بلدند در سایه نبود شرارت «شما» مشکلات شان را راساً حل کنند!

روحانی مچکریم

فرمانده لشکرهای استشهادی: احمدی نژاد غرب را به زانو در آورد

محمدرضا جعفری فرمانده لشکرهای استشهادی چندی پیش در کمیسیون اصل ۹۰ مجلس به عنوان مدافع دکتر احمدی نژاد حضور پیدا کرد. 

جعفری خدمات دکتر احمدی نژاد را در طول تاریخ ایران بی سابقه خواند و فراخواندن ایشان را در دادگاه ظلم بزرگی به انقلاب و ملت ایران و حرکتی دشمن شاد کن دانست و گفت : اقای احمدی نژاد به شخصیتی جهانی تبدیل شده و اینگونه حرکتها تنگ نظری های مغرضان نفوذی است
فرمانده لشکرهای استشهادی دیپلماسی موفق کنونی را حاصل قاطعیت و مقاومت دکتر احمدی نژاد در طی هشت سال دفاع سیاسی و حماسی انقلابی دولت ایشان دانست و افزود : تمامی شواهد موجود حاکی از آن است که دولت ایشان در خدمت‌رسانی به مردم و عمران و آبادانی کشور نه فقط نقش برجسته‌تری از همه دولت‌های پیشین داشته ، بلکه خدمات دولت‌های نهم و دهم در طول تاریخ دولت‌ها، از مشروطه تاکنون بی‌نظیر بوده است و تاریخ در آینده قضاوت خواهد کرد که خدمات برجسته ایشان ماندگار است ، احمدی نژاد غرب را به زانو در آورد و حاصل کار ایشان را در مذاکرات اخیر دیدیم.
جعفری تصریح کرد: پاستور دیگر به خود چنین رئیس‌جمهور مردمی، تلاشگر و انقلابی را نخواهد دید مگر خود ایشان.
وی افزود : مکتب احمدی‌نژاد تا همیشه باقی خواهد ماند و به ویژه در فضای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه نقش ایفا خواهد کرد.

فرمانده لشکرهای استشهادی تاکید کرد: قطعاً یکی از نکات برجسته رفتاری احمدی‌نژاد مردمی بودن وی، حضور در میان بدنه مردم، به ویژه طبقه متوسط و ضعیف جامعه است. رفتاری که کاملاً منطبق بر آموزه‌های دینی و انقلابی است.

انقلابی گری یا اشرافی‌گری؟

محمد جوادی: اینکه انقلابی بودن سی و پنج سال بعد از سال 1357 هنوز بار معنایی مثبتی دارد، معنایش چیست؟ انقلابی صرفا به کسی که طرفدار جمهوری اسلامی است اطلاق نمی‌شود بلکه انقلابی کسی است که در مقابل ویژه‌خواری، رانت‌خواری، سوء استفاده، جناح‌بازی، طاغوت و طاغوتی‌گری، سکوت نکرده و فریاد بزند. خواه طرف مقابل استعمار جهانی باشد، خواه یکی از همین مسئولین خودی و غیر خودی، این خاصیت انقلابی‌گری است. این چیزی است که امام و رهبری به ما گفته‌اند.
امام علی علیه السلام پس از بیست و پنج سال خانه‌نشینی، هنگامی که به امامت و خلافت مسلمین رسیدند، آیا جامعه اسلامی آرام شد؟ آرامشی از جنس آنچه آقای روحانی به آن افتخار می‌کند؟ امام علیه السلام غیر از این بود که در طول مدت کمتر از پنج سال سه جنگ مهم صفین، جمل و جنگ با خوارج را برای اصلاح امور در دستور کار خود قرار دادند؟ آیا حضرت نمی‌توانست صدرات معاویه بر شام را برای مدتی تمدید کند، سهم عایشه، طلحه و زبیر و برخی اصحاب پیامبر را بیش از آنچه باید و به اندازه دلخواهشان از بیت‌المال مسلمین بدهد و خوارج را نیز با چند پست کلیدی ساکت کند تا جامعه اسلامی به آرامش برسد و جنگی بین مسلمانان رخ ندهد؟ آیا بهتر نبود یک دولت فراجناحی از همه جناح‌ها و گروه‌ها تشکیل می‌دادند و جامعه اسلامی را به آرامش ظاهری برسانند؟
راه دور نرویم، ابتدای انقلاب، وقتی مجاهدین دیروز و منافقین امروز نزد امام خمینی رفتند تا یک تاییدیه بگیرند، یک گوشه حکومت را بگیرند، آن پیر فرزانه، انقلابی‌گری نمی‌کردند تا جامعه به آرامش برسد بهتر نبود؟ وقایع اوایل انقلاب بوجود نمی‌آمد و یک گروهک تروریستی حتی تا امروز سهمی از قدرت را در جمهوری اسلامی به خود اختصاص می‌داد، آیا این روش درستی بود؟
رئیس جمهور براساس قانون اساسی قسم یاد کرده که حافظ منافع ملت باشد. هرجا دید کسی می‌خواهد ویژه‌خواری کند، رانت‌خواری کند، بجای منافع ملت، به منافع خود و جناحش یا خدای نکرده به منافع بیگانگان بیاندیشد، رئیس جمهور بعنوان نگهبان قانون اساسی، باید فریاد بزند، نه اینکه سکوت کند. سکوت رئیس‌جمهور شاید باعث آرامش ظاهری شود ولی این سکوت شروع انحراف جامعه از مسیر متعالی و اصلی به سمت بیراهه است. آنچه دو دولت هاشمی و خاتمی بوقوع پیوست و پس از آمدن احمدی‌نژاد، رهبری عزیز به خوبی او را بازگرداننده انقلاب به ریل اصلی نامیدند.
بنابراین از آقای روحانی می‌خواهم به آرامشی که برای جامعه مضر است افتخار نکنند و براساس قسمی که در ابتدای مسئولیت یاد کرده‌اند، هرجا کسی برخلاف منافع ملت عملی انجام می‌دهد، فریاد بزنند و روحیه انقلابی‌گری و انقلابی بودن را همانطور که در سالهای اولیه انقلاب داشتند در خود احیا کرده و از حقوق ملت دفاع جانانه کنند.

آیا دولت یازدهم در تله احمدی نژاد گرفتار شده است؟



دولت بهار/ لابد شما هم آخرین مصاحبه جناب آشنا را خوانده اید. چند وقت پیش حسام الدین آشنا مشاور ارشد روحانی در مصاحبه ای ضمن افاضاتش اشاره ای کرده بود به «تله»ها و مین هایی که دولت احمدی نژاد سر راه دولت بعدی کار گذاشته و با انتخاب واژه تله تلویحا اعتراف کرده بود که دولت در زمینه این «تله»ها نمی داند که واقعا چه گلی باید به سرش بگیرد. وی مساله هدفمندی را به عنوان نمونه ای از تله‌های دولت قبل برای دولت فعلی نام برد که پای دولت روحانی روی آن گیر کرده و رئیس دولت نه می تواند به عقب برگردد و نه نه پای پیشروی دارد.
البته این حرف جناب مشاور هم مثل کلی دیگر از حرفهای دولت راستگویان دارای تناقضی جالب است. اینکه: این حضرات دو سال گذشته را در رسانه هاشان در بوق و کرنا کردند که «احمدی نژاد با کارهای پوپولیستی و عوامفریبانه اش مثل دادن پول نقد به مردم، به دنبال پیاده کردن مدل پوتین مدوف در ایران است»! و حالا که کار به اینجا رسیده و با حذف نماینده دولت عدالت محور در انتخابات، خود این حضرات به قدرت رسیده‌اند میفرمایند که دولت قبل در کارهایی مثل هدفمندی مشغول تله گذاشتن در مسیر دولت بعد از خودش بوده است!
اما حالا که حرف از تله را پیش کشیده اند باید به ایشان بگوییم که: بله، شما در تله گیر کرده اید اما نه تله احمدی‌نژاد بلکه تله خودتان.
می پرسید کدام تله؟ اینکه: طی چندین سال گذشته رسانه های پرتعداد این حضرات که معلوم نیست از کجا ارتزاق می‌کنند هزار کار و مساله را بدون اینکه واقعا دولت در آن دستی داشته باشد به دولت نسبت داده اند و حالا خودشان شده اند «دولت».
- گشت ارشاد را با زورتبلیغات رسانه ای به احمدی نژاد نسبت دادند و مخالفت مکرر او با گشت ارشاد را به عمد سانسور کردند تا بتوانند مردم را با تحریک کردن و پیش کشیدن موضوع گشت ارشاد و امثال آن، در سال 88 به میدان بیاورند. حالا که دولت دست خودشان افتاده و گشت ارشاد فعالیتش تشدید شده نمیتوانند از آن اعلام برائت کنند چون دروغ سالیان گذشته‌شان درباره کنترل دولت بر گشت ارشاد رو می‌شود.
- فیلترینگ را به دولت احمدی نژاد نسبت می‌دانند و با اوضاع امروز فیلترینگ در کشور نمی‌دانند چه کنند و چگونه از خود رفع اتهام کنند. گاهی گوشه و کنار می‌گویند که ما مخالفیم ولی چه کسی باور می‌کند وقتی که سالهاست خودشان مکرر داد و هوار کرده‌اند که فیلترینگ در دست دولت است و بس.
- مردمداری‌های احمدی نژاد را «رفتارهای پوپولیستی» نامیدند و حالا که خودشان به قدرت رسیده اند، می‌بینند برای محبوبیت نداشته شان باید کاری کنند و چون هیچ نوع خلاقیتی ندارند مجبورند برای جلب توجه و محبت خلق الله مو به مو کارهای احمدی‌نژاد را تقلید کنند، ولی نمیدانند با حرفهایی که قبل از این خودشان در باب این نوع رفتارها زده اند چه باید بکنند.
- تقسیم عادلانه بیت المال بین مردم را «گداپروری»، «اقتصاد صدقه‌ای»، «اقتصاد کمیته امدادی»، «اعمال رابین هودی» و ... نامیدند ولی حالا که نمیتوانند افکار عمومی را برای تعطیل کردن این کارها اقناع کنند، مجبورند مثلا نوآوری به خرج بدهند و زنیبل کالا برای بخشی از مردم در نظر بگیرند تا بگویند ما هم کاری کردیم و حالا که بازخورد وحشتناک آن را در جامعه میبینند نمیدانند چه کار کنند، نه راه پس دارند و نه راه پیش.
- کارشکنی‌های مجلس در برابر دولت احمدی‌‌نژاد را دیدند و از لج احمدی نژاد با قدرت هرچه تمامتر مجلس را در راس امور و هرنوع انتقاد از آن را قانونگریزی نامیدند. حالا دولت دست خودشان است و با همان مجلسی مواجهند که با ولع هرچه تمامتر برای دشمنی با احمدی نژاد بادش کرده بودند و نمیدانند با این «رستم»ی که خودشان رستم نامیده‌اندش چکار کنند. از این نمونه ها بسیار است. فقط باید به این جناب آشنا گفت بله عزیز دل! شما در تله گیر کرده‌اید اما نه در تله احمدی نژاد. در تله‌هایی هستید که خودتان پیش از این در میدان رزم احمدی نژاد کار گذاشته بودید و حالا مجبورید خود در آن میدان بجنگید.
بله میدانم، میدانم که با وجود محبوبیت احمدی نژاد طی سال‌های گذشته، به خواب هم نمیدیدید که بار دیگر به این میدان برگردید و تا توانسته اید در میدان رزم امروزتان تله کار گذاشته‌اید.
و می‌دانم که اگر انحراف‌یابی خودعمارپنداران و فشارهای حضرات برای حذف نماینده احمدی‌نژاد از رقابت انتخاباتی نبود، محال بود بتوانید کرسی‌های از دست داده‌تان را دوباره روزی باز پس بگیرید. پس با تله‌های خودتان سرگرم باشید. ما مردم عوام هم فقط به این بازی روزگار می‌خندیم.

نقد درون گفتمانی یا تحمیل روش خود؟

محمد جوادی

بنده تصمیم به ورود به این بحث را نداشتم و اصولا با اختلافات اینچنینی به شدت مخالفم و ضرر آن را بیشتر از نفعش می‌دانم. اما با خواندن چند مطلب در سایت نکات پرس و دولت بهار، تصمیم گرفتم نکاتی را خدمت همه دوستان احمدی‌نژادی بیان کنم.

