48 - سرنوشت نهایی و ترمیناتور دو فیلم چهارتایی شده امسال ( آنتراکت 6 )
دو فیلمی که معرفی می کنم امسال قسمت چهارمشان ساخته شد و دو فیلمی هستند که به نظر بنده از لحاظ ساختاری و محتوایی تحولاتی در سینما ایجاد کرده اند .
اولین فیلم سرنوشت نهایی 4 ( FINAL DESTINATION ) است که دنباله 3 قسمت قبلی است . موضوع مشترک هر 4 فیلم یک چیز است . اینکه عده ای به تحریک فردی آینده نگر از محلی پر خطر فرار می کنند . پس از فرار می بینند که فاجعه ای خوفناک آنجا را فرا گرفت و بعد متوجه می شوند که آنان نیز اگر در آنجا می بودند زیر نظر این فاجعه کشته می شدند . پس در حقیقت اینان از مرگ فرار کرده اند . ولی چون باید می مرده اند و اجلشان رسیده بوده و بر سر یک آینده نگری از مرگ گریخته اند مسلما مرگ از آنها دست بر نخواهد برداشت و آنها را به کام خود خواهد برد . همین اتفاق هم می افتد و افراد به ترتیب جایی که نشسته بودند و به نسبت اولویت مرگشان هر کدام به گونه ای کشته می شوند . طوری که گویی اشیاء جان پیدا می کنند و به رهبری آقای مرگ اینان را تعقیب می کنند ( مرگ و یا عزراییل از اینکه اینان از دستش فرار کرده اند شدیدا عصبانی است ) . موضوع تقریبا فلسفی با ظاهری 100 در 100 سرگرم کننده را شاهد هستیم . حسن فیلم هم اجرای بسیار جالب توجه در برخی صحنه هاست . بیننده بیشتر جذب طراحی های جالب توجه نحوه کشته شدن افراد می شود . عواملی طبیعی و غیر طبیعی که دست به دست هم می دهند و از عنصری کوچک به صورت طوفان سنجاقکی به فاجعه ای بزرگ ختم می شوند که موجبات مرگ افراد می شوند . حوادث سرشار از DETAIL و INSERT ها( جزییات ) است و با نزدیک شدن بیش از حد به سر منشاء ریز حوادث ما را وارد دنیای کاملا سینمایی می کند که لذت واقعی از سینما را موجب می شود .
به واقع سینما نیز همین است که ما را وارد جزییات نادیدنی کند . کاری که از پس دیگر هنرها بر نمی آید . سینما هنری ترکیبی از هنر های دیگر است ولی هیچ یک از هنرهای قبلی نیست .
این محصول کمپانی نیو لاین ، قسمت اولش را جیمز وونگ ساخته بود که حادثه بزرگ اولیه اش در هواپیما رخ داد و بچه ها از آن حادثه فرار کردند و به نسبت جای صندلی بعد از نجاتشان با مرگ روبرو شدند و یکیشان نجات یافت و در قسمت دوم در تیمارستان دیدیم که مشاور آینده نگر قسمت دوم شد . در قسمت دوم سازنده همین قسمت چهارم یعنی دیوید ر. آلیس حادثه بزرگ اولش در اتوبان رخ داد و به نظر من هم بهترین قسمت هم همین قسمت دوم است . قسمت سوم توسط جفری ردیک ساخته شد که به نظر من قسمت خسته کننده و ضعیفی بود و حادثه اولیه اش در ترن هوایی پارک رخ داد و قسمت چهارم هم که محصول 2009 است و هم اکنون هم در سینما ها هست ساخته کارگردان قسمت دوم دیوید ر.آلیس است که حادثه اولیه اش در یک مسابقه رالی رخ می دهد که در اثر تصادفی که آتشش به تماشاگران هم می رسد عده ای زیر تکه های پراکنده شده ماشین ها له می شوند و این بار هم آینده نگری قبل از وقوع حادثه دوستان را از این مهلکه فراری می دهد و در طول فیلم افراد به نسبت ترتیب صندلی کشته می شوند .
