ما ایرانی ها و یا ما انسانها عادت بسیاربدی داریم که اول پیش داوری می کنیم و بعد که خلاف حکم خود را می بینیم به جای اصلاح خود باز بر آن چه گفتیم اصرار می کنیم . متاسفانه پیش داوری ها نیز به صورت حکم قطعی صادر می شود تا بتوانیم امتی برای خود درست کنیم و عده ای را تابع خود کرده تا در این پیش داوری تنها نباشیم . خیلی از انرژی دولتمردان و سیاستمداران صرف رفع ابهامات به وجود آمده می شود و زمان زندگی ما با این وقت گرفته شدن ها از بین میرود و روزی متوجه اشتباهات خود می شویم که سنی از ما و گذشته ای گذشته است و تارهای سفید موی سرمان چراغ قرمز به عقب برنگشتن را به ما هشدار می دهند و بدتر اینکه هیچکس این مصیبت بزرگ را به گردن نگرفته و همه بی تقصیر و دیگران با تقصیرمی شوند .

این خصلت شوم و مانع تراش در سینما و نقد فیلم بسیار بد جلوه گری می کند و نقد فیلم را به وسیله ای  برای سرکوب کردن فیلم ها تبدیل کرده است ونه بررسی مصلحانه آنان . متاسفانه منتقدین با اینکه قاضی گری نمی دانند حکم صادر می کنند و بدتر از آن برای موفقیت در نقد خود مخالفان خود را نیز تحقیر آمیز معرفی می کنند تا در عرصه سخن خود یکه تاز شوند .

 یکی از بد بیار های این عرصه فیلمهای مظلوم و بی پشتوانه ای هستند که ظاهر با کلاس ( از لحاظ منتقدین ) ندارند  . منتقدین در این حالت شروع می کنند به خطابه ها و فتواهایی بلند نظرانه و نه تنها فیلم را ارزش نقد کردن هم معرفی نمی کنند بلکه دیدار کنندگان این فیلم را نیز تخریب شخصیت می کنند . اگر فیلم جواب ندهد که مردم می شوند روشنفکر و تیزهوش و خوب از بد شناس   ولی خدا نکند فیلم فروش کند که همان مردم می شوند عوام و دارای سطح پایین فکری . هیچ نظر مثبت پیرامون فیلم را بر نمی تابند و منتقدی ندیدیم که بگوید من اشتباه کردم گویی آنان از آسمان افتاده باشند

به نظر من در نقد ایرانی ها یک برنامه ریزی مدونی موجود  باشد  .  چون همه مثل هم می نویسند و بنده تا هم اینک  تفاوت سخن در نقدها ندیده ام و همه با هم هماهنگ اند و یکی پیدا نمی شود که از زاویه ای دیگر در مورد مسئله ای سخن بگوید و این خیلی بد است .  یکی از فیلمهای ایرانی چند سال پیش فیلمی از حسین فرحبخش بود به نام عطش که در همه نقد ها این فیلم را بازسازی خداحافظ رفیق معرفی کردند و همه رفتند سراغ سینمای امیر نادری و  فقط یک نقد خواندم که شباهت سکانس های مخصوصا اول  و آخر فیلم را برگرفته از راه کارلیتوی برایان دی پالما دانسته بود و الحق هم چنین بود . این مسئله به من ثابت کرد که نقد شغل نیست و نباید فقط جهت خالی نبودن عریضه نقد نویسی کرد . چون همه منتقدین محال است با همه فیلمها ارتباط بر قرار کنند و هر چه قدر هم در کا ر خود کارشناس باشند ممکن است علاقه و یا عدم علاقه به یک فیلم لحن آنها را آلوده کند . پس اگر حرفی برای گفتن نیست نباید بزنیم

فیلم دل شکسته که از خودش هم در حال ضربه خوردن بود و حاشیه های اختلاف تهیه کننده و کارگردان داشت  .  یکی از آن فیلمهایی است که در این بازی ها فناشد  و در کنار فیلمهای چارچنگولی و دلداده  نام برده شد و بینندگان این فیلم به طبقه عوام ملحق می شوند . البته نگارنده اعتقاد دارد که دو فیلم دلداده و چارچنگولی را نیز باید خوب نگریست واین فیلم ها نیز حاوی نکاتی اند و حرکت هایی کرده اند که باید مورد تشویق قرار بگیرند ولی ما همیشه بی مهری را متوجه این آثار دیده ایم و در نتیجه مردم در تقابل منتقدین قرار می گیرند و نظر مردم و منتقدین همیشه متضاد هم شده است . اگر هم این آثار بد هستند و مردم از آنان کورکورانه استقبال می کنند نتیجه همه آن پیش داوری هایی است که قبلا شده است و گویی مردم با منتقدین لجبازی می کنند