اصولاً پیشنهاد برادر عزیزم آقای مشایخی راد، را پیشنهادی مثبت می‌دانم ولی به دلایل مختلف در نیت ایشان شک دارم. بنظر می‌رسد این دوستان بیش از آنکه به دنبال کشف حقیقت باشند که باید نتیجه اینگونه نقدهای درون‌گفتمانی باشد، به فکر تحمیل عقیده و نظر خود به دیگران هستند هرچند که آن نظر از صواب به دور باشد.
حتما می‌دانید که دکتر احمدی‌نژاد در ایام انتخابات امسال گفتند احمدی‌نژاد یعنی مشایی و مشایی یعنی احمدی‌نژاد و این به این معنی است که همه کسانی که خود را احمدی‌نژادی می‌دانند یا باید این حرف را منطقاً و قلباً بپذیرند و یا اینکه به جرگه پایداری‌ها پیوسته و در برزخ بین این دو گرفتار نشوند.
اگر شما خود را احمدی‌نژادی می‌دانید باید منطقا بپذیرید که دکتر بر پایه استدلال عقلانی گفته است که احمدی‌نژاد یعنی مشایی و مشایی یعنی احمدی‌نژاد که اگر فرد دیگری نیز از سوی دکتر احمدی‌نژاد معرفی شده بود، قطعاً قلبا و منطقا او را بیش از سایرین پذیرا بودیم و یا دیگر احمدی‌نژادی نبودیم.
اما منطق ما چیست؟
دوستان به این مطلبی که می‌خواهم عرض کنم خیلی دقت کنند: وقتی احمدی‌نژاد سال 82 قبل از انتخابات شورای شهر، به اطرافیانش گفت که شهردار آینده تهران خواهد بود و یا سال 83 می‌گوید سال آینده بنده رئیس جمهور ایران هستم، شما این را چگونه تعبیر می‌کنید؟ آیا او واقعا با رمالها و اجنه در ارتباط بوده و یا الهامات الهی را دریافت کرده و یا براساس تحلیل و شرایط زمان به این واقعیت پی برده است.
وقتی همین سال 92 پس از رد صلاحیت مهندس مشایی، همان روز دکتر داوری براساس تحلیل احمدی‌نژاد گفتند که حسن روحانی رئیس جمهور آینده ایران است، چه؟ او هم با رمالها در ارتباط بوده است؟
و یا هنگامیکه رئیس جمهور قلبها، یکسال قبل از انتخابات ریاست جمهوری امسال گفتند که هر کسی به عنوان رئیس جمهور راهی پاستور شود قطعا این فرد قالیباف نخواهد بود، قالیبافی که هرچه در توان داشت برای کار، تلاش و تبلیغات صرف کرد تا به این مقام دست‌یابد و پشتوانه سیاسی بسیار قوی هم او را حمایت می‌کرد، آیا اجنه و کف‌بینها این خبر را به دکتر داده بودند؟
برادران عزیز! المؤمن کیس! پاسخ همین است و بس. صرف عدالت‌طلبی و عدالت‌خواهی برای پیشبرد امور، کافی نیست. شما باید بدانید این مهم در کدام بستر به نتیجه می‌رسد. اگر هزار بار دیگر انتخاباتی با حضور جلیلی، قالیباف و حتی دکتر الهام، یا مهندس نیکزاد و غیره در شرایط سال 92 و پس از هشت سال دولت دکتر احمدی‌نژاد برگزار شود رئیس جمهور منتخب هیچکدام از این آقایان نخواهند بود. کما اینکه اگر هزار بار انتخابات سال 76 پس از هشت سال دولت سازندگی تکرار شود، نتیجه‌اش ناطق نوری نخواهد بود و اگر هزار بار انتخابات سال 84 پس از هشت سال دولت اصلاحات با شرایط سال 84 برگزار شود، پیروزش هاشمی رفسنجانی نخواهد بود.
اینها از مسلمات وضعیت جامعه ایران است. این مهم را دوستان پایداری اصلا نمی‌توانند تحلیل کنند و شما نیز به آن اعتقادی ندارید. چون سطح تحلیلهای شما به سطح تحلیلهای دکتر و مهندس نرسیده است.
احمدی‌نژاد انصافاً بیش از آنچه فکرش را بکنید باهوش است. هر تصمیمی که تاکنون گرفته، دو نتیجه بیشتر نداشته، یا پیروز است و یا پیروز. همین طرح هدفمندی یارانه‌ها را ببینید. اگر ادامه پیدا کند احمدی‌نژاد پیروز است و اگر قطع شود احمدی‌نژاد پیروز است. این یعنی بازی برد برد نه برای طرفین، بلکه برای یک طرف. این در همه تصمیمات احمدی‌نژاد به نوعی قابل مشاهده است. یکشنبه به اصلاح‌ سیاه مجلس، پیشنهاد مناظره به روحانی، سفرهای استانی، مسکن مهر و حمایت از مهندس مشایی در انتخابات امسال از این دست تصمیمات مهم اوست.
درخصوص حمایت از مهندس مشایی، اگر ایشان تایید صلاحیت می‌شد، بی‌شک رئیس جمهور ایران بود و اگر نمی‌شد که نشد ‌می‌بینید که احمدی‌نژاد و تفکر عدالت‌خواهی در بهترین شرایط ممکن قرار گرفت. شرایط امروز احمدی‌نژاد را با لیدر جریان پایداری، اصولگرایان و حتی اصلاح‌طلبان مقایسه کنید. آیا قابل مقایسه است؟
نمی‌دانم سخنان مهندس مشایی پس از انتخابات سال 88 و تحلیل آن انتخابات را خوانده‌اید یا خیر؟ مهندس در آن سخنرانی، دغدغه دکتر احمدی‌نژاد را آن 13 میلیونی می‌داند که به او رای ندادند؟ این عدد برای احمدی‌نژاد خیلی سنگین بود. چرا؟ آن سیزده میلیون نفر مگر چهار سال دوندگی و تلاش و خدمت او را ندیدند؟ پس چرا به او رای ندادند؟ دلیلش همان چیزی است که خیلی‌ها از آن غافلند. امروز این سیزده میلیون به 18 میلیون افزایش یافته است و هر روز بر تعداد آن افزوده می‌شود. جامعه جوان ما، امروز با ادبیات تحکمی مشکل دارد؟ باید با ادبیاتی دیگر با آنها صحبت کرد. ادبیات دوستانه و جوان‌پسند. این واقعیت را اصلاح‌طلبان بد فهمیده‌اند و اصولگرایان تا پانصد سال دیگر هم نخواهند فهمید. اصلاح‌طلبان خیال می‌کنند مردم از خدا، دین، اسلام و حکومت دینی بریده‌اند و برای تکیه‌زدن بر قدرت بوسیله رای مردم، کلا به تفکر لیبرالی پناه برده‌اند. همانها که در دهه 60 مخالفان خود را دارای اسلام آمریکایی می‌نامیدند، پس از یک دهه فلش حرکتشان صد و هشتاد درجه تغییر کرد. نامهایی همچون خاتمی، بهزاد نبوی، حجاریان، خوئینی‌ها و حتی خود هاشمی رفسنجانی و حسن روحانی از این دست تفکر پیروی می‌کنند.
اصولگرایان هم که تکلیفشان مشخص است. همین مسیر امروز را به سمت بیراهه به پیش‌میروند و خدا می‌داند کجا و چه وقت بفهمند که این ره که می‌روند به ترکستان است.
اما، دکتر احمدی نژاد واقعیت جامعه را آنطور که هست درک کرد. یعنی مردم همچنان مسلمان و معتقدند ولی بنابه دلایلی ادبیات صحبت کردن با آنها را باید تغییر داد.
وقتی مهندس مشایی می‌گوید مکتب ایرانی، ذهن مخاطب را به سمت خود جلب می‌کند وقتی صحبتهایش را کامل می‌شنویی، می‌بینی جمع‌بندی حرفهایش می‌شود اسلام. نمی‌دانم صحبتهای ایشان در خردادماه امسال درخصوص حجاب را شنیده‌اید؟ تیتر صحبتهای ایشان این بود که حجاب اصل نیست. که اگر این صحبتها را در جمع عمومی بیان کرده بودند خوراک خوبی برای رسانه‌های غوغا سالار بود. با این تیتر شروع کرد و مخاطبان همه میخ‌کوب شدند ولی در پایان حرفهایش ایمان آوردیم که هر خانمی که به حجاب اعتقاد نداشت و در آن مجلس حضور داشت، نظرش تغییر می‌کرد و حجاب را با افتخار پذیرفته است. آنجا که ایشان در توضیح صحبتهایشان اصل را حجاب ندانستند و اصل را حضور زن در اجتماع را 50% توان اجتماعی جامعه دانستند و حجاب را وسیله این حضور.
این بحثهای درون گفتمانی که مطرح می‌کنید اگر بر پایه نقد همین صحبتها باشد مفید خواهد بود. بشرط اینکه شما وقتی این منطق را دیدید که جمع‌بندی بحثها همه اسلام است و جز اسلام نیست، بر عقیده نادرست خود پافشاری نکنید و اگر روش را اشتباه می‌دانید که می‌توان تعداد آرای جلیلی در انتخابات امسال را بهترین دلیل برای اثبات درست بودن این روش دانست و باز به هوش سرشار احمدی‌نژاد پی برد.
دوستان نکات‌پرسی باید بدانند یک نعمتی که ما احمدی‌نژادیها داریم و اصلاح‌طلبان بسیار کمرنگ‌تر دارند و پایداری‌ها و اصولگرایان اصلا ندارند، نعمت داشتن فردی با کاریزمای بسیار بالا و مدیریت بسیار قوی و هوشی سرشار در راس جریان عدالت‌طلبی بنام احمدی‌نژاد است.
به شما پیشنهاد می‌کنم منطق کارهای احمدی‌نژاد را از شخص خودش بپرسید و او را منطقا و قلبا بپذیرید که شرط احمدی‌نژادی بودن همین است و بس!
اما اگر هدفتان از مباحث نقد درون گفتمانی، به خیال خود، اصلاح احمدی‌نژاد و بازگشت او به قدرت به روش خودتان است، مطمئناً کاری عبث و بی‌نتیجه خواهد بود.
امیدوارم این نقد درون گفتمانی بنده را تکفیر کردن خود ندانید.

نبرد احمدی نژاد با جریان سقیفه انقلاب اسلامی

دولت بهار/ دکتر عبدالرضا داوری دوشنبه شب در هیات منتظران بهار سخنرانی درباره ابعاد جریان سقیفه انقلاب اسلامی و مبانی نظری آن ایراد کرد که متن کامل آن به شرح زیر است:

سالروز رحلت پیامبر عظیم الشان اسلام (ص) و شهادت امام دوم شیعیان حضرت مجتبی (ع) روز تلخی است برای همه مسلمانان و جامعه بشری. بر اساس روایات ما بارحلت پیامبر اسلام (ص) دوران آخر الزمان آغاز می شود. یعنی به محض اینکه پیامبر(ص)  از دنیا می رود آن لحظه را لحظه آغاز آخر الزمان (ع) می دانند. اما در روز 28 صفر فقط این دو واقعه تلخ اتفاق نیفتاد. واقعه تلخ دیگری هم اتفاق افتاد که امشب بحثمان بر محور آن است؛ منظورم واقعه سقیفه است. پیش از آنکه تشریفات دفن پیامبر اسلام (ص) انجام شود جمعی از اشراف حاضر در مدینه در محلی به نام سقیفه جمع می شوند تا به زعم خودشان برای پیامبر (ص) جانشین تعیین می کنند.

وقتی می گوییم اشراف محور پدیده ای به نام سقیفه بودند، باید حتما در ذهن داشته باشیم که اشرافیت فقط یک پدیده اقتصادی و مربوط به انباشت ثروت نیست، اشرافیت مربوط به هرگونه برتری جویی در میان انسانهاست، شاخصی که ما در اسلام داریم این است که شاخص برتری انسان ها آن هم نزد خدا نه نزد انسان ها فقط تقوا است. ان اکرمکم عندالله اتقاکم. معنی عند الله این است که فردی که با تقوا تر است نباید در میان انسانها مانور تقوا برگزار کند و برتری بجوید، تقوا باید عند الله باشد. بنابراین یکی از مهمترین ویژگی های نهضت پیامبر اسلام (ص) شکستن هرنوع شاخص برتری جویی در میان انسان هاست و همین باعث شده بود تا اشراف انگیزه زیادی داشته باشند تا بلافاصله پس از رحلت پیامبر (ص) مناسبات جامعه جاهلی را در قالب سقیفه باز تولید کنند. لذا ما نهضت سقیفه را باید بر اساس این نگاه و تحلیل یک نهضت ارتجاعی ببینیم که قصد داشت شرایط را به پیش از دوران بعثت بازگرداند. این نکته اولی است که راجع به سقیفه می شود گفت. نکته دوم اینکه ما در یک سده اول بعثت پیامبر سه پدیده بسیار مهم غدیر خم، سقیفه و کربلا را داریم. در پدیده غدیر امت و امام دستشان در دست هم است، بنابراین غدیر بزرگترین جشن عالم اسلام است، چون ساختار نظام اجتماعی اسلام، ساختار امت-امامت است که در درونش حرکت به سوی مقصد وجود دارد. هم امت و امام از ریشه «اَمَ» هستند که معنایش در لغت عربی حرکت به سمت یک مقصد واحد است. لذا ساختار اجتماعی اسلام راکد نیست. در سقیفه امت بدون امام می ماند و امام از صحنه کنار گذاشته می شود. واقعه تلخی است اما هنوز فاجعه نیست. اما در عاشورا این امام است که بدون امت می ماند و فاجعه تاریخی رخ می دهد.

در برابر همه نهضت های توحیدی، صورت های گوناگونی از سقیفه صف آرایی کرده است
خب سقیفه چه می کند؟ سقیفه یک پدیده مربوط به روز 28 سفر نیست، مربوط به یک مکان خاص هم نیست، سقیفه یک پدیده حتمی است دربرابر همه نهضت های توحیدی که می خواهند نظم گذشته و نظام ظالمانه اشراف را به هم بریزند. هرگاه یک نهضت توحیدی به پیروزی می رسد، پدیده ای به نام سقیفه می آید تا نظم گذشته را بازتولید و برقرار کند، در برابر همه نهضت های توحیدی، صورت های گوناگونی از سقیفه صف آرایی کرده است. هر موقع که یک نهضت توحیدی در مقطعی از تاریخ و گوشه ای از این کره خاکی رخ آغاز شده، در برابرش قطعا یک سقیفه ظهور کرده است. سقیفه ای که محوریت آن با اشراف است. در فیلم معروف محمد رسول الله (ص) می بینیم که یکی از اشراف قریش از ابوسفیان گله می کند و می گوید تو چرا با ما به جنگ نمی آیی؟ ابوسفیان در پاسخ می گوید شرف من پشت شتران من است. این عبارت مبنای نظری همه سقیفه ها در طول تاریخ است.

در هر دوره ای که تراز تجاری منفی شده تحولات تند سیاسی بروز پیدا کرده است
حالا بیایید به 1400 سال بعد. حتما می دانید که انقلاب اسلامی دقیقا در هزار و چهارصدمین سالگرد قمری هجرت پیامبر از مکه به مدینه پیروز شد. خب انقلاب اسلامی در چه مثقطعی به پیروزی می رسد؟ من بارها به دوستان گفته ام که ما در تحلیل چرایی وقوع انقلاب اسلامی خیلی نگاه اقتصاد سیاسی نداشته ایم. یکی از مهمترین اتفاقات در محدوده زمانی سال های 50 تا 57، رسیدن میزان وابستگی اقتصادی ایران به غرب به بالاترین میزان ممکن است. به عنوان یک قاعده می توانیم بگوییم در هر دوره ای که تراز تجاری ایران دچار عدم تناسب شده ما تحولات تند سیاسی داشته ایم مثل دوره مشروطیت. از اواسط سلطنت ناصرالدین شاه نسبت صادرات به وارادات به هم می خورد و واردات از صادرات پیشی می گیرد و یک تراز تجاری منفی اتفاق می افتد که این خود را در مشروطه نشان می دهد. می بینیم که تجار و بازرگانان به دلیل فشارهای ناشی از امتیازات داده شده از سوی دولت به غربی ها وارد صحنه اعتراضات می شود. این بخاطر آن تحول اقتصادی است. به عنوان نمونه ای دیگر در دوره ابتدای دهه 30 و دوره ای که بحث ملی شدن صنعت نفت مطرح است، در آنجا هم سرنگونی دکتر مصدق بیشتر از آنکه ناشی از تحولات سیاسی باشد ناشی از این است که با فشار اقتصادی مردم را از صحنه خارج کردند. و این گسست ها همینطور اتفاق افتاده تا حوالی سال 57. یکی از عوامل بسیار موثر بر تحولات انقلاب اسلامی این است که اگر نفت را از درآمد های دولت وقت در دهه 50 خارج کنیم، عملا چیزی از اقتصاد ایران باقی نمی ماند.

بازتولید مناسبات پهلوی در ماجرای مک فارلین
خب فرایند مذکور باعث شده بود که یک اشرافیتی پیش از انقلاب در ساختارهای بروکراتیک ما شکل بگیرد. این اشرافیت ناشی از تزریق درآمدهای نفتی، ارتباطات شکل گرفته بین کمپانی های غربی و ساختارهای درونی اقتصاد و بروز پدیده ای به نام سرمایه ای داری وابسته یا سرمایه داری کمپرادور بود، یعنی پیگیری منافع کمپانی ها و شرکت های خارجی توسط افراد بومی در کشور. شما بروید لیست افرادی که در دهه 50 نمایندگی کمپانی های خارجی را داشتند ببینید، اعم از خودرو سازی، پوشاک، کالاهای مصرفی، صنعت چاپ و ... بروید ببینید نمایندگی کمپانی BMW را چه کسانی داشتند؟ آنها هنوز هم هستند منتهی در دوره جدید دوباره پیوند می خورند با بخش هایی از حاکمیت. همان فردی که پیش از انقلاب نمایندگی BMW را داشته، برای سرپاماندن با بخش هایی از حاکمیت شرکت مشترک تشکیل می دهد.

در دهه اول انقلاب سیاستی که دولت اعمال می کرد و مورد حمایت نظام قرار می گرفت، یک چرخش استراتژیک نسبت به دوره پیش از انقلاب بود، هر چند که از اواسط همان دهه نشانه ها و نمادهایی بازتولید روند سابق مشاهده می شود که نمونه بارزش قضیه مک فارلین است، قضیه مک فارلین نشان می دهد که این پیوند ها دوباره بازتولید شده اند. اما بازتولید پیوندها هنوز سیستماتیک نیست، صرفا یکسری نقاط خاص بودند که متصل می شدند اما سیستم هنوز آن روحیه استقلال جویی و مبارزه را در خود زنده می بیند.

تحلیلی متفاوت از دلایل نوشیدن جام زهر
شرایط اقتصادی ما در اواخر دفاع مقدس بسیار بد بود و شاید شما هم این تحلیل را داشته باشید که امام (ره) قطعنامه را در تیر ماه 67 بدین دلیل پذیرفتند که یک عده از مسئولین به ایشان نامه نوشتند. به اعتقاد من اصلا اینجوری نیست. شما اگر اسناد را دقیق دنبال کنید متوجه می شوید که امام (ره) از فضای ماه های پایانی جنگ دریافته بود که شرایط پشت جبهه و مناسبات سیاسی - اجتماعی درون حاکمیت به شکلی درآمده است که مردم از حضور در جبهه منصرف شده اند. واقعا پایگاه های بسیح نیرو نداشتند بفرستند به جبهه. من بهار 67 را یادم هست که پایگاه های ما نفر به نفر نیرو می فرستادند، نیرویی وجود نداشت. یعین جنبه اجتماعی امام (ره) را وادار کرد به پذیرش قطعنامه سند ما چیست؟ مرحوم سید احمد خمینی چند ماه قبل از درگذشتش، در شهریور یا مهر 73 در سخنرانی که در آرشیو روزنامه جمهوری اسلامی وجود دارد، می گوید وقتی بعد از قبول قطعنامه که منافقین و لشگر عراق دوباره حمله کردند، مردم هجوم آوردند به جبهه ها و یک موج عظیمی برخاست، امام وقتی موج مردمی را دید گفت اگر می دانستم مردم از جنگ خسته نشدند قطعنامه را قبول نمی کردم. این سخن فردی است که نفس به نفس با امام (ره) است. لذا فکر نکنید امام(ره) به خاطر 4 تا تحلیل اقتصادی و کسری بودجه جنگ را تکمام کردند. امام (ره) حس کرده بود شرایطی که بر جامعه حاکم شده سرخوردگی هایی ایجاد کرده و مردم جنگ را نمی پردازند.

می رسیم به نیمه خرداد 68 و رحلت حضرت امام. خب انقلاب ما یک نهضت توحیدی است که با شعار الله قیام کرده و به پیروزی رسیده است. روحیه مبارزه و استقلال جویی رهبری انقلاب در سطحی است که خطاب به فرماندهان نظامی می گوید اگر جای شما باشم اولین ناو آمریکایی را که وارد خلیج فارس می شود، با آر پی جی می زنم، هرچند مانع اجرای تصمیم فرماندهان نظامی برای عدم درگیری با آمریکا نمی شود. بعد دیدیم نتیجه بی توجهی به سخن امام (ره) این شد که امریکا هواپیمای مسافر بری ما را زد و امروز صد ها ناو هواپیما برد در خلیج فارس دارد.

تشدید فعالیت های جریان سقیفه انقلاب اسلامی از سال 1368
از خرداد 68 به بعد تلاش جریان سقیفه انقلاب اسلامی برای بازتولید وابستگی های دهه 50 شکل تازه ای به خود می گیرد. اینجا یک نکته بسیار مهم وجود دارد. چرا این جریان آنطور که باید و شاید برای مخدوش کردن فرایند انتخاب حضرت آیت الله خامنه ای به رهبری از همه توانش استفاده نمی کند و در نهایت آرزوی امام برای جانشینی رهبر عزیز انقلاب بدون چالش محقق می شود؟ قطعا یکی از مهمترین دلایل به اصلاح قانون اساسی در همان سال 68 بر می گردد که قدرت ویژه ای را نسبت به گذشته در ساختار قوه مجریه متمرکز می کند؛ اختیاراتی که پیشتر در اختیار نخست وزیر بود و نخست وزیر هم از آنجایی که تخت نظارت مجلس بود نمی توانست از همه آن اختیارات استفاده کند. در آن مقطع جریان سقیفه به جهت جهش اختیارتی که در قوه مجریه دید ترجیح داد که فتح قوه مجریه را در برنامه بگذارد. به نظر من تلقی شان این بود که بعد از در گذشت امام (ره)، ولی فقیه در برابر یک قوه مجریه مقتدر آنچنان قدرت مانوری ندارد. برای این ادعا سند هم داریم. شما اگر کتاب بسیار با ارزش هاشمی بدون روتوش را که ماحصل مصاحبه مفصله آقای دکتر زیباکلام با هاشمی فسنجانی است، مطالعه کنید، حتما نکات بسیار مهمی را خواهید یافت. یک نکته مهم که در این کتاب وجود دارد که کسی تا کنون به آن دقت نکرده و آن این است که هاشمی رفسنجانی در دوران طلبگی ذیل گفتمان مرحوم آیت الله بروجردی رشد کرده است. یعنی درست است که هاشمی پیش و پس از انقلاب در کنار امام (ره) است اما گفتمانی که متاثر از آن است گفتمان مرحوم آیت الله بروجردی است. شما حتما می دانید مرحوم آیت الله بروجردی در حوزه های علمیه نماد سازگاری اسلامی و غرب است. یعنی بر خلاف امام (ره) که بر هم زننده مناسبات ظالمانه جهانی است، مجموعه ای که حول آیت الله بروجردی رشد کرد، در فرایند های اجتماعی به سازگاری اسلام و غرب در سطح کلان اعتقاد دارد. آقای هاشمی صراحتا در 3 فصل اول ارادت گفتمانی اش به آیت الله بروجردی را نشان می دهد. در حالی که امام کاملا در تقابل با این گفتمان عمل می کند، یعنی شما اگر آثار امام را از دهه 1320 و از همان کشف الاسرار بخوانید، می بینید که امام یک معترض و انقلابی تمام عیار و معتقد به براندازی نظم ظالمانه جهان است.

معنی اظهار نظر هاشمی رفسنجانی در کرمان
آقای هاشمی رفسنجانی در ادامه 2-3 تا نکته می گوید و نگاهش به مدیریت اجتماعی را روشن می کند. می گوید زمانی که امام (ره) در قم مستقر بودند دولت موقت اعتقاد داشت امام(ره)  نباید به تهران بیاید چون حضور امام (ره) باعث می شود دست و پای دولت بسته شود، طبیعتا اگر امام (ره) به تهران بیاید به ایشان مراجعه می شود و دستورات از جانب امام می آید و نقش دولت کمرنگ می شود. هاشمی رفسنجانی می گوید در آن مقطع نظر من هم همین بود که امام به تهران نیاید و در همان قم بماند! یعنی چه؟ یعنی نهاد ولایت فقیه یک خاصیت واتیکانی و تبرک بخش به نظام پیدا کند و نفوذ اجرایی نداشته باشد، نهادی باشد که عندالزوم در مقاطع خاص بیاید و یک کمک هایی کند. دقیقا مثل همین چیزی که ایشان همین روزهای اخیر در سفر به کرمان مطرح کرد. آقای هاشمی گفت رهبری 3 جا به داد ما رسیدند، یکجا در انتخابات که فرمودند رای مردم حق الناس است، یک جا گفتند تیم آقای ظریف بچه های انقلابند، یکجا هم در پاسخ به نامه آقای روحانی درباره ژنو. آقای هاشمی در کرمان صراحتا می گوید که اصلا خاصیت ولایت فقیه همین است!

واتیکانیزاسیون ولایت فقیه
آقای هاشمی در همان کتاب می گوید زمانی که ولایت فقیه مطرح شد من رفتم مخالفت کردم! در متن مذاکرات خبرگان قانون اساسی وجود دارد، گفتم آنچه شما می نویسید ولایت فقیه نیست بلکه حکومت ناصرالدین شاه است! جمله آقای هاشمی است. در ادامه آقای زیبا کلام درباره انتخابات ریاست جمهوری نهم می پرسد. می گوید آقای حدادعادل که رئیس مجلس است فرمانبردار رهبری است، آقای هاشمی شاهرودی هم که منصوب رهبری در قوه قضائیه است، افرادی هم که مطرح هستند مثل لاریجانی و قالیباف اصولگرا هستند. می گوید اگر رئیس جمهور هم مثل این ها باشد به نفع کشور نیست. هاشمی در پاسخ می گوید بله من هم موافقم. نباید رئیس جمهور فرمانبر باشد، یعنی این جریان به دنبال واتیکانیزاسیون نهاد ولایت فقیه هستند، که رهبری یک چیزی باشد برای تبرک و تیمم و در عوض یک جریان قوی و مقتدر با ارتباطات گسترده بین المللی در راس قوه مجریه قرار بگیرد. راجع به این خیلی می شود صحبت کرد و کد های زیادی آورد.
 
