آقا یوسف : دکتر علی رفیعی در زمینه تئاتر و هنر های نمایشی ید طولایی دارد . سینما شاید محل خوبی برای عرض اندام بازیگران تئاتر باشد که هست ولی برای کارگردانی محل خوبی برای هنرمندان تئاتری نیست . در سرتاپای این فیلم بیگانگی با سینما را می توان حس کرد . کار قبلی علی رفیعی با عنوان ماهی ها عاشق می شوند هم چنین کاری بود و با طراحی صحنه و میزانسن بیشترین کار صورت گرفته بود ولی سینما فقط میزانسن و طراحی صحنه و بازیگری نیست . سینما هنر تصویر است که البته در بقیه فیلمها نیز به اندازه کافی دیده نمی شود . سینمای امروزین ایران بزرگترین نقصش چشم پوشی از عناصری چون رویا پردازی و آرزو سازی و تخیل محوری است . در اینجا عشق پدر به دختری را می بینیم  که در نبود مادر رخ داده است . آقا یوسف بازنشسته ای است که برای رفاه خانواده باید کار بیشتری کند و در نتیجه در چندین خانه از قشر های مختلف به کار نظافت و ... می پردازد . در یکی از خانه ها صدای دختر خودش را در پیغامگیر می شنود و .....

مهمترین وجه از وجوه ساختاری فیلم این است که فیلم هر آنچه در فیلمنامه هست نشان می دهد . چگونه نشان دادن که عنصر اصلی سینما است به کل فراموش شده است .

شش نفر زیر باران : فیلم دوم علی عطشانی یکی از ساده انگارانه ترین فیلمهای جشنواره بود . علی عطشانی تقریبا در راستای سینما تلاش می کند و از همان کار اول تلویزیونی اش پوست موز ثابت کرده و در دموکراسی تو روز روشن هم ادامه داده است . مشکل اثر جدید عطشانی تهی بودن فیلمنامه است . فیلمنامه سوژه بکری دارد ولی به هیچ وجه محتوا ندارد . فیلم مذکور تصویر گر دو عاشق دزد است ( امیر حسین آرمان و آنا نعمتی ) که به سبک تلما و لوییز می دزدند و عشق ورزی می کنند . در کنار دزدی این افراد زندگی های دیگر هم به صورت پارالل می بینیم . به ادعای خود عطشانی فیلم تقلیدی از تصادف پل هگیس است که متاسفانه اینطور نیست . این دو دزد گروگان گیری می کنند و گروگانشان محمد رضا گلزار در نقش خودش می باشد . پلیس و نیروی انتظامی سر می رسد و قرار است عملیات نجات صورت بگیرد . دوستان گلزار هم سر می رسند . رضا رشید پور و فرزاد حسنی که در نقش های خودشان هستند و وجه اشتراکشان این است که هر دو ممنوع التصویرند . دقت کنید چه موضوع خوبی پیش کشیده شده است ولی به همین اندازه خراب شده است و اثری از اثر هنرمندانه باقی نمانده است . فیلم مقدمه چینی سرسام آوری دارد که بیننده را خسته می کند . با تدوین مجدد هم درست بشو نیست .

خاک و آتش : ساخته متفاوتی از مهدی صباغ زاده . قرار است کار فاخر و ملی حماسی باشد که به خوبی در نیامده است . محصولی از موسسه شهید آوینی که هیچگاه پشتوانه خوبی برای تولیداتش نبوده است . هنوز شکارچی شنبه اش اکران نشده است و قبلها در مورد دل شکسته علی رویین تن نا مرادی های زیادی پیشه کردند و نه تنها پشت فیلم نایستادند بلکه در سنگ اندازی و فلج کردن فیلم مساعدت و پشتیبانی هم می کردند . این اثر خودش هم لنگ می زند و به هیچ وجه شسته رفته و عظیم نیست و می توانست با فیلمنامه زیبایی که دارد یکی از آثار برتر سینمایی بشود . تصویر گر وقایعی از سیستان بعد از جنگ جهانی اول است که در ان زمان انگلیسی ها به بهانه خط آهن و تلگراف از هندوستان وارد ایران شدند و قصد داشتند استعمار گری کنند که با مقاومت مردم سیستان به رهبری ملا فقیر علی روبرو شدند . فیلم لازم نبود توسط خود صباغ زاده تدوین شود . نسخه ای که در جشنواره دیده شد بسیار طولانی بود و چندین بار تماشاگران با تشویقشان احساس پایان بهشان دست دادن را نشان دادند  که اینطور نبود و فیلم همچنان ادامه داشت . فریبرز عرب نیا دیگر نقش قهرمانی اش را ایفا می کند که متاسفانه همان مشکل عدم صلابت در صدا در اینجا نیز مشاهده می شود و کسی هم به فکر دوبله در خور نقشها برای او نیست .