دل شکسته اثر خاصی بود که دریچه نوینی در عرصه سوژه به ما ارائه کرد و با اینکه شباهتهایی به متولد ماه مهر احمد رضا درویش داشت ولی همه  بینندگان  سالن را راضی از سینما به بیرون فرستاد و مردم خود را دیدند و خودشان را نقد کردند  و بر خلاف دیگر فیلمهای به ظاهر پر مغز ، این فیلم به سادگی تنها مشکل اصلی جامعه ما را بررسی می کند و تم فیلم هم همین است که چه طور می توان به جامعه راستین رسید . به بهانه آمدن فیلم به شبکه ویدیویی کشور بررسی مجددی می کنیم اینکه کاستی های فیلم که زیاد هم هستند نباید ما را از صورت مسئله رها سازد . حرف فیلم اگرچه تکراری باشد ولی باید هر سال به گونه های مختلف به مردم تذکر داده شود نه اینکه فیلم محکوم شود به کلیشه ای بودن . انسان همیشه به راه راست احتیاج داشته است . اگر راه راست نمی دانیم حداقل باید کجی ها را به جامعه گوشزد کنیم . گوشزد هم یعنی تکرار

خلاقیت فیلم در زبان  فارسی سره  به کار رفته بابت عوامل فیلم که بسیار زیبا بود اصلا دیده نشد .  مثل قلم و روایت و هدایت که به جای نویسنده و کارگردان نگاشته شده است  و تیتراژ فیلم خود یک فیلم کوتاه محسوب می شود .

بازی خوب بازیگران مخصوصا بیتا بادران اصلا دیده نشد و شگفتی بنده را از تغییر زمین تا آسمان ظاهری و باطنی وی از آژانس شیشه ای را موجب شد که تحسین برانگیز ایفا شده بود

دیالوگهای خوب فیلم اصلا شنیده نشد که تمام سوء تفاهمات موجود در جامعه ما را حلاجی می کرد و خلاصه اینکه فیلم ادعایی ندارد و در راستای سینمای راستین از داستان های سینمایی برای بیان حقیقت استفاده کرده است

داستان در مورد اعتقادات است . اعتقادات ریشه ای خانواده ها که تاکید آنها بر عقایدشان رشد را از جامعه گرفته است و از اصطکاک عقاید جلوگیری می کند و انسان ها را از هم دیگر دور می کند . جامعه ما نیاز به این پیوند ها دارد که مومنان واقعی این پیوندها را موجب  می شوند   و ما باید با هنر و سینما پشتوانه آدم های صالحی باشیم که در هر عرصه ای که فعالیت می کنند به دور از افراط و تفریط هم عقاید ها را و هم جنس های متضاد  را با هم مخلوط می کنند تا ایده آل به دست آید که این کاملا اسلام است . ( شنیده های ما حاکی است که دکتر احمدی نژاد در دوران استاد دانشگاه بودنشان از این شیوه یعنی اختلاط دختر و پسر ها در راستای ارائه پایان نامه ها استفاده می کرده اند و موجبات ازدواج دانشجویی پایدار بسیاری را فراهم کرده اند )

در جامعه ای که ادعا می شود قدرت در دست یک قشر خاص است و آزادی وجود ندارد و حرف اقلیت بر اکثریت غلبه دارد. خود این مدعیان تا می توانند به قلع و قمح اقلیت می پردازند و کوچکترین حرف از این اقلیت را بر نمی تابند و ارزشی برای آنان قائل نیستند و به واقع قدرتمند ترند

با این وجود  در این جامعه قشر سومی در حال فنا شدن است که نظر اعتدال دارد و نه افراطی است و نه تفریطی . هر دو وجه را می بیند و مصلحانه رفتار می کند و هدفش نزدیک کردن آدم هاست و حقیقت طلب است و فقط در هیچ یک از پایگاههای افراد بالا جایی ندارد و مظلوم واقع شده است

به واقع افراط و تفریط مقوله بسیار مهمی است که هرچه زود تر باید از کشور رخت بربندد  . افراط و تفریط نتیجه بی عدالتی اجتماعی است که انسانها را به جان هم می اندازد و یا آنها را از هم دور می کند . در حالی که همه انسانند و اشتراکات فطری زادی دارند که در کنار هم نشستنشان همه اختلافات دست ساخته شان را از بین می برد . در چهار چنگولی هم این مقوله با سوژه بسیار بکر کار شد ولی متاسفانه فیلمنامه بسیار ضعیف و با عجله نوشته شده و ساختار بسیار کم خلاقیت آن را از رده فیلمهای مهم خارج کرد و بهانه دست منتقدین فرصت طلب افتاد که به راحتی سلیقه مردم را پست جلوه دهند . در حالی که همه می دانیم این فیلم به زور و در نبود رقبای سرسخت به فروش میلیاردی خود رسید

ولی فیلم دل شکسته مشخص است که با پشتوانه فکری ساخته شده و این پشتوانه در ساختار و فیلمنامه توامان رعایت شده است و علی رویین تر به عنوان کار اول حرکت نویی را آغاز کرده است و با شناخت فلسفه و دین مبین اسلام فیلمنامه قابل قبول و به دور از شعاری را نگاشته است که مخاطب خود را پس نمی زند . فیلم ادعایی ندارد ولی فراتر از ادعایش به روح و ذهن بیننده خود خدمت می کند و باید از این حرکت ها استقبال شود .

سخن آخر اینکه نقش متفاوت و تاثیر گذار مرحوم عمو خسرو را از یاد نبریم که در این فیلم آخرین حضور های خود را در سینما  رقم می زند و الحق با بازی درخشان خود سکولاریسم بودن خود را به بیننده القا می کند و با تحسین گذرای بازی شهاب حسینی و بیتا بادران و فریبا کوثری ساخته شدن چنین فیلمهایی که تا ثیر گذارند و باید ساخته شوند را طلب می کنیم