کتابی که خمیر شد / کل خط مشی دولت یازدهم در اقتصاد وسیاست خارجی اینجاست
خب این کتابی که در دست من می بینید همان کتاب معروفی است که خمیر شد! یک نسخه اش از جایی که داشتند خمیر می کردند به دست من رسید؛ کتاب مبانی نظری برنامه چهارم! باید 2-3 فصل این کتاب را کپی کنید و حتما بخوانید. اگر می خواهید بدانید که دولت یازدهم به کجا می رود و نقش راهش چیست، باید این کتاب را مطالعه کنید. حتی من اعتقاد دارم 4 گامی که امریکایی ها برای 20 سال آینده در توافق ژنو تعریف کردند اینجا هست.

نکته اینجاست که این جریان سقیفه انقلاب اسلامی اعتقاد دارد که فرایند توسعه در ایران به جز از رهگذر ادغام در محیط پیرامونی و سازگاری با نظام سلطه اتفاق نمی افتد، که این مفهوم تحت عنوان همزیستی مسالمت آمیز با جهان این روزها در حال تئوریزه شدن است. این جریان معتقد است نهادی که سیاست خارجی ایران را از این ادغام بازداشته و مرزهای سیاست خارجی را ایدئولوژیک کرده، ولایت فقیه است، چه در دوره رهبر اول چه در دوره رهبر دوم. این مجموعه باید در حوزه سیاست خارجی میدان دار نباشد و سیاست خارجی بر اساس مناسبات اقتصادی تنظیم شود. خب این تفاوتی با آنچه در حکومت پهلوی مورد توجه بود، ندارد.

نکته جالبی که در کتاب مبانی نظری برنامه چهارم وجود دارد این است که نویسندگان آن بارها و بارها آرمانخواهی انقلاب اسلامی را به تمسخر گرفته اند. مثلا از آرمان خواهی به عنوان "آرزویهای رمانتیک ملی اسلامی" نام برده شده. این خیلی مهم است! این سند رسمی دولت جمهوری اسلامی است، مقاله آقای سریع القلم که نیست! سند رسمی سازمان مدیریت و برنامه ریزی در تابستان 83 و دولت آقای خاتمی است که می گوید: "به رغم آروزهای رمانتیک ملی - اسلامی و اسطوره ای که نخبگان سیاسی یک سده اخیر ایران از خود بروز داده اند، بررسی توان و قدرت بالفعل و بالقوه ایران حاکی از این است که طی 20 سال آینده ایران حداکثر بتواند به بازیگری موثر در سطح مدیریت هژمونیک منطقه تبدیل شود".

یا مثلا هم تلاش های دکتر مصدق هم تلاش های استقلال خواهانه بعد از انقلاب را کمابیش بلند پروازانه می نامد و می گوید:
"با وقوع انقلاب اسلامی بر خلاف سیاست موازنه مثبت منفعلانه (یعنی زمان شاه) بار دیگر استراتژی استقلاب طلبی ایران روند انفعال ایجابی گذشته رابه طور رادیکال متوقف کرد. فقدان همزبانی 3 گروه ائتلافی سنتی ضد مدرن، رادیکال ضد غرب و دمکرات ضد اقتدارگرا با یکدیکر و شباهت ذهنی سیاسی آنان با گروه های مشابه فراملی در مقابل ذهنیت دمکراتیک ملی عرصه را برای فعال شدن گرایش استقلال خواه و ستیزه جو در مقابل هدف قابل دسترسی تبدیل وابستگی به وابستگی متقابل فراهم کرد".

راز جمله جنجالی ظریف در دانشگاه تهران / احمدی نژاد بساط برنامه چهارم را جمع کرد
بعد می آید این تحلیل را مطرح می کند که این فرایند های استقلال خواهانه بعد از انقلاب زمینه تضعیف ایران در جهان را فراهم کرده است. کل خط مشی دولت یازدهم در اقتصاد وسیاست خارجی اینجاست . مثلا همین جمله ای که آقای دکتر ظریف گفت آمریکایی ها در عرض 10 دقیقه قدرت نظامی ما را مضمحل می کنند سند صفحه 349 این کتاب است. می گوید:
"باتوجه به حصور نظامی آمریکا در منطه ایران به لحاظ نظامی امکان اعمال هیچ اراده مثبت و نافعی را ندارد." حتی درباره سپاه و قدرت سپاه پاسداران و ارتش می گویدکه  ممکن این دو نیرو در مقایسه با کشورهای کوچک جنوب یا برخی کشورهای شمال ایران مطلوب باشد اما در مقایسه با قدرت های بزرگ حتی قدرت های منطقه مانند ترکیه و پاکستان قابل اعتنا نیست! این ها اسناد رسمی کشور است! در حد تحلیل یک فعال سیاسی نیست. بعد توصیه می کند که جمهوری اسلامی سالیانه 20 درصد بودجه نظامی را کم کنیم به جایش بپیوندیم به اتحاد های نظامی مثل ناتو و ... . جالب اینکه امثال 80 درصد از بودجه وزارت دفاع کم شد!

در صفحه 356 و 357، 17 توصیه آمده که برخی هایش بسیار جالب است. توصیه پنجم عبارتست از "حساسیت زدایی از مسائل سخت افزاری نظامی و پیوستن به یک اتحاد امنیتی برای اعتماد سازی". توصیه چهاردهم هم عبارتست از "ائتلاف امنیتی با قدرت های بزرگ اما اقتصادی غیر متمرکز در سطح بین المللی".

این برنامه چهارم همان برنامه ای است که احمدی نژاد بساطش را جمع کرد. همه فشارهایی که دولت های نهم و دهم متحمل شدند ناشی از ایستادگی احمدی نژاد در برابر جریان سقیفه انقلاب اسلامی بود. در این کتاب جریان سقیفه انقلاب اسلامی را به بهترین شکل می توان دید. این جریان از 1368 تا امروز به شدت فعال است.

احمدی نژاد و حامیانش را اعدام کنید یا لااقل به دریا بریزید!

م.ح/ 1- دوره 8 ساله ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد 12 مرداد 1392 به پایان رسید اما دو رویکرد آشنای سال های اخیر همچنان تداوم دارد؛ یکی سیاست سکوت و دندانِ بر جگرِ رئیس جمهور سابق و دیگری هتاکی و اتهام زنی مخالفان؛ مخالفانی که ترکیب متنوع و به ظاهر متضادشان، لبو فروش ها و رانندگان تاکسی را طی سال های اخیر ناگزیر از سر دادن شعار «چپ، راست کارگزار، علیه خدمتگزار» می کرد.

این روزها که متولیان بصیرت پس از انجام موفقیت آمیز ماموریت ابتر کردن دولت عدالت خواه در مقطع 90-92، کمی تا قسمتی سر در جیب تفکر فرو برده و زبان در کام کشیده اند، نبض اهانت به احمدی نژاد بار دیگر تا حدود زیادی در اختیار نزدیکان آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی قرار گرفته است؛ همچون مقطع 84-88. حالا اکبر هاشمی رفسنجانی در 80 سالگی تکانی به خود داده و عزم سفرهای استانی کرده است، شهر به شهر می رود و احمدی نژاد را خسارتی بزرگتر از صدام حسین می نامد. مرئوس او نیز که این روزها بر کرسی ریاست جمهوری تکیه زده، هر چقدر با مهربانی و تواضع، کلیدداران نظام سلطه را تحویل می گیرد و از همزیستی مسالمت آمیز با آنان سخن می گوید، با رئیس جمهور سابق به تندی و خشونت برخورد می کند تا لااقل در یک مورد جنم و شجاعتش را عیان کرده باشد. همینطور است حکایت دولتمردانی که خود، به خود لقب مدبر و راستگو داده اند. این روزها آش آنقدر شور شده است که چون اکبر ترکانی نیز در نقش مدافع بیت المال و دشمن فساد و تبعیض ظاهر می شود.

2- طی سال های اخیر از آنجایی که دروغگو نامیدن محمود احمدی نژاد به برند اختصاصی اصلاح طلبان و فتنه گران حامی میرحسین موسوی تبدیل شده بود، دست چهره های اصولگرا برای استعمال این فحش لااقل به صورت صریح تا حدود زیادی بسته بود. این طیف بیشتر می کوشید برای حفظ مرزبندی گفتمانی با اصلاح طلبان، از اتهاماتی نظیر فراماسونری، انحراف، بهایی گری، بی اعتقادی به اسلام فقاهتی و ... برای هدف قرار دادن محمود احمدی نژاد استفاده کنند. با این وجود رئیس دیوان عدالت اداری روز پنج شنبه با صراحتی بی سابقه احمدی نژاد را دروغگو و مصیبتی بزرگ نامید. وی گفت: «یکی از مصیبت‌ها در دوره گذشته این بود که متاسفانه آقای رییس جمهور محترم به مردم دروغ می‌گفت و قانون را علنا زیر پا می‌گذاشت و ما آن زمان می‌گفتیم به قانون عمل کنید. وقتی مردم می‌بینند عالی‌ترین مقام اجرایی کشور قانون‌گریز و قانون ستیز است به چه کسی اعتماد کنند؟» و این چنین بود که رئیس دیوان عدالت اداری جمهوری اسلامی ایران و یکی از افرادی که داعیه مبارزه با فتنه را دارد، با اختلاف فازی 4 ساله به همان نقطه ای رسید که شکست خوردگان انتخابات رسیده بودند؛ دروغگویی احمدی نژاد!

3- دروغگو نامیدن محمود احمدی نژاد، سبکی از فحاشی بود که در همان سال 88 نیز با واکنش شدید رهبر انقلاب مواجه شده بود. آیت الله خامنه ای در نمازجمعه 29 خرداد در این باره تصریح کرده بودند: «از یک طرف صریحترین اهانتها به رئیس جمهورِ قانونى کشور شد. حتى از دو سه ماه قبل از مناظرات هم این سخنرانى‌ها را براى من مى‌آوردند و من میدیدم یا گاهى مى‌شنیدم؛ تهمتهائى زدند، حرفهائى گفتند؛ به کى؟ به کسى که رئیس جمهور قانونى کشور است، متکى به آراء مردم است. نسبتهاى خلاف دادند، رئیس جمهور مملکت را که مورد اعتماد مردم است، به دروغ‌گوئى متهم کردند! اینها خوب است؟ کارنامه‌هاى جعلى براى دولت درست کردند، اینجا آنجا پخش کردند، که ما که در جریان امور هستیم، مى‌بینیم میدانیم که اینها خلاف واقع است؛ فحاشى کردند؛ رئیس جمهور را خرافاتى، رمال، از این نسبت‌هاى خجالت‌آور دادند؛ اخلاق و قانون و انصاف را زیر پا گذاشتند.»

حجت الاسلام منتظری در جمع دفترداران استانی دیوان عدالت اداری از نگرانی اش نسبت به کاهش اعتماد عمومی مردم در پی آنچه دروغ های رئیس جمهور سابق نامید، سخن گفت اما نکات بسیاری را ناگفته باقی گذاشت. اینکه وقتی مردم می بینند رئیس دیوان عدالت اداری مثل آب خوردن هشدار صریح رهبری درباره دروغ گو نامیدن احمدی نژاد را نادیده می گیرد و حرفی را می زند که 4 سال قبل میرحسین موسوی زده بود، چه قضاوتی درباره او خواهند داشت؟ منتظری توضیح نداد که چگونه می توان در لباس پیامبر، مسلمانی دیگر را مورد اهانت قرار داد و باز متولی عدل و داد بود؟ او توضیح نداد که دروغگو بودن احمدی نژاد در کدام دادگاه اثبات شده است. او نگفت به کدامین دلیل توهین به احمدی نژاد خلاف شرع، خلاف قانون، خلاف تقوا و خلاف حقوق اساسی 25 میلیون نفری که رئیس جمهور سابق را برگزیدند نیست و آیا می توان دیگر مسئولان کشور را به همین آسانی دروغگو نامید؛ مثلا سرنوشت فرد بی تقوایی که نعوذ بالله آقای منتظری را دروغگو و کینه توز بنامد چه خواهد بود؟ به راستی به جز قانون نانوشته زخم خوردگان از عدالت و سرنشینان کشتی فحاشی، کدام قانون جمهوری اسلامی اجازه توهین به رئیس جمهور سابق را می دهد؟

4- حجت الاسلام منتظری روز 5 شنبه مرتضوی را نیز از حملاتش بی بهره نگذاشت. رئیس دیوان عدالت اداری گفت: «یک آدم متخلف و مجرم را خلاف قوانین سر کار می‌گذارد. دیوان عدالت اداری حکم می‌دهد که این کار خلاف قانون است، اما حکم را اجرا نمی‌کنند یا مصوبه را طوری تنظیم می‌کنند تا قانون را دور بزنند و حالا هم می‌بینیم دارد گندش درمی‌آید. این چیزی است که ما فریاد می زدیم و می‌گفتیم این فرد شایستگی تصدی چنین پست مهمی را ندارد.» این جملات آقای منتظری نشان داد که ظاهرا وی عادت دارد نکته ای را بگوید اما سوالات مهم را بی پاسخ گذارد. آقای منتظری این بار هم نگفت که جرم و تخلف سعید مرتضوی چیست و او در کدام دادگاه مجرم شناخته شده است؟ آیا او تبرئه مرتضوی از اتهامات واهی کهریزک توسط دستگاه قضایی را قبول ندارد؟ و اگر چنین است این خود ستیز با احکام قانونی قوه قضائیه آن هم از درون قوه قضائیه نیست؟ ظاهرا در جمهوری اسلامی قرار بود افشاگری و اتهام زنی قبل از اثبات در دادگاه نداشته باشیم، آیا این اصل صرفا قرار است شامل محمود احمدی نژاد شود، یا تنها حجت الاسلام منتظری از شمول آن خارج است؟ دقیقا گند چه چیز در آمده است؟ گند کارت های هدیه؟ چرا آقای منتظری اجازه دارد حکم به در آمدن گند کارت های هدیه کند در حالی که هنوز حتی پرونده ای هم درباره تحقیق و تفحص از تامین اجتماعی در قوه قضائیه تشکیل نشده است؟ ظاهرا ناراحتی اصلی آقای منتظری ناشی از انتصاب یک قاضی مغضوب در دولت احمدی نژاد است، اما چرا احمدی نژاد باید انتصاباتش را با نظر آقای منتظری یا نمایندگان مجلس تنظیم کند؟ بر اساس کدام قانون؟ آیا این توقعی فراقانونی و ناقض اصل تفکیک قوا نیست؟ آیا یک موجود دروغگو، بی بصیرت و بی تقوا چون احمدی نژاد نیز می تواند به همین سیاق جناب منتظری را مجرم و متخلف بنامد و توقع عزل او را داشته باشد؟