فیلم دومی که می خواهم معرفی کنم قسمت چهارم فیلم معروف ترمیناتور می باشد . همان فیلمی که هنوز هم که هنوز است قسمت دومش قلب را درسینه حبس می کند و به اذعان تمامی سینما دوستان واقعی بهترین اثر تخیلی طول تاریخ سینما ست . ساخته نابغه اول سینما جیمز کامرون که با وسواس بسیار زیادش هر قدمش در سینما زلزله ای محسوب می شود و هنوز هم که هنوز است نه به درجه التهاب ترمیناتور 2 کسی توانسته فیلمی بسازد و نه به پر فروشی تایتانیک . فیلم اخیر این نابغه هم که آواتار است که برایش خرج سرسام آوری کرده است و به صورت سه بعدی در آینده ای نزدیک بر پرده سینما ها اکران خواهد شد و در حال حاضر نسخه کوتاه تبلیغی این فیلم به صورت پیش در آمد پیش فروش و برای دیدنش بلیط فروخته می شود چه برسد به اکران خود فیلم . جیمز کامرون که صاحب اصلی ترمیناتور است ، قسمت 3 و 4 این پدیده را خود نساخت و به گونه ای به شاگردان خود سپرد که هیچ یک انگشت کوچک قسمت دوم نشدند .
قسمت سوم را جاناتان ماستو ساخت ( یو 571 و فیلم اخیرش جانشین ها ) که با وجود آوردن دشمنی مونث باز نتوانست بینندگان را آنطور که باید راضی نگه دارد . قسمت 4 هم که در تابستان امسال اکران شد ساخته مک جی است ( فرشتگان چارلی ) که کلا داستان و ساختار و فضای سه قسمت قبلی را دگرگون کرد . با اینکه از عهده خلق این فضا به خوبی بر آمده ولی خب بینندگان علاقه مند خود ( مثل من نوعی ) را به هیچ وجه راضی نمی کند . با اینکه کریستین بیل دوست داشتنی نقش جان کانر را که بزرگ شده را بازی می کند ولی باز چنگی به دل نمی زند ولی خب با این وجود از فضاهای با ابهت فیلم نباید گذشت و دیدن آن را به همه تبلیغ می کنم .
در این فیلم سال 2019 را می بینیم ( 10 سال دیگه ) که شرکت اسکای نت بالاخره پس از فرستادن ماموران مختلف و ماشینهای پیشرفته توانسته به داخل زمین راه پیدا کند و کل زمین را نابود کرده است و حاکم شده است . عده ای انسان به رهبری جان کانر که گفته شده بود از قبل که رهبر خواهد شد در برابر این ماشین ها ایستاده اند و می خواهند از کشته شدن نسل بشر جلوگیری کنند . در این قسمت قهرمان دیگر که رقیب جان کارنر است به نام مارکوس رایت پیدا می شود .
معلوم نیست برای چه کسی کار می کند . از آینده است و یا از گذشته ولی در طول فیلم شاهد هستیم که وی در گذشته تقویت شده تا در آینده ظهور کند . به مرور این دو قهرمان با هم متحد می شوند تا به دل دشمن بزنند و اسکای نت را در تدارک حمله آخرش خنثی کنند .
در این فیلم با آمدن مارکوس تاثیر پذیری بن هور از مسیح خواسته شده تا پیاده شود . قهرمانی که با ظهور قهرمان اصلی کاملتر می شود و دو چندان در راه حق مبارزه می کند .
در این فیلم جمله معروف باز برمی گردم آرنولد در زبان جان کانر شنیده می شود .
آرنولد در صحنه ای نمادین و کوتاه به صورت افتخاری ظاهر می شود .
صحنه ای هست که در آن جان کانر تحت تعقیب ترمیناتوری نصفه قرار می گیرد که یاد آور صحنه آخر ترمیناتور 1 است . با این صحنه قصد شد که به بیننده القا شود این پسر مادرش سارا کانر است .
ساخت همه ماشین ها به مرحوم استن وینستون سپرده شد که در 15 ژوئن 2008 فوت کرد . مک جی فیلم را به وی اهدا کرده است . . ( وی ناظر سه قسمت قبلی بوده است )
خلاصه اینکه ساخت قسمتهای دنباله دار از هر فیلم نشاندهنده عظیم بودن موضوع مذکور دارد که هم باید بازسازی شود و هم گوشه ها و زوایای دیگر آن برای بیننده روشن شود . همه این ساخته شدن ها به هدف پول در آوردن نیست . آنهایی که فیلم و سینما بفهمند می دانند دنباله ساختن سخت ترین کار سینماست و چون در آن حد نیستند به مانند گربه گوشتخوار دستشان به گوشت نمی رسد و می گویند گوشت بو می دهد . این ها را گفتم تا بگویم ساخته شدن فیلم دنباله داری مثل اخراجی ها که در آینده نزدیک قسمت سومش اکران خواهد شد در این راستا می باشد . اتفاقا باید چنین روندی الگو گردیده و سینمای ایران را به سطح اول سینمای واقعی جهان برساند و سینمای ایران به موضوعات پیش و پا افتاده جفنگی خلاصه نشود که یک قسمتش هم دیدنی نیست و تا آخر دیدنش دمار از روزگار بیننده در می آورد .