کوچه ملی : اولین فیلمی که قبل از جشنواره بر سر توقیف شدنش سرو صدا شد . فیلمی بسیار ضعیف و بدون داستان که توقع بالا آمده مخاطبان مهرشاد کارخانی را از ریسمان باز به این سو تامین نمی کند . پسری در پی یافتن محل کار مادرش توران در گیشه بلیط فروشی یکی از سینماهای قبل از انقلاب است . به طور اتفاقی با دختری روبرو می شود که عمویش در عکس وجود دارد . با هم تصمیم می گیرند سینمای درن عکس را پیدا کنند و گشت و گذار خود را پیرامون سینماهای تعطیل شده لاله زار و ... آغاز می کنند . به این بهانه حس نوستالژیک در بیننده ایجاد می شود و سوای مذاکره مستند وار با آدمهای قدیمی محله ،  چندین دقیقه هم به دیدن صحنه های فیلمهای قدیمی پرداخته می شود و فیلم با این مسایل تایم خود را پر می کند و به پایان می رسد . در عکس دست این دو جوان  تبلیغ طبیعت بی جان در سر در سینمای مذکور دیده می شود . قرار است بایگانی سینما گشت شود تا سینمای دارنده نوار این فیلم شناسایی شود . با اینکه می شود از روی فریم ها و نام روی حلقه ها فیلم را شناخت ولی به دلیل نامعلومی فیلمها اکران می شوند تا ما هم ببینیم و تقریبا نیم ساعتی از فیلم را پر کنند .  تنها حسن فیلم بیدار کردن همان حس نوستالژیک سینما است و گوشزدی پیرامون اینکه سینما مرده است و مثل قدیم برای سینما سرو دست شکسته نمی شود  ...

نام سالنهای معروف سینمایی همچون شهرزاد . مترو پل . کریستال . ایران . کاپری . خورشید . ونوس . تابان . نیاگارا . داریوش و فیلمهایی همچون داش آکل . کندو . سوته دلان . طبیعت بی جان . خداحافظ رفیق مطرح می شود و صحنه هایی از فیلمهای تنگنا و رگبار و طوقی و گاو و رضا موتوری هم دیده می شود .

سیب و سلما : فیلمی مستقل و مذهبی از حبیب الله بهمنی و نوشته ناصر هاشم زاده . در نگاه اول این مسئله تداعی می شود که باز با فیلمی شعاری و سطحی روبرو هستیم که خود را می خواهد به معناگرایی و ... وصل کند . ولی به مرور که وارد فضای داستان فیلم می شویم گرمایی خاص از آن متصاعد می شود و البته کشش و جذابیت را هم خود فیلم موجب می شود . ایده بسیار ساده ای را مد نظر قرار داده است و با همان ایده کوچک بازی می کند ( چیزی شبیه داستانهای هوشنگ مرادی کرمانی که کل فضای داستان بررسی یک مسئله به ظاهر کوچک است ) طلبه ای به زادگاه خود می رود و در باغی نماز می خواند و سیب درختش را نوش جان می کند . ولی متوجه می شود که باغ مالک کسی است که حضور ندارد . چون به یک سری حلال و حرام ها و حق الناس و ... تعصب ویژه دارد و مقید به شرعیات است در پی صاحب باغ می رود تا از او رضایت بطلبد . در این مسیر هم خودش تاثیراتی بر اطرافیان می گذارد و هم اطرافیان بر او تاثیر گذاری می کنند .

گلچهره : وقتی این کار اخیر وحید موساییان را می بینیم بیش از هر فیلمی به یاد سینما پارادیزوی جوزپه تورناتوره می افتیم . کاری در ستایش سینما و آپارات و مسحور شدن و سالن تاریک سینما . ساختاری شبیه فیلمهای محسن مخملباف سابق و خائن فعلی .

داستان در افغانستان می گذرد و زمان جنگ های داخلی افغانستان را نشان می دهد . اشرف خان مالک تنها سینمای کابل با نام گلچهره می خواهد سینمایش را بازسازی کند تا مردمش با فرهنگ و مسایل فرهنگی همراه باشند و آگاهی و بیداری شان از دست نرود . بازسازی این سینما مشکلاتی دارد . از نبود فیلم تا آماده نبودن و خرابی دستگاه آپارات که همه را باید حل کند تا به آرزویش برسد .

گلچهره می تواند نقدی بر سینمای خودمان هم باشد و البته سینمای مریض شده دوران قبل که فرهنگ را رها کرده و به چیز های دیگر می پرداختند . از این لحاظ نمی توان گلچهره را تماشا کرد و به هیچ وجه بیانگر نمادین وضعیت سینمای ایران نیست و بهتراست در حد همان کشور افغانستان بررسی شود که از این لحاظ فیلم بسیار خوبی هم هست . غیر منصفانه ترین نگاه به سینمای ایران متوجه آزادی بی حد و حصر در فضای سینما می باشد . هیچ خطوط قرمز نابود کننده ای در سینمای امروز ایران وجود ندارد و هر  که هر چه می خواهد می تواند بسازد و اگر به لیست فیلمهای توقیفی امسال بنگریم متوجه می شویم که مشکلات در شیطنت های غیر فرهنگی و مواردی مثل مسایل جنسی و غیر عرفی است . معدود محدودیت هایی هم که به مدد وجود مبارک متحجرین و روشنفکرین لاییک وجود دارد در آینده نزدیک از بین خواهد رفت و سینما از چنگال دیو سیرتان مذکور هم رهایی پیدا خواهد کرد و آزادانه به تعالی روح انسانها خواهد پرداخت .

گلچهره با بازی خوب بازیگرانش که مسعود رایگان (سر جهازی آثار موساییان ) در راس قرار دارد . لادن مستوفی و افشین هاشمی  و حسین محب اهری هم هستند که با لهجه های فارسی دری هنرنمایی می کنند و با گریم جالب توجهشان که در نگاه اول شناخته شده نیستند  . بازی بازیگران و طراحی صحنه عالی فیلم که در بیرجند صورت گرفته فیلم خوش ریتم و قابل باوری را پدید آورده که دیدنی است .