5- سعید مرتضوی این روزها زیر تیغ است، زیر تیغ آنان که خود روزی به جرم براندازی جمهوری اسلامی بازداشتشان کرده بود و امروز پشت میز وزارت و معاونت و مشاورت نشسته اند. مرتضوی از وفادارترین مقامات جمهوری اسلامی در سال های سخت پس از دوم خرداد بود، قاضی جوانی که پس از هشدار رهبری درباره تبدیل شدن مطبوعات به پایگاه دشمن، در عمل به تکلیف انقلابی اش تردید نکرد و در یک روز تعداد روزنامه های توقیف شده اصلاح طلب را دو رقمی کرد. او اما دچار خطایی بزرگ شد، خطایی که پیشتر علی کردان نیز مرتکب شده بود. مرتضوی بدون عبرت گرفتن از سرنوشت کردان، و عاقبت او پس از جدایی از راست سنتی و پیوستن به اردوگاه مستضعفین، هوای یاری احمدی نژاد به سرش زد و این چنین بود که دیگر فقط در چشم عناصر اصلاح طلب و فتنه گر مغبوض نبود، مرتضوی خود بهتر از هرکس دیگر می داند که چرا این روزها علیرضا زاکانی و احمد توکلی دوشادوش علیرضا محجوب آرزوی نابودی اش را دارند.

احتمالا حجت الاسلام منتظری هم نیک می داند که حتی کسری از خدمات سعید مرتضوی را در کارنامه ندارد، که اگر این چنین بود باید به اندازه مرتضوی در چشم اصلاح طلبان مغبوض می آمد نه آنکه سخنانش با استقبال شبکه سلطنتی انگلستان مواجه شود. اگر هنر منتظری توهین به احمدی نژاد آن هم پس از پایان دوره مسئولیت اوست، در مقابل مرتضوی برای یک بار هم که شده، تک تک عناصر نقش آفرین در حادثه 18 تیر و فتنه 88 را پای میز محاکمه کشاند و  روزنامه های توهین کننده به مقدسات ملت ایران را توقیف کرد. با این همه مرتضوی می تواند به مثابه آینه عبرت نیز عمل کند، به خصوص برای آنان که تصور می کنند صندلی شان ابدی است. روزگاری نچندان دور کسی نمی توانست به سعید مرتضوی که این روزها به عنوان یک قربانی به مسلخ می رود، بگوید بالای چشمانت ابروست!

رئیس دیوان عدالت اداری

6- حجت الاسلام محمد جعفر منتظری از شناخته شده ترین مخالفان احمدی نژاد است، او این بار اما با توپی پر تر از همیشه به میان آمد؛ به میدان آمدنی که کمترین فایده اش حفظ تعادل کشتی اهانت به احمدی نژاد و حراست از آن در برابر گشتاور های احتمالی است. شرط پیشروی کشتی پارو زدن هم زمان و هماهنگ پاروزنان جناحین است، اگر قرار باشد تنها هاشمی رفسنجانی فحاشی کند، کشتی لاجرم به دور خود می چرخد واز حرکت خبری نیست. اما به راستی آیا این همه به زحمت انداختنِ تن، ضرورتی دارد؟ ضرورتی دارد که هاشمی 80 ساله از صندلی سلطنتی اش جدا شود و برای فحاشی به احمدی نژاد رنج سفر را به جان بخرد؟ ضرورتی دارد پیرمردی چون ترکان را مجبور به اخذ ژست مبارزه با فساد کرد و در آستانه سوء هاضمه قرار داد؟ مگر مظلوم تر و دست و پا بسته تر از احمدی نژاد و حامیانش هم در این کشور یافت می شود؟ مگر نه این است که جشن پیروزی شان در انتخابات به عزا تبدیل شد و 4 سال بعد عاملان آن حوادث به وزارت رسیدند و رهبرانشان نیز در شرف آزادی هستند؟ مگر نه این است که 6+2 سال در برابر زشت ترین اهانت ها سکوت کردند؟ مگر نه این است که احمدی نژاد از پرونده هسته ای کنار گذاشته شد اما کسی سر هم بلند نکرد؟ مگر نه این است که کاندیدایشان در انتخابات حذف شد و دم بر نیاوردند؟ مگر نه این است که برای رئیس جمهور سابق احضاریه فرستاده شد و صدایی از کسی بلند نشد؟ پس چرا نباید این عناصر دروغگو و خائن به کشور را اعدام نکرد یا لااقل به دریا نریخت تا بساط فساد و دروغگویی یک بار برای همیشه از ساحت نظام پاک شود؟

اصلاح طلبان و برخورد دوگانه با میمون، کارت زرد، انتخابات و ...

محمد جوادی/ چند روزی است که از انتشار خبر پرتاب موجود زنده به فضا با تلاش دانشمندان کشورمان می‌گذرد، ولی در کمال تعجب اصلاح‌طلبان در خصوص این اقدام عکس‌العمل منفی نشان ندادند. تنها دلیلی که می‌توان برای آن یافت این است که این اتفاق در زمان دولت آنها صورت گرفته و براساس منطق نانوشته اصلاح‌طلبان، هر کار خوب و بدی در دوره مدیریت آنها، عالیست و هر کار عالی و منحصر به فرد در دوره مخالف آنها، بد‌ترین کار است. 
آنهایی که چندی پیش، هنگامی که همین اتفاق برای اولین بار در تاریخ ایران و با کمک و سرمایه‌گذاری دولت عدالت‌محور صورت گرفت و «پیشگام» مسافر فضا شد، آن را بی‌اهمیت و دروغ نامیدند، امروز به تعریف و تمجید پرداخته یا سکوت اختیار کرده‌اند و خبری از زیر سوال بردن سفر «فرگام» به فضا نیست. حتی شبکه‌های انگلیسی و امریکایی حامی آنها، از این قاعده مستثنی نیستند. شبکه‌هایی که با شنیدن خبر پرتاب موشک فضایی در دولت قبل با جابجایی عکس‌های موجود زنده سعی در دروغ جلوه‌دادن تلاش جوانان ایرانی داشتند، این بار سکوت کرده و دست به تخریب نزدند. 
این اخلاق خاص اصلاح‌طلبان که ادعای ادب، فرهیختگی، دموکراسی و شنیدن صدای مخالفشان گوش فلک را کر کرده است به این یک مورد خلاصه نمی‌شود. موارد متعدد دیگری را می‌توان نام برد. بعنوان مثال، آمارهایی که آقای روحانی در گزارش صد روزه، به نقل از بانک مرکزی اعلام کردند، مقایسه تورم در سه ماه ابتدایی مسئولیت دولت تدبیر و امید، هیچیک از بوق‌های آنها، بر خلاف هشت سال گذشته این آمارها را زیر سوال نبرد. گویی درب آسمان باز شده و همه کارمندان دولت، منجمله کارمندان بانک مرکزی همگی تغییر یافته و آمارها دقیق و بی‌نقص شده است. در حالیکه کارمندان همان کارمندان هستند و سیستم آمارگیری نیز همان سیستم قبلی است. 
سفرهای احمدی نژاد به استانها، دیدار منظم با مردم و خانواده شهدا و ... پوپولیستی است ولی یک سفر آقای رئیس جمهور دولت اصلاح طلبان بعد از صد روز به یک منطقه زلزله زده با هزینه بسیار زیاد و ده‌ها اسکورت، و دیدار با خانواده شهدا و شرکت در مراسم عزاداری و ... ناشی از تدبیر و کاردانی اوست. 
کارت زرد مجلس به وزیر اقتصاد در خصوص صحبتهای رئیس بانک مرکزی نمونه بارز دیگری از رفتار دوگانه آنهاست. وقتی همین اتفاق در دولت احمدی نژاد افتاد و وزیر اقتصاد وقت را بابت عملکرد رئیس بانک مرکزی به مجلس فراخواندند و نه سوال بلکه استیضاحش کردند، خوب بود، ولی وقتی همین برخورد البته نرمترش را با وزیر اصلاح‌طلب می‌کنند خیلی بد است. 
احمدی نژاد حق ندارد مدیر یک سازمان زیرنظر دولت مثل سازمان تامین اجتماعی را تعیین کند و اصلاح‌طلبان با همراهی اصولگرایان به هزاران بهانه واهی مثل مدرک تحصیلی غیر مرتبط (حقوق)، این اقدام احمدی‌نژاد را زیر سوال بردند ولی خود یک فارغ‌التحصیل ادبیات را به ریاست این سازمان گمارده و نسبت به اعتراض مجلس به تعیین معاونان وزیر علوم، عکس‌العمل نشان می‌دهندکه مجلس حق ندارد در کار عزل و نصبهای دولت دخالت کند. 
و اما بهترین مثال از این دست را می‌توان انتخابات ریاست جمهوری نامید. انتخاباتی که نام هاشمی رفسنجانی، محمد خاتمی و یا حسن روحانی از آن خارج شود، سالم‌ترین انتخابات تاریخ ایران است و انتخاباتی که نام احمدی‌نژاد از آن خارج شود، بی‌شک در آن تقلب شده و باید براندازی کرد تا کسی غیر از آنها در مسند قدرت نباشد. 
احمدی‌نژاد، دیکتاتور نامیده می‌شود ولی اصلاح‌طلبانی که در دو دولت جنگ، دو دولت سازندگی و دو دولت اصلاحات پیروز انتخابات بودند، بعد از بیست و چهار سال، وقتی مردم به احمدی نژاد رای دادند ادعای تقلب می‌کنند و بازی را بهم می‌زنند و خود را دموکراتیک هم می‌نامند! ادعای تقلب، هم در دوره اول و هم در دوره دوم احمدی‌نژاد صورت گرفت. در دوره اول بدلیل آنکه خودشان انتخابات را برگزار کرده‌ بودند، نتوانستند خیلی روی ادعای تقلب، مانور دهند و این ادعایشان، خریداری پیدا نکرد ولی در دوره دوم نزدیک بود، اخلاق دیکتاتورمآبانه و حس قدرت‌طلبیشان، یک مملکت را نابود کند. 
مدعیان اصلاح طلبی از این دست برخوردهای دو گانه بسیار دارند و این خوی زشت دیکتاتوری را به بد‌ترین شکل ممکن به ظهور می‌رسانند. جابجا کردن چند مدیر و وزیر در دولت قبل، دیکتاتوری نیست. دیدید که چه راحت کاندیدای مورد نظر احمدی نژاد، رد صلاحیت شد و او انتخابات را به بهترین نحو ممکن برگزار کرد و برخلاف همه دروغ‌پردازی‌ها، سکان اجرایی دولت را با احترام کامل و بدون زیر سوال بردن انتخابات، به رئیس جمهور منتخب مردم واگذار کرد و با تمام بد‌اخلاقی‌ها در خصوص دانشگاه ایرانیان سکوت اختیار کرده و فعلا دیگر دستی در قدرت ندارد. این فرد دیکتاتور نامیده می‌شود ولی خودشان اهل دموکراسی و فرهیخته!؟ 
این فضای آرامی که امروز حاکم است نه براساس ادعای آقای روحانی که آن را نتیجه عملکرد خود دانسته، بلکه نتیجه متانت، سکوت و اخلاق اسلامی رئیس و مدیران دولت قبل و البته مردم مظلوم ایران است. احمدی نژاد هیچگاه برای میل شخصی و برخلاف مصالح مردم گامی برنداشته و بر نمی‌دارد و همیشه به فکر مردم بوده است. مردمی‌که در انتخابات اخیر، وعده‌های رنگارنگی مثل ادامه پرداخت یارانه، اضافه شدن یارانه غیر نقدی، کنترل تورم، کوتاه نیامدن از حقوق ملت، افزایش دستمزدها متناسب با افزایش تورم و هزاران وعده دیگر از سوی مدعیان صداقت، شنیدند و امروز صدای ساز عمل نکردن به وعده‌های رئیس دولت تدبیرو امید را با هزاران بهانه مختلف می‌شنوند. 
به هر حال ملت شاهد و ناظر اعمال و گفتار مسولین هستند و خود بهترین قضاوت را در این خصوص خواهند داشت.

مردم تا شش ماه دیگر چراغ به دست به دنبال احمدی نژاد خواهند گشت.

گزارش تحقیق و تفحص مجلس از سازمان تامین اجتماعی با واکنش های گسترده ای مواجه شده است. در این گزارش اتهاماتی به برخی مقامات دولت محمود احمدی نژاد و البته نزدیک به 40 نماینده مجلس نیز وارد شده است. احمد بخشایش اردستانی که عضو کمیسیون امنیت ملی است انتقاداتی نسبت به این گزارش دارد . این نماینده مجلس در گفتگویی که با خبرنگار پارلمانی آریا داشته انتقاداتش را نسبت به این گزارش مطرح کرده است. 

احمد بخشایش،عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی در گفتگو با خبرنگار پارلمانی خبرگزاری آریا گزارش تحقیق و تفحص از سازمان تامین اجتماعی را انتقام از یکشنبه سیاه خواند و گفت:مبنای حقوقی گزارش تحقیق و تفحص از سازمان تامین اجتماعی بسیار ضعیف است و از طرفی مبنای سیاسی آن بسیار قوی است.
وی افزود:این گزارش 84صفحه دارد که 4صفحه آن مربوط به دوران آقای مرتضوی است و 80صفحه آن مربوط به دوره گذشته است اما متاسفانه این 4صفحه بر 80صفحه توفق دارد و به صورت استاندارد نیز می باشد.
این نماینده مجلس تاکید کرد:استانداردهای دوگانه گزارش به این صورت است کسانی که وابسته به آقای مرتضوی بودند تمام و کمال نام آنها قید شده اما اسامی کسانی که وابسته به مدیرعامل های قبلی بودند با حروف ریز(م-ص-ی -ا)ذکر شده است که این دوگانه برخورد کردن است.
وی ادامه داد:از سوی دیگر گفته می شد از آنجایی که رای دیوان عدالت اداری درمورد آقای مرتضوی اجرا نشده است بنابراین تصرف ایشان غیرقانونی است در حالی که  بنده به عنوان یک نماینده معتقدم دیوان عدالت اداری باید بتواند رای خود را تنفیذ کند.
بخشایش افزود:می گویند آقای مرتضوی رشته حقوق خوانده بنابراین نمی توانسته رییس سازمان تامین اجتماعی شود این در حالی است که نفر بعدی با وجود آنکه ادبیات فارسی خوانده اند ریاست این سازمان را برعهده گرفته است ، سوال اینجاست که رشته حقوق بالاتر است یا ادبیات فارسی؟همچنین باید یادآور شوم که آقای مرتضوی بعد از رای دیوان از پست رسمی خود استعفا داد اما آقای عباسی ایشان را سرپرست قرار داد که این سمت ایشان را از قیود خارج می کند و می تواند تا شش ماه سرپرست باشد که بعد از آن هم به  دولت جدید متصل شد.
وی گفت:بنده متوجه شده ام در حالی که این گزارش مربوط به کل فعالیت سازمان تامین اجتماعی است اما یکی از بندهای مهم آن که مربوط به اتحادیه امکان است در گزارش قید نشده است .در سال 75 اتحادیه امکان که وابسته به خانه کارگر است 4میلیارد تومان بن از سازمان تامین اجتماعی دریافت کرده اما هنوز تسویه کرده اند و البته همانطور که گفتم در گزارش تحقیق و تفحص از سازمان تامین اجتماعی به این موضوع اشاره ای هم نشده است.
عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس اظهار داشت:من مطلعم نمایندگان مجلس هشتم که اسامی آنها در دست بنده می باشد از سازمان تامین اجتماعی بن دریافت کرده اند در حالی که آقای حافظی به آن نمایندگان تعهدی نداده بود که ما به شما بن می دهیم اما اسامی شما را ذکر نمی کنیم !البته بن های 400هزار تومان، 1یا 3میلیون تومان هیچ دردی از نمایندگان دوا نمی کند زیرا مردم به آنها مراجعه می کنند و نمایندگان باید پاسخگو به نیازمندان باشند.
وی تصریح کرد:روشی که در گزارش تحقیق و تفحص از سازمان تامین اجتماعی آمده طوری مطلب را پررنگ می کند که همه دزد هستند. باید یادورآور شوم نه تنها 37نماینده بن دریافت نکرده اند بلکه 100نماینده بن گرفته اند البته بنده بنی دریافت نکرده ام اما وقتی گفته می شود 37نماینده بن گرفته اند طوری نشان داده می شود که شامل حال همه نمایندگان می شود.
نماینده مردم اصفهان گفت: این گزارش فقط سیاسی بود برای انتقام گیری از یکشنبه سیاه .همان روزی که باعث شد مرتضوی به عنوان یک طرف ماجرا به زندان برده شد و البته همان شب به دستور مقامات آزاد می شود ،اما حالا می خواهند چهره مبهمی از مرتضوی نشان دهند. گردش مالی که انجام گرفته به معنای انجام فعالیت است اگرچه اینگونه نشده است در ماجرای بابک زنجانی هم که اینهمه سر و صدا به راه انداختند به هیچ وجه کاری انجام نگرفته و قرادادی رد و بدل نشده است البته رفتند که کار انجام دهند اما به دلیل تحریم و مسائل دیگر کاری انجام نشد لذا این سوال مطرح است اتفاقی که نیفتاده آیا باید کسی مجرم شناخته شود؟
وی ادامه داد:در گزارش تحقیق و تفحص از سازمان تامین اجتماعی از دادن بن به رحیمی معاون اول احمدی نژاد صحبت شده است آیا معاون اول رییس جمهور باید دست خالی اینطرف و آن طرف برود و چیزی به مردم ندهد ما خودمان نماینده ایم. مردم با مراجعه به ما وام، شغل و پول جیبی می خواهند اینها از طریق همین بن ها تامین می شود البته بنده نمی خواهم دفاع کنم اما معتقدم استناد اصلی این تحقیق و تفحص سیاسی بوده است .
این نماینده مجلس با تاکید بر شفاف سازی موضوع گفت:باید اسامی 37نماینده ذکر شود .هرچند این روش برخورد را بنده شفاف سازی نمی دانم و معتقدم هدف از این گزارش تخریب و سیاه نمایی دولت احمدی نژاد بوده زیرا باید فرصت دفاع را به مرتضوی  می دادند.
وی  تاکید کرد: بنده تحقیق کرده ام و می دانم در زمان آقای احمدی نژاد روزی 1350نفر به نهاد ریاست جمهوری برای گرفتن پول و کمک مراجعه می کردند در واقع مردم از دولت احمدی نژاد انتظار داشتند اما در حال حاضر شاید 100نفر هم به نهاد ریاست جمهوری مراجعه نکنند زیرا این دولت ژنرالی است و به مردم توجهی ندارد .درواقع دولت روحانی ، دولت سالمندان،پیرمردها و ژنرال هاست بنابراین مردم از آن انتظاری ندارند!
بخشایش با اشاره یکشنبه سیاه گفت: احمدی نژاد در یکشنبه سیاه هزینه داد اما نگذاشت لاریجانی رییس جمهور شود.البته احمدی نژاد هم در اواخر دولتش اشتباهاتی داشت و آن هم ذوب شدن در مشایی بود. هرچند فکر می کنم مردم تا شش ماه دیگر چراغ به دست به دنبال احمدی نژاد خواهند گشت زیرا فضای ایجاده شده سفره های مردم را رنگین نخواهد کرد.

انتقاد صریح از پیشنهاد مناظره با رئیس جمهور

  

آقای دکتر احمدی نژاد 
با سلام و آرزوی توفیق 
بعنوان یک هم وطن می‌خواهم از عملکرد شما انتقاد کنم و این انتقاد در خصوص دعوت از آقای روحانی به مناظره می‌باشد. 
وقتی نامه شما به رئیس جمهور روحانی در خصوص دعوت به مناظره را خواندم بعد از هشت سال یک متن کاملا مودبانه و با احترامات کامل نسبت به رئیس جمهور قانونی کشور دیده شد که قبلا از مدعیان ادب دیده نشده بود. می‌توان با یک جستجوی ساده متن نامه‌‌نگاری های قبلی با رئیس‌جمهور که شخصیتهای مختلف، مدعیان فرهیختگی و سایرین خطاب به شما نگاشته‌اند را مرور کرد و با متن نامه شما که هشت سال در جایگاه مخاطب نامه بودید، مقایسه کرد. انصافا حق مطلب را ادا نمودید و ادب و احترام را در حق رئیس جمهور که طبق قانون شخص دوم کشور می‌باشد کاملا رعایت شد اما... 
بلافاصله بعد از خواندن نامه شما به فکر فرو رفتم و حالات مختلف عکس العمل طرف مقابل را بررسی کردم در فاصله کوتاهی به این نتیجه رسیدم که فقط توهین خواهند کرد! 
آنها می‌توانستند با اندکی تدبیر، عکس‌العملهای مختلفی به این پیشنهاد داشته باشند: 
اول آنکه کلا سکوت کنند. 
دوم آنکه با یک پاسخ مودبانه و منطقی انجام مناظره در شرایط کنونی را به نفع کشور ندانند. 
سوم آنکه مناظره را در سطوح پایین‌تر قبول کنند. 
چهارم آنکه با مناظره در محیطی با برد تبلیغاتی کمتر مثل دانشگاه موافقت کنند. 
و پنجم اینکه با مناظره در رسانه ملی موافقت کرده و با بسیج نیروهایشان رئیس دولت را مجهز به اطلاعات کامل و مستدل کرده و پا به میدان مناظره بگذارند 
اما ... ساعتی نگذشت که سیل توهین‌ها و تهمت‌ها روانه رسانه‌ها شد! یکی گفت سطح شما در حدی نیست که با رئیس جمهور مناظره کنید، دیگری گفت رییس جمهور سابق اول پاسخ پرونده‌هایش در دادگاه باشد، آن دیگری گفت به شرطی که راستگو باشد مناظره می‌کنیم، دیگری گفت روحانی با شخصی که در مناظره بی‌ادبی می‌کند نباید مناظره کند و آخری گفت احمدی‌نژاد که بیشترین رسانه را دارد!!! در رسانه‌ها پاسخ شبهات را بدهد و این تازه بخشی از عکس‌العمل مسئولین بود و عکس‌العمل رسانه‌هایشان و نظر طرفداران آنها در فضای مجازی که مفصل‌تر و منطقی‌تر!! و البته نشان‌دهنده شخصیت آنها بوده و هست. 
آقای دکتر عزیز! 
آیا این پیشنهاد، مطرح نمی‌شد، بهتر نبود! 
دیروز با انتشار نامه شما ناخودآگاه خیلی‌ها از مناظره تاریخی شما و آقای موسوی یادکردند و جنجالی‌ترین جای مناظره، آنجا که شما کپی مدرک تحصیلی خانم زهرا رهنورد را به آقای موسوی نشان دادید. 
آقای دکتر عزیز! منطق طرف مقابل را به خاطر دارید؟ هنوز هم که هنوزه می‌گویند شما عکس زن مردم را جلوی دوربین گرفتید و یک کار زشت و دور از ادب صورت گرفته؟ من بعد از چهار سال هرچه به مغز خود فشار می‌آورم نمی‌توانم منطق آقایان را متوجه بشم! کپی با کیفیت پایین مدرک تحصیلی که در گوشه آن عکس سه درچهار سیاه سفید محجبه درج شده که با احتساب ابعاد تصویربرداری شده و ابعاد تلویزون مخاطبان شاید یک میلیمتر در دو میلیمتر دیده شود، این شد مسئله اصلی ماجرا! این شد بی‌ادبی شما! این منطق مخالفان بود؟ بحث اصلی این بود که شما گفتی برای وزیر شدن مدرک تحصیلی لازم نیست و آبروی یک انسان مؤمن که ناآگاهانه اقدام به دریافت آن کرده بود را بردند و آن را مسئله اصلی مملکت کردند و هزاران توهین روانه او و شما کردند ولی خود با مدرک تحصیلی غیر معتبر و با رانت شخص آقای موسوی نه تنها در دانشگاه تدریس کردند بلکه رئیس دانشگاه هم شدند در حالیکه این هر دو قانونا نیاز به مدرک معتبر و قانونی دارد و کسی هم صدایش در نیامد، ولی منطق مخالفان چه بود؟ در مقابل این سند مستدل و منطق قوی گفتند عکس زن مردم را گرفته جلوی دوربین! آقای دکتر مغز من واقعا تحمل این منطق را ندارد! کلا گریپاچ میکنم! نه بخاطر اینکه نمی‌دانم که آنها نمی‌خواهند بفهمند، بلکه به خاطر اینکه به شعور مخاطبان توهین می‌کنند بعد در مقابل ادعای فرهیختگی، ادب، نخبگی و عقل کل بودن دارند! حرف شما مگر منطقی نبود؟ هنوز هم که هنوزه منطق آنها همین است که احمدی‌نژاد با بی‌ادبی مناظره می‌کند و ما نباید با کسی که ادب را رعایت نمی‌کند مناظره کنیم! درحالیکه نگاه دوباره به مناظره نشان دهنده ادب و متانت شما بود و چندین بار حتی مخاطب خود را مورد لطف و محبت قرار دادید و از علاقه خود به شخص ایشان گفتید! 
آقای دکتر عزیز! وقتی من به این تحلیل رسیدم که اینها تنها عکس‌العملشان توهین است شما که حتما به این تحلیل رسیده بودید و این را می‌دانستید چرا اقدام به نوشتن نامه کردید؟ 
به خدا ما دیگر تحمل توهین به شما را نداریم! هشت سال بس نبود؟ هشت سال هر روزنامه و سایتی را باز کردیم بجای منطق توهین دیدیم! خوشحالیم که خوشحال باشند که دیگر شما نیستید و آنها هستند و هرکاری بکنند بجز توهین به شما! هم به شما هم به شعور ما! خواهشا دیگر نامه ننویسید و اینچنین درخواستهایی که عکس العمل طرف مقابلش مشخص است را نداشته باشید. بگذارید ما یادمان برود و فکر کنیم کسانی در مسند امور هستند که اهل منطق، استدلال و تدبیر هستند و عذاب نکشیم. بگذارید پرده‌ها نیفتد و مردم دل‌خوش به مسئولینی باشند که حداقل چهارسال باید برمسند قدرت باشند. 
بهتر نبود سکوت می‌کردید؟ ما احمدی‌نژادیها که شما را خوب می‌شناسیم و صحبتهای آقای روحانی کمترین تردیدی در خصوص عملکرد شما در ذهن ما ایجاد نکرده و نمی‌کند. مخالفان هم که حتی بعد از انجام مناظره هم باز مخالفت می‌کنند، خودعمار پندارها هم که بجای تحلیل و منطق تنها نگاهشان به دهان کسانی است که دربست قبولشان دارند، مردم هم که موقعش فرا برسد دلهایشان به سمت حقیقت رهنمون می‌شود، پس این درخواست برای چه بود؟ دلیلش چیست؟ مگر هشت سال مشخص نشد که منطق شما مستدل و درست و منطق طرف مقابل توهین است؟ 
مگر شما منطق همه آقایان! همه آقایان بدون استثناء! درخصوص آقای مهندس مشایی را ندیدید؟ به خدای متعال قسم می‌خورم والله آنها که بدترین عکس‌العمل‌ها را در خصوص صحبتهای مهندس مشایی داشتند، یک درصدشان هم یکی از سخنان ایشان را کامل و بدون سانسور نخوانده‌ و هنوز هم نخوانده‌اند و تنها اطلاعاتشان از تیتر خبرگزاری‌ها و سایت‌های تخریب‌گر است. این ادعا، با تحقیق و سوال و پرسش برایم مسجل شده و قسم جلاله را خدای ناکرده بدون دلیل به زبان جاری نمی‌کنم. 
من پس از اصرار شما به حمایت از مهندس مشایی، با آنکه شما را دربست قبول داشتم اما اولین کاری که کردم این بود که یک‌ به یک سخنان ایشان را دقیق مطالعه کردم و پس از مدتی تازه فهمیدم شما چرا اینقدر اصرار به حمایت از ایشان دارید و بی‌شک مکلف بودید که حمایت کنید، چون ایشان مظلوم واقع شد و حمایت از مظلوم تکلیف شرعی برای همه خصوصا کسانی است که بر مسند قدرتند . 
شخصیتی را تخریب کردند که باید تکریم می‌کردند به نظر می‌رسد سکوت در خصوص سخنان مهندس مشایی جایز نبود باید تکریم می‌کردند ولی تخریب کردند. هر‌ سیاستمداری می‌داند در صورتی که شما از مهندس مشایی دست می‌کشیدید در دنیای سیاست و دنیای دنیاطلبان خیلی موفق‌تر و جایگاهی رفیع‌تر می‌داشتید و خیلی از کسانی که امروز بدترین تهمتها را به شما روا می‌دارند، به مدح و تمجدید از شما می‌پرداختند. ولی شما راه درست را انتخاب کردید و از این امتحان که به نظر من سخت‌ترین امتحان الهی برای صاحبان قدرت است، سربلند بیرون آمدید و دیگران متاسفانه رد شدند و علناً اعلام کردند که حاضر به شنیدن حرف مهندس نیستند و این برایشان ننگ است! منطقی که با منطق مناظره و مباحثه امامان معصوم ع مثل امام هشتم کاملاً در تضاد است. 
با اینحال مجددا این پیشنهاد شما برای چندمین بار منطق مدعیان را برای همه به نمایش گذاشت و شاهد عکس‌العمل کاملا مدبرانه و امید بخش آنها بودیم! 
برای شما از خداوند متعال آرزوی توفیق دارم و ان‌شاء الله شاهد ظهور هرچه زودتر بهار و یاران بهاری باشیم.

محمد جوادی

پول خزانه خرج مجلل سازی نهاد ریاست جمهوری می‌شود

علی اکبر جوانفکر، در یادداشتی که برای روزنامه قانون نوشته، به نقد گزارش 100 روزه رئیس جمهور پرداخته است.

نقد جوانفکر بر گزارش ۱۰۰ روزه اینچنین آغاز می‌شود: سرانجام یکصد و پانزده روز پس از تحویل دولت به رئیس جمهور جدید، آقای حسن روحانی، گزارش کار یکصد روزه عملکرد دولت خود را به آگاهی عموم رساند، گزارشی که بخش عمده آن نه درباره عملکرد دولت ایشان بلکه طرح ادعاهایی درباره میراث دولت قبل بود.

واضح است که برای ترسیم آینده‌ای بهتر و روشن‌تر، لازم است ادوار گذشته دولت‌ها مورد نقد عالمانه قرار گیرد تا از رهگذر آن بتوان نسبت به برطرف کردن نقاط ضعف احتمالی اهتمام ورزید و فرصت‌های تازه‌ای را برای حرکت رو به جلو و شکوفایی کشور پدید آورد، بنابراین اقدام آقای روحانی در نقد عملکرد دولت قبل فی نفسه امری ضروری و پسندیده است.

انتقام جویی در تصویر‌پردازی نباشد
وی در ادامه تاکید می‌کند: امید آن بود که ابتدای این گزارش بر انصاف و دلسوزی باشد، که اگر این احساس در مردم پدید آید که انتقام جویی در تصویر‌پردازی از دولت قبل دخالت داشته است، شعار عقلانیت، تدبیر و اعتدال در اذهان عمومی رنگ باخته و فرافکنی دولت جدید در اذهان عمومی جایگزین آن خواهد شد.

مشاور احمدی‌نژاد بعد از این مقدمه وارد نقد محتوایی شده و می‌آورد: رئیس جمهور محترم فرمودند که خزانه خالی را از دولت دهم تحویل گرفته‌اند، در حالی که به اذعان ایشان، موجودی خزانه در ۱۳ مرداد گذشته ۱۲۸۰ میلیارد تومان بوده است، رقمی که یک سال قبل از آن در همین تاریخ ۶۸۰ میلیارد تومان یعنی کمی بیش از نصف آن در سال جاری بود.

چگونه انبار‌ها با خزانه خالی پر شد؟
جوانفکر البته در ادامه به نکته‌ای اشاره می‌کند که شاید از دید نزدیکان روحانی هم مورد غفلت قرار گرفته. وی در بخشی از مطلب این پرسش را طرح می‌کند «دولت چگونه با خزانه خالی انبار‌ها را پر کرده است؟» به‌راستی دولت چگونه توانست بر این بحران فائق آید؟ پاسخ به این سوال احتمالا برای دولت نقطه مثبتی را ثبت کند. البته اگر پاسخ منطقی در میان باشد.

جوانفکر در این بخش از سخنانش می‌گوید: هیچکس نگفت که خزانه خالی است زیرا اهل فن می‌دانند که خزانه، محل ورود و خروج مستمر و لحظه به لحظه پول است و در هیچ زمان نمی‌توان آن را خالی از پول فرض کرد اما سوال این است که دولت جدید چگونه توانسته است با خزانه خالی انبارهای کشور را برای مدت‌های مدید از نیازهای اولیه انباشته کند و طی این مدت به رتق و فتق امور کشور بپردازد، سر هر ماه یارانه‌ها را به حساب مردم بریزد و اینک تصمیم دارد دو مرحله سبد کالا به همه خانوارهای ایرانی اهدا نماید؟!

 پول خزانه خرج مجلل سازی نهاد می‌شود
مدیر عامل اسبق ایرنا در ادامه تصریح کرد: به این سوال باید پاسخی درخور داده شود که چرا با در اختیار داشتن یک خزانه خالی میلیارد‌ها تومان خرج مجلل سازی ساختمانی شده است که آقای احمدی‌نژاد در طول هشت سال خدمتش که به گفته آقای روحانی ثروتمند‌ترین دوران در سال‌های پس از انقلاب بوده است، برای نوسازی آن هیچ هزینه‌ای نکرد. یک مقایسه ساده میان مبلمان اشرافی اولین مصاحبه رئیس‌جمهور محترم با صندلی ساده و چوبین آقای احمدی‌نژاد در مصاحبه‌های همیشگی‌اش، می‌تواند سمت و سوی هزینه‌های انجام شده را نشان دهد.

 از احمدی‌نژاد شکایت می‌کنم!
وی گفت: اگر خزانه موروثی به دولت جدید خالی بود، با چه منطقی پرداختی‌های خارج از شمول به اعضای کابینه که عمدتا حقوق بازنشستگی نیز دریافت می‌کنند تا ۶۰ درصد افزایش یافته است؟ باید قبول کرد که دست و دل بازی‌ها در هزینه کردن از موجودی خزانه، با ادعای خالی بودن هیچ نسبتی ندارد. راستش این روز‌ها که همه به شکایت از رئیس جمهور سابق تشویق و ترغیب می‌شوند، من هم انگیزه‌مند شده‌ام تا از آقای احمدی‌نژاد به دستگاه قضایی شکایت کنم زیرا در دوره‌ای که با کمترین فروش نفت نسبت به سال‌های قبل از سال ۸۴، بیشترین درآمد برای کشور بوجود آمد، او نه خودش خورد و نه اجازه داد دیگران بخورند!، که اگر چنین کرده بود، امروز نه تنها به بی‌تدبیری و ندانم کاری و مخالفت با قانون متهم نمی‌شد بلکه او عقل کل بود و شاید هم بهترین!

جوانفکر افزود: رئیس جمهور محترم مستحضر هستند که بلافاصله پس از اعلام رای ایشان در انتخابات، به دستور آقای احمدی‌نژاد تمامی وزرای او و معاونان آن‌ها یک به یک به حضورشان رسیدند و گزارشی از وضعیت حوزه‌های تحت مسئولیت خود به ایشان ارائه کردند. دلیل آن هم روشن بود زیرا جهت‌گیری رئیس جمهور و همکارانش در دولت قبل، مبتنی بر همکاری صمیمانه با دولت جدید بود. آقای روحانی مستحضر هستند که در سال ۸۴ جناب آقای خاتمی رئیس جمهور محترم وقت اجازه نداد که اعضای کابینه‌اش به ملاقات دکتر احمدی‌نژاد بیایند و به او گزارش کار بدهند.

پیروزی روحانی مرهون احمدی‌نژاد
مشاور رسانه‌ای احمدی‌نژاد اذعان کرد: در پاسخ به این سوگیری همدلانه دولت قبل، همگان رفتاری متفاوت از سوی آقای روحانی و دولتش مشاهده کردند، کسی که پیروزی‌اش در انتخابات یازدهم، مرهون منش و کنش قانونمدارانه آقای احمدی‌نژاد در پاسداری از رای مردم بود.

معاون اول دولت یازدهم چندین مصوبه دولت قبل را لغو کرد، با جوسازی و تبلیغات مسمومی که برخی اعضای دولت یازدهم به راه انداختند، آقای احمدی‌نژاد، کمک مالی دولت به دانشگاه ایرانیان را به خزانه بازپس فرستاد و آنقدر فشار آوردند تا ایشان ناگزیر از تخلیه ساختمان محل استقرار دفتر رئیس جمهور سابق شود.

سرپرست اسبق روزنامه ایران گفت: مطمئن هستم که برای همه ادعاهای مطرح شده در اولین گزارش صد روزه، پاسخ‌های منطقی و دقیقی وجود دارد که در صورت فراهم آمدن شرایط مناسب در صدا و سیما، مسئولان ذیربط در دولت قبل به آن‌ها پاسخ خواهند داد. علاوه بر آن، مناظره تلویزیونی آقایان روحانی و احمدی‌نژاد، به منزله اهتمامی مجدانه برای حرکت در مسیر اعتدال و عقلانیت و تنویر افکار عمومی خواهد بود و بر میزان پایبندی رئیس جمهور به حقوق شهروندی که این روز‌ها پیش نویس آن را به آراء عموم گذاشته شده است، نیز مهر تایید خواهد زد.

 سرهنگ هم می‌تواند حقوقدان باشد
وی افزود: جناب آقای رئیس جمهور، شخصیت تحصیلکرده، مجرب و دنیا دیده‌ای هستند، به‌ویژه آن که مدرک تحصیلی‌شان را در رشته حقوق از یک دانشگاه بریتانیا اخذ کرده‌اند. ایشان در گزارش صد روزه‌شان فرمودند: «تفسیر و تعبیرهایی که بعضی‌ها (احتمالا اوباما) از ان پی‌تی می‌کنند از یک سرهنگ بر می‌آید و نه از یک حقوقدان». از ایشان که منتقد کاغذ پاره خواندن قطعنامه‌های ضد ایرانی از سوی آمریکا و سایر ابرقدرت‌ها هستند، بعید بود تفسیر رئیس جمهور آمریکا از ان پی تی را که به پشتوانه حقوقدانان برجسته آمریکایی و احتمالا انگلیسی مطرح شده است، تعبیر سرهنگی بنامند! بدون تردید افراد بسیاری هستند که در عین سرهنگ بودن، حقوقدان برجسته‌ای محسوب می‌شوند و ایشان باید از هم اکنون مراقب باشند که پس از خاتمه دوران ریاست جمهوری‌شان ممکن است برخی از سرهنگ‌ها از جمله سرهنگی که صبح‌ها راه عبور و مرور دکتر روحانی را هموار می‌کند، از ایشان به دلیل احساس توهین شکایت کنند و اگر به دادگاه نروند، صادر شدن حکم جلبشان هم بعید نخواهد بود!

  احمدی‌نژاد نقد نکرد، مقایسه کرد
جوانفکر ادامه داد: در میان آن ۵۰ میلیون نفر واجدان شرایط رای، بنده در زمره ۳۲ میلیون نفری هستم که به دکتر روحانی رای ندادند اما به هر حال ایشان رئیس جمهور قانونی کشور هستند و احترام به رئیس‌جمهور نیز امری لازم برای همه شهروندان است، بماند که در دوره قبل بی‌حرمتی به رئیس جمهور برخوردار از پشتوانه ۲۵ میلیون رای با سکوت دستگاه قضایی به حد اعلا رسید!. آقای روحانی در دوره چهار ساله ریاست جمهوری شان۱۳ گزارش صد روزه دیگر باید به مردم ارائه کنند و در گزارش بعدی انتقادهای تخریب گرانه از دولت قبلی توجیه پذیر نخواهد بود. ممکن است بگویند آنچه عوض دارد گله ندارد، دولت قبل رویکردی نقادانه نسبت به دولت‌های پیش از خود داشت و اکنون نوبت رئیس‌جمهور جدید است که دولت پیش از خود را مورد نقد قرار دهد. باید توجه داشت که آقای احمدی‌نژاد هیچگاه در صدد نقد دولت‌های قبل برنیامد بلکه فقط به مقایسه عملکرد دولتش با دولت‌های قبل پرداخت. مردم از دکتر روحانی گزارش کار می‌خواهند و این امر مستلزم ارائه عدد و رقم از کارهای انجام شده است. اینکه از دولت قبل برخی تعهدات و بدهی‌ها برای دولت جدید برجای مانده است، امر مذمومی‌نیست و نشان می‌دهد که دولت قبل بسیار بیشتر از ظرفیت‌هایش برای کشور کار کرده و درآمد‌هایش را در زیرساخت‌ها و فعالیت‌های عمرانی به کار گرفته است و کارهای ناتمامی‌هم باقی مانده است که اتمام آن‌ها، هم خدمت به مردم است و باعث پیشرفت کشور می‌شود و هم امتیازهای مندرج در کارنامه عملکردی دولت یازدهم را افزایش خواهد داد.

  دولت سرمایه نسل‌های بعد را می‌فروشد
مدیر عامل سابق ایرنا تصریح کرد: جناب آقای روحانی، در گزارش صد روزه فعالیت دولت خود فرمودند که افزایش تولید نفت را در دستور کار خود قرار داده‌اند و معنی آن این است که دولت جدید قصد دارد بیشتر از دولت قبل نفت را که سرمایه‌ای برای نسل‌های بعد است بفروشد و حتما با قیمت امروز نفت، ثروت بیشتری هم به دست خواهد آورد. من همین الان و در عین ناباوری به رئیس جمهور اطمینان می‌دهم که اگر در پایان دولت یازدهم نتیجه عملکرد دولت ایشان بیشتر از دولت دهم باشد برای دور بعد به ایشان رای خواهم داد و از دیگران نیز خواهم خواست که چنین کنند.

  سن بالا اجازه تحرک را به روحانی نمی‌دهد
جوانفکر با انتقاد از توقف سفرهای استانی گفت: آقای روحانی، مستحضر هستند که تصمیمات متخذه و اقدامات انجام شده در دولت‌هایی که قبل از سال ۸۴ بر سر کار بودند، با خواسته‌ها و نیازهای مردم در مناطق مختلف کشور و ظرفیت‌های انسانی و طبیعی، هماهنگی و همسویی مناسبی نداشت و این امر نیز عمدتا منتج از رویکرد‌ها و جهت گیری‌های آن دولت‌ها بود. دولت‌های نهم و دهم با طراحی سفرهای استانی، اهتمام ویژه‌ای را مصروف ارتباط گیری با مردم و نخبگان و صاحبنظران در مناطق مختلف کشور کرد تا از رهگذر آن تصمیماتش را با نیازهای واقعی مردم و داشته‌های هر منطقه، هماهنگ کند اما به نظر می‌رسد که این امر در دولت یازدهم تعطیل شده است. آیا می‌توان پذیرفت که سن بالا اجازه چنان تحرکی را به رئیس جمهور محترم و اعضای دولتشان بدهد؟ ضمن آنکه باید توجه داشت که کسانی که در سنین بالا عهده دار مسئولیت‌های سنگین اجرایی می‌شوند، بیش از جوان تر‌ها ممکن است به ورطه بهانه‌جویی و فرافکنی بیفتند.

  ظریف مدیون شجاعت احمدی‌نژاد
جوانفکر تاکید کرد: طبق آخرین گزارشی که آقای یوکیا آمانو مدیرکل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی‌منتشر کرد، از روزی که آقای روحانی به کرسی ریاست جمهوری رسیدند، فعالیت‌ها در نیروگاه نطنز و رآکتور آب سنگین اراک متوقف شده است. معنی آن این است که رویکرد دولت یازدهم بر توقف روند استفاده ملت ایران از حقوق هسته‌ای خود متمرکز بوده است و این در حالی است که آقای احمدی‌نژاد در سال ۸۴ قفل‌هایی را که در دوره دکتر روحانی به عنوان طرف ایرانی مذاکره با ۱+۵ بر مراکز هسته‌ای ایران زده شده بود، باز کرد. او صدای مردم مبنی بر اینکه «انرژی هسته‌ای حق مسلم ماست» را شنید و به خواست آنان جامه عمل پوشاند و نتیجه‌اش دستیابی به اورانیوم غنی شده ۵/۳ و ۵ درصد و سپس ۲۰ درصد و چرخش قریب ۲۰ هزار سانتریفیوژ در مراکز تحقیقاتی انرژی هسته‌ای بود و امروز جناب آقای ظریف، وزیر محترم امور خارجه، دستاوردهای دولت قبل را برای مذاکره روی میز ۱+۵ گذاشته است که اگر شجاعت و تصمیم به جای دولت نهم و دهم نبود، دست‌های ایران در مذاکرات خالی می‌ماند.

وی ادامه داد: جناب آقای روحانی بر اساس تجربیات و اطلاعاتی که دارند، بهتر از دیگران می‌دانند که نابسامانی در اوضاع اقتصادی ایران و کاهش شدید ارزش پول ملی، متاثر از عوامل اقتصادی و اثر مستقیم تحریم‌ها نیست. طی هشت سال گذشته یعنی دورانی که بیشترین ثروت برای کشور به ارمغان آمده بود، بالا‌ترین میزان سرمایه گذاری در توسعه زیر ساخت‌های کشور صورت گرفته و اقتصاد ملی در بسیاری از بخش‌ها به صورت درون زا ساماندهی شده است. بنابراین در شرایطی که در بهترین وضعیت از نظر پشتوانه‌های ارزی و ذخایر طلا قرار داریم، سقوط ریال فاقد منطق اقتصادی است و ادعای افزایش نقدینگی در جامعه که نتیجه تحولات منطقی اقتصادی بود، چنین رویدادی را توجیه پذیر نمی‌کند. تجربه نشان می‌دهد که اقتصاد ایران به شدت متاثر از انتشار شایعات و اخبار دروغ و خلاف واقع است. خبر بی‌اساس تصمیم دولت به افزایش قیمت بنزین به دو هزار تومان در هر لیتر از سوی رئیس مجلس و دخالت گسترده شهرداری تهران در خرید سکه و عرضه کیسه‌های سکه به پیمانکاران شهرداری تهران به جای وجوه نقد، از جمله عوامل آسیب زننده به اقتصاد کشور بود. ابطال پی‌در‌پی مصوبات دولت و تشدید فشارهای پیدا و پنهان بر رئیس جمهور وقت و همکارانش نیز از دیگر عواملی بود که آثار تخریبی خود را بر اقتصاد کشور برجای گذاشت.

  روحانی تصویرسازی نادرست می‌کند
مشاور رسانه‌ای دولت سابق تصریح کرد: روشن است که دولت یازدهم برای حل مشکلات کشور، ابتدا ناگزیر از نگاه به درون است و این در حالی است که آقای روحانی و همکارانشان امروز از آن فشار‌ها ایمن هستند. موفقیت در انجام مذاکرات با طرف‌های غربی نیازمند ارائه تصویری مثبت و کارآمد از وضعیت کشور و به رخ کشیدن انسجام داخلی و همبستگی ملی به بیگانگان است. تصویر پردازی‌های خلاف واقع رئیس جمهور و همکارانشان از وضعیت کنونی کشور و عملکرد دولت قبل، نه فقط با جهت گیری تدبیر، عقلانیت و امید آفرینی در داخل کشور همخوانی ندارد بلکه متناسب با رویکرد مذاکره‌ای دولت در برابر غرب و به‌ویژه آمریکا نیز نمی‌باشد. نتیجه تکرار چنین رفتار و مواضعی آن است که رئیس جمهور و وزیر امور خارجه آمریکا، سوگیری ایران به سمت مذاکره را امری گریز ناپذیر و متاثر از تحریم‌ها دانسته‌اند.

آقای رئیس جمهور، مراقب وادادگی باشید
علی اکبر جوانفکر اذعان داشت: کاغذ پاره خواندن قطعنامه‌ها و بی‌اثر دانستن تحریم‌ها از سوی رئیس جمهور و دولت وقت، مبین رویکرد ایستادگی و مقاومت در برابر خواسته‌های نامشروع غرب و تکیه بر قدرت موثر داخلی بود و دولت جدید برای پی جویی خط مسالمت با غرب، باید مراقب فروغلطیدن در وادی وادادگی باشد. اصرار بر تصویر سازی نادرست از کارکرد دولت گذشته و تیره و تار نشان دادن وضعیت کشور، بسیار شبهه آفرین شده است زیرا در سایه چنین رویه‌ای است که می‌توان یک ملت را به سمت وادادگی و تن دادن به شرایط تحمیلی سوق داد.

جوانفکر ادامه داد: بدون تردید مسئولیت رئیس جمهور و دولت وی برای اداره بهینه کشور در حوزه‌های وسیع داخلی و خارجی، بسیار سنگین است و همه دستگاه‌های نظام باید از قوه مجریه برای پیشبرد سیاست‌هایش حمایت کنند. موفقیت دولت آقای روحانی در حل مشکلات پیش رو یک خواست عمومی‌و آرزوی همه کسانی است که دل در گرو این آب و خاک پاک دارند و ما نیز به سهم خود و با وجود برخی نقد‌ها، خواستار همکاری همه دستگاه‌ها با قوه مجریه برای پیشرفت کشور هستیم.

  باز هم نقد می‌کنم
وی در آخر گفت: خوشبختانه رئیس جمهور محترم، دولت خود را پاسخگو معرفی کرده است و بنده نیز بر اساس این اصل که پرسیدن عیب نیست، از این پس و در فرصت‌های مناسب به طرح برخی سوالات ضروری خواهم پرداخت با این امید که در عمل شاهد دولتی پاسخگو باشیم.
   

آنچه در قوطی عطاران نباشد کرده ایم

ما در این صد روز در ایران تحول کرده ایم
کدخدا را دیده و با او تعامل کرده ایم
اقتصاد مملکت را زیر و رو آورده ایم
سهم آن احزاب را هم ما تقبل کرده ایم

عرصه ی فرهنگ را آسوده خاطر کرده ایم
سایت های اونجوری را رفع فیلتر کرده ایم
فیس بوک وزرا را اولویت داده ایم
بیلبورد کدخدا را زیر کاتر کرده ایم

پیشرفت علم را ما کله ملق کرده ایم
آن همه دندان سالم را لقالق کرده ایم
قبل از آنکه کدخدایان زمین لب تر کنند
پیش رفت هسته ای را خود معلق کرده ایم

مردم این سرزمین را ما دو قسمت کرده ایم
آن دهم درصد نشان اکثریت کرده ایم
آنکه با ما نیست را افراطی الدین خوانده ایم
آنکه با ما هست را بی حد کرامت کرده ایم

طرح های دولت پیشین خود رد کرده ایم
آنچه در قوطی عطاران نباشد کرده ایم
قیمت خودرو اگرچه رو به بالا می رود
کاهش نرخ دلار و ارز را سد کرده ایم

ایده ی مهر آفرین را آش و لاشش کرده ایم
مسکن مهر وزین را بی صاحابش کرده ایم
سوخت های هسته ای نابود گشت و در عوض
قیمت گوجه فرنگی را مهارش کرده ایم

معنی فتنه گری را ما سوالش خوانده ایم
بازگشت فتنه گر را اعتدالش خوانده ایم
فتنه ی فتنه گران را ماست مالش کرده ایم
داس بران را ولیکن ما کلیدش خوانده